شهید نصیری قدرت تربیت دشمن را داشت و میتوانست او را تبدیل به یک دوست کند و این خصوصیت کمی نیست. شهید نصیری در لشکر بدر، رییس ستاد بودند و با عراقیها صحبت میکردند.
به گزارش مرکز خبر شورای عالی انقلاب فرهنگی به نقل از «مشرق»، ۲ سال پیش در مراسم چهلم سردار بیادعا، شهید «شعبان نصیری»، حاج «قاسم سلیمانی» گفت: «شهید نصیری از اولیای الهی بود که در جامعهی ما مخفی ماند. او مثل شیشه عطر بزرگی بود که باید درِ آن برداشته میشد، تا جامعهی ما عطر آن را استشمام کند و بشناسد خصوصیات چنین شهیدی را…»
با خودمان فکر کردیم مگر این شهید چه خصوصیاتی داشته که سردار سلیمانی، اینچنین توصیفش میکند! تصمیم گرفتیم با جمعی از دوستان، همرزمان و خانوادهاش به صحبت بنشینیم و سهمی در انتشار رایحه خوش او در فضای جامعه داشته باشیم.
حجتالاسلام «سید سعیدرضا عاملی» دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی، از همدورهایهای شهید «شعبان نصیری» است. وی میتواند در رابطه با ویژگیهای شخصیتی این شهید، ساعتها صحبت کند و خاطرات متعددی بیان نماید. نکته برجسته صحبتهای دبیر شورای عالی انقلاب در این رابطه سادهزیستی و رهایی او از قید تعلقات دنیوی است.
آنچه در ادامه میخوانید، حاصل گفتوگو با «سید سعیدرضا عاملی» در رابطه با سردار شهید حاج «شعبان نصیری» است.
* چگونه با شهید نصیری آشنا شدید؟
آشنایی من با ایشان به سال ۱۳۵۸ برمیگردد که بهتازگی از آمریکا به ایران برگشته بودم. آن زمان به همراه شهید نصیری فعالیتهایی فرهنگی برای ردههای سنی جوانان و نوجوانان انجام میدادیم و در پارکینگ منزل مادرم میزبان این دورهها بودیم. برای آنها اردو میگذاشتیم و برنامههای تفریحی مثل رفتن به کوه برپا میکردیم. فضای بسیار مثبتی ایجاد شده بود. حاج شعبان شخصیت قدرتمندی داشت. او با همه بهسرعت دوست میشد و تعامل خوبی با همه برقرار میکرد؛ حتی با کودکان هفت الی ۱۰ ساله. آنها به شهید نصیری، «داداش شعبان» میگفتند. درواقع کلمه داداش همیشه کنار اسمش بود. او نفوذ عمیقی روی کودکان و نوجوانان داشت.
* چرا برای کودکان و نوجوانان فعالیت فرهنگی انجام میدادید و مثلاً اردو برگزار میکردید؟ دربارهی این اردوها و نقش شهید نصیری در آنها توضیح دهید.
توجه به کودکان و نوجوانان در آقا شعبان بسیار پررنگ بود. اعتقاد داشت که کودکان و نوجوانان تأثیرپذیر هستند. اردوهای جهادی و فرهنگی که ما تشکیل میدادیم، ترکیبی از جوانان و نوجوانان مناطق مختلف مثل مهرشهر، دهقانویلا، میانجاده، اسلامآباد و… بود. در جریان این اردوها گاهی اوقات بهصورت عمدی به بچهها فشار میآوردیم. حتی برخی از این بچهها از خانوادههای متمول بودند و به خواست خودشان، در این اردوهای سخت و پُرفشار شرکت کرده بودند. در این اردوها بچهها را ۱۰ الی ۱۲ روز از خانوادههایشان جدا میکردیم و در قالبهای مختلف قرار میدادیم. حاج شعبان میگفت: ما روی این بچهها باید کار کنیم تا در آینده نتیجه بگیریم. این اردوها بسیار برنامهریزیشده بود. برای ساعتبهساعت آنها برنامه داشتیم و انواع آموزشهای فرهنگی را در نظر گرفته بودیم. همین کودکان بعدها به نسل مقاومت و تأثیرگذاری تبدیل شدند که در این میان، شهید نصیری تأثیر بسیار زیادی بر روی تربیت آنها داشت. حاج شعبان معلم خوبی برای آنها بود؛ معلمی که در کنار همهی برنامههای آموزشی و عقیدتی که برای آنها داشت، گاهی هم برای خنده این بچهها صدای کلاغ و خروس از خود درمیآورد. او قدرت خنداندن بالایی داشت.
