حجت الاسلام و المسلمین پارسانیا بیان کرد: نظام اسلامی فقط با اراده مردم محقق میشود.
رهبر انقلاب در سخنرانی تلویزیونی بهمناسبت سیودومین سالگرد رحلت امام خمینی رحمهاللهعلیه جمهوری اسلامی را مهمترین ابتکار امام خمینی رحمهاللهعلیه مطرح کردند و فرمودند: «راز پُرشکوه و افتخاربخشِ این نظام و ماندگاریِ این نظام همین دو کلمه است: یعنی «جمهوری» و «اسلامی». همراهیِ این دو کلمه با هم؛ و موجودی که از این دو کلمه تشکیل شده، باید هم پایدار بماند؛ هم جمهوری و هم اسلامی؛ مردم و اسلام؛ جمهوری یعنی مردم، اسلامی هم که یعنی اسلام؛ مردمسالاری دینی.» در اینباره، پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR گفتوگویی با حجتالاسلام دکتر حمید پارسانیا، عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی انجام داده است.
بهعنوان سؤال نخست بفرمایید که با وجود همهی کارشکنیها و برنامهریزیهای گستردهای که دشمنان انقلاب اسلامی برای ازبینبردن این نظام سیاسی داشتند، چگونه انقلاب اسلامی ایران هر روز قویتر از گذشته در صحنهی معادلات کلان سیاسی و بینالمللی حضور دارد؟ بهعبارت دیگر، با وجود همهی کارشکنیها و از سوی دیگر حجم گمانهها و تحلیلهای متفاوت و متکثری که از سوی مخالفان و معارضان در زوال و اضمحلال انقلاب اسلامی مطرح شده است، چگونه انقلاب اسلامی بیش از چهل سال تداوم پیداکرده و در مقابل قدرتهای بزرگ استقامت کرده است؟
در طی قرن بیستم که انقلاب اسلامی ایران رخ داد، انقلابهای متعدد و متکثری در کشورهای جهان سوم بهوجود آمد. بیشتر این انقلابها که در آسیای جنوب شرقی، آمریکای لاتین و آفریقای جنوبی با شعارها و حرکت اوّلیهی خودشان رخ میداد، نهتنها نتوانست تداوم پیدا کند، بلکه در برخی از این کشورها استعمار فرانو آمد؛ یعنی استعمارگران اصطلاحاً از در بیرون رفتند و از پنجره وارد شدند.
در کشورهای جهان سوم هم هیچکدام از انقلابهایی که رخ داد، انقلاب داخلی نبود. البته انقلاب در داخل رخ میداد و درگیریها داخلی شروع میشد، امّا این انقلابها نظم جهانی -که در قرن هجدهم و نوزدهم استعمار بهوجود آورده بود غیر از آنکه فضای سیاسی داخل خود را متحول میکردند- را به هم نمیریختند. لذا، در تقابل با این انقلابها نظم جهانی دست بهعمل میزد و دخالت میکرد و تغییراتی را ایجاد میکرد. اصلاً خود انقلابها در آن نظم معنادار میشد. وقتی که بلوک شرق و غرب را داشته باشید، پدیدهی انقلاب در یک جهانی با دو مبدأ مختصات شرق و غرب رخ میداد و نسبتسنجی با این دو فرصت عملیات پیدا میکرد؛ وگرنه اصلاً عملیات نمیتوانست شکل بگیرد. اغلب اینها هم در قبال استعمار اروپایی شکل میگرفت و بیشتر شکل چپ داشت و بعضاً شکل ناسیونالیستی پیدا میکرد؛ امّا وقتی وارد عملیات میشد، اگر در قبال پیشینهی استعمار اروپایی بود باید به یک شکلی از بلوک شرق کمک میگرفت.
انقلابهایی که از ادبیات سیاسی در غرب تولید شده بود، بهلحاظ سیاسی در چهارچوب روابط اقتدار جهان شرق و غرب معنادار میشد و میتوانست تداوم پیدا کند. اینکه یک انقلابی بتواند در بیرون از این دوقطبی متولدشده و مختصات فکری و نظری او رخ بدهد و واقع شود، اصلاً چنین پیشینهای نبود و کسی هم احساس نمیکرد چنین چیزی بتواند دوام داشته باشد.
انقلاب ایران یک نوع خروج از حالتی بود که غرب و آمریکا در منطقه ایجاد کرده بود. انقلاب خودش را در حاشیهی بلوک شرق تعریف نمیکرد و برای بلوک غرب هم خیلی جدی گرفته نمیشد. اصلاً احساس نمیکردند که این انقلاب بتواند استمرار جدی داشته باشد، بلکه فکر میکردند با رفتن نظام سیاسی موجود بهدلیل شرایط داخلی که بهوجود آمده، در نهایت دولت دیگری جایگزین شود. لذا، همه پیشبینی میکردند یکی دو ماه یا حداکثر یکسال دیگر این حالت بحرانی و گذار تمام میشود و نظم جهانی به حرکت خودش ادامه میدهد.
افقهایی هم که برای انقلاب دیده میشد خارج از افقهای ترسیمشده برای کشورهای جهان سوم نبود؛ یعنی حرکتهای سیاسی وجود نداشت که قطبهای قدرت و ثروت جهانی را جابهجا کنند و وضعیت معیشت کشورهای جهان سوم هم فراتر از وضعیت این کشورها نبود که بتوانند قدم بردارند. اگر هم تکنولوژی و صنعت میآمد در قالب مصرفی بود. به همین دلیل تمام کشورهایی که در مدت چهل سال در این نظم عمل کردند، هیچکدام از چهارچوب دهکدهی جهانی و نظام قدرت خارج نشدند و موقعیت اقتصادی و معیشتی و علمی و تکنولوژی آنها هم نمیتواند بیرون از این چهارچوب باشد. همانطور که قدرتهای بلوک غرب در تعامل با همدیگر جایگاههای خودشان را تعیین میکنند، تکنولوژی هرکدام از آنها و تقسیمات منابع و مجاری درآمد آنها با همدیگر مشخص است.
امّا انقلاب اسلامی ایران از یک منبع دیگری الهام میگیرد؛ چراکه هیچکدام از انقلابهای قرن بیستم منبع مردمیبودن انقلاب ایران را ندارند؛ یعنی این انقلاب یک انقلاب چریکی، شهری و یا روستایی نبود. یک انقلاب روشنفکری از یک طبقهی خاص در چارچوب اندیشههای سیاسی چپ نبود. هیچکدام از انقلابهای قرن بیستم واقعاً انقلابهای مردمی فراگیر به این معنا نبودند، امّا انقلاب ایران از دورترین روستاها تا