شهید بزرگوار با همهی آن کودکان و نوجوانان ارتباطی صمیمی داشت. حتی مواردی داشتیم که افرادی برای حضور در اردو از خانه فرار کرده بودند که همه اینها به دلیل روحیهی صمیمی و صفایی بود که در این اردوها وجود داشت و در صحنه بروز میکرد.
* بارزترین ویژگی رفتاری این شهید چه بود؟
یکی از بارزترین خصوصیات شهید نصیری این بود که اخلاص عمیقی داشت و این ویژگی باعث شد تا انسان بیپیرایهای به نظر بیاید. معمولاً خطری وارد شخصیت برخی از افراد میشود که به جایگاهی قابلتوجه رسیدهاند؛ آنها یا اهل تظاهر میشوند یا منیّت به شخصیت آنها نفوذ میکند. در واقع این طاغوت در وجود آنها رشد میکند و گرفتن مسئولیت باعث رشد بیشتر آن میشود. اما این موارد در رابطه با شهید نصیری صدق نمیکرد، او دوست داشت انسان معمولی و بیپیرایهای باشد.
* چرا شهید نصیری پس از مدتی، عرصه سیاست و مسئولیتهای اجرایی را رها کرد و مبارزه و جنگ در عراق و سوریه را انتخاب کرد؟
او از سیاست خسته شده بود و به دوستانش گفته بود که میخواهد به موصل برود. برخی از انسانها برای رسیدن به قدرت هر کاری میکنند. اما شهید نصیری شخصیت بهدور از وابستگی و پیرایه داشت و هرگز دنبال این مسائل نبود. داستان شهید نصیری داستان یک حکایت قدیمی است؛ حکایتی که در آن درویش پیری به در خانه پادشاه میرود. دربان کاخ از ورود درویش جلوگیری کرد که با دادوفریاد درویش روبهرو شد. عاقبت درویش را به درون کاخ بردند. پادشاه که در حال ناهار خوردن بود، او را بر سفره رنگینش دعوت کرد. اما درویش دعوت پادشاه را برای صرف ناهار رد کرد و گفت: «میخواهم راحت بروم». او سپس از نان خشکی که خود به همراه داشت، تغذیه کرد. سپس گیوههایش را زیر سر گذاشت و برای همیشه خوابید. پادشاه با دیدن مرگ درویش آنچنان منقلب شد که صوفی شد و تا پایان عمر صوفی و عارف باقی ماند.
* در واقع میخواهید بگویید هیچ تعلقخاطری به دنیا نداشت؟
بله، شهید نصیری به این دنیا وابستگی نداشت. او محبت زیادی به دیگران داشت و همیشه مهربان بود. هیچگونه وابستگی دنیوی نداشت که این وابستگی بخواهد مانع رفتن او شود. چنین ویژگیهایی باعث میشد که با همه دوست باشد.
بعضی رفقایم وقتی مسئولیت گرفتند، رفتار و شخصیتشان عوض شد، حتی نوع بیانشان هم تغییر کرد؛ طوری که دیگران متوجه میشدند رئیس شده! اما حاج شعبان اینگونه نبود. اگر مسئولیتی میگرفت، منش و رفتارش تغییر نمیکرد و شخصیت متواضعی داشت.
* مسئولیتهای سنگین ایشان را خسته نمیکرد؟
خیر، شهید نصیری هرگز در این سالها بدون مسئولیت بزرگی نبود. اما هر وقت ایشان را میدیدیم طوری رفتار میکرد که انگار کار بزرگی انجام نمیدهد. فقط وقتی متوجه میشدید موضوع چه هست که سر گفتوگو را با ایشان باز میکردید. خداوند به حاج شعبان فرصت طولانی داد. او در طول ۴ دهه بعد از انقلاب هیچگاه بیکار ننشست و همیشه مسئولیت سنگین داشت. حتی پس از بازنشستگی به حرکت ادامه داد و خود را در چارچوبهای معمول زندگی محدود نکرد. هیچچیز برایش مانع و توجیه عدم حضور در صحنه نمیشد؛ نه مشغلهی روزمره، نه خانواده، نه بازنشستگی، نه مجروحیت و نه…. وقتی شهید شد، هنوز جراحت قبلیاش خوب نشده بود.
* شهید نصیری به لحاظ سیاسی، بیشتر به کدام حزب و گروه تمایل داشت و به کدام جناح وابسته بود؟
شهید شعبان نصیری فقط یک رنگ داشت، آن هم رنگ ولایت و رهبری بود. او از رنگ سیاسی عاری بود و هرگز به جناح و احزاب سیاسی متصل نمیشد و در همان مسیر رهبری حرکت میکرد. نگاه حاج شعبان به رهبر بود. او منتظر بود ببیند که رهبر چه ارادهای دارد. برخی پیرو رهبری هستند، ولی تحلیل میکنند، اما شهید نصیری هرگز اهل تحلیل نبودند. نه اینکه ایشان اهل تفکر نباشد، اتفاقاً ایشان خیلی هم اهل تفکر بود و ذهنیتی مبنی بر تحلیل داشت و بسیار قوی بود. اما در رابطه با رهبر تفسیری نداشتند. ایشان مسیری را رفت که سلمان فارسی برای پیامبر صلیاللهعلیهواله رفت. آنچه که سلمان میدانست، اگر ابوذر میدانست کافر میشد. سلمان خیلی عمیق نسبت به مسائل مختلف آگاهی داشت. شهید نصیری نیز نسبت به مسائل مختلف آگاهی داشت، اما در تبعیت مثل عبد و مولا بود و مسیر خود را اینگونه ادامه میداد.
* برخورد شهید نصیری با افرادی که از مسیر انقلاب منحرف شدهاند، چگونه بود؟
ما در این دنیا زود صفبندی میکنیم. میگوییم یا اینور یا آنور. شاید نیرویی وجود داشته باشد که از مسیر انقلاب برگشته است. او اگر اشتباه یا خطای سیاسی کرده شهید نصیری همه توانش را میگذاشت تا او به مسیر برگردد.
* شهید نصیری تمایلی به شناخته شدن نداشت و گمنام فعالیت میکرد. این دیدگاه بهمرور زمان به ضرر ایشان نبود؟
خیر، انگار خدا دوست نداشت سردار دیده شود تا مسیرش بهتر پیش برود. شهید نصیری درجه نداشتند و نگرفتند. اما از لحاظ ظاهری و پاکطینتی درجه را گرفتند.
گاهی اوقات برای انجام دادن کاری نیاز به بودجه و امکانات است. اما شهید نصیری اینگونه نبود که بگوید، چون امکانات نیست من هم کاری انجام نمیدهم. او با امکانات کم هم، کار میکرد و با لباس شخصی به میدان جنگ میرفت. باوجود خدمات زیادی که ارائه داد، به دنبال ایجاد موسسه یا سازمان نبود. هر مسئولی که به قدرت میرسد، اول برای خودش مؤسسهای ایجاد میکند. اما شهید نصیری اینچنین نبود و با صفای وجود پیش میرفت.
سردار نصیری آنچنان جایگاه والایی داشت که فرماندهای واقعی در عراق بود و در خودِ عراق نیروی مقاومت به وجود آورده بود. پیروزیها در عراق مدیون جریانهای انقلابی ایران بود. اگر امروز عراق تبدیل به عراق شده و همسایهی استراتژیک ایران محسوب میشود، به دلیل زحمات خاموش امثال شهید نصیری است؛ چهرهای که سردار سلیمانی درباره ایشان گفتند که شهید نصیری یک چهرهی نادیدهگرفتهشده است، چهرهای که دیده نشد.
* بهطور کلی دیدگاه ایشان نسبت به مسئله جنگ و دشمن چگونه بود؟
ایشان یک خصوصیت بارز دیگر اخلاقی داشت که اگر همه این خصوصیت را داشتند، مسیر انقلاب تغییر میکرد. این خصوصیت همان چیزی است که رهبر معظم انقلاب از آن تعبیر بهعنوان تمدن نوین اسلامی میکند. شهید نصیری قدرت تربیت دشمن را داشت و میتوانست او را تبدیل به یک دوست کند و این خصوصیت کمی نیست. شهید نصیری در لشکر بدر، رئیس ستاد بودند و با عراقیها صحبت میکردند. عراقیها هنوز با شیفتگی از این شهید صحبت میکنند. این عراقیها، توّابینی بودند که به لشکر بدر آمده بودند تا برای ما بجنگند. رساندن این توّابین به نقطهی استقرار، کار راحتی نبود؛ بهخصوص اینکه برخی از آنها هنوز در جبههی صدام بودند. اما شهید نصیری با رفتار و منش پاک خود بر روی رفتار این افراد تأثیرگذار بودند.
بار آخری که ایشان را دیدم، گفت که جبهههای عراق را بهخوبی میشناسد. در فلوجه هم اتفاقاتی افتاد و شهید نصیری برای اینکه حجت تمام شود، به دشمن مهلت داده بود. حتی این فرصت را در اختیار دشمن میگذاشت که مسیر را تغییر بدهد. شهید نصیری اعتقاد داشت از آخرین فرصتها برای تغییر میتوان استفاده کرد. این نوع نگرش که «من تغییر میکنم» از خصلتهای پاک ایشان بود و نشان میداد که ایشان چه دیدگاهی گستردهای نسبت به دنیا دارد. این خصوصیات باعث میشد که یک پای ایشان در سوریه باشد و یک پایش در عراق. یک روز هم برای خدمت به اسلام به شاخ آفریقا در سومالی میرفت. اَدای خدمت او به اسلام و انقلاب بالاتر از ایران بود. برای انقلاب اسلامی ارزش بسیار زیادی قائل بودند.
* چه تصویری میتوان از شخصیت شهید نصیری ترسیم کرد؟
ما باید برای این شهید چند نماد طراحی کنیم. او نماد شهید امتحانپسداده بود. او مسیر شهادت را بارها طی کرد. او یک نماد دیگر هم دارد، نماد شهید اطلاعات سخت. او ۴۰ سال در مسیر مبارزه و تلاش قرار داشت و در این راه از خود پایداری و استقامت بسیار نشان داد. او شهیدی است که نماد بلندنظری هم محسوب میشود. این بلندنظری باعث شد در موقعیت جغرافیایی خودمان محدود نشود و حالا یک شهید بینالمللی است. شهید نصیری، شهید صبر و بردباری هم بود. بسیاری در مسیر خود مشکل پیدا میکنند و آثار این مشکلات در چهرهشان بهوضوح دیده میشود. اما برخی دیگر مثل شهید نصیری حتی اگر با تلنباری از مشکلات روبهرو بودند، هرگز آن را در ظاهر نشان نمیدادند. ایشان بلای فوت فرزند را داشت، اما در برابر آن صبر و استقامت نشان داد. فرصت عمل صالح برای شهید شعبان نصیری بسیار زیاد بود. چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب. ایشان توفیق انجام عمل صالح را در موقعیتهای گوناگونی داشت و مرتب درگیر عمل خیر بود.
* در پایان اگر بخواهید بهعنوان یک دوست، ایشان را توصیف کنید، چه میگویید؟
باید بگویم شهید نصیری از کار کردن خسته نمیشد، خستگی او برای کار کردن نبود. ایشان از مجاهدت و مبارزه خسته نمیشد. چیزی که او را خسته میکرد، دیدن شهید شدن دیگران، دیدن مادران شهید، دیدن ازخودگذشتگی دیگران بود. ما شهید کم ندیدیم، شهیدانی همانند کلهر که حتی فرزند خود را در زمان تولد ندیدند. آقا شعبان دغدغه زیاد داشت، حتی دغدغه سومالی، کشوری که زیر خط فقر است و مرگومیر زیاد دارد. او در همان سالهای جوانی لیاقت شهادت داشت. ولی من معتقدم خداوند آنقدر دوستش داشت که او را نگه داشته بود تا توفیق انجام عمل صالح پیدا کند. شهادت را دوست داشت و درنهایت به این آرزویش رسید.
ایشان بسیار دوست خوبی بودند، هم دوست و هم پشتوانه. برخی فقط هنگام گرفتاری سراغ دوستان خود میروند، اما او اینطور نبود. کلام شهید ما را آرام میکرد. افرادی را میشناختم که مشکل پیدا میکردند و با شهید نصیری تماس میگرفتند تا آرامش بگیرند. وقتی با ایشان صحبت میکردید این احساس به وجود میآمد که هیچ مشکلی در دنیا وجود ندارد. سردار نصیری برای همه یک رفیق صمیمی بود. در اردوهایی که داشتیم باوجود کمبود امکانات، فضایی صمیمی به وجود میآورد و رکن اساسی آن اردوها بود. آنچنان با دیگران از خود صمیمت نشان میداد که من به حال ایشان غبطه میخوردم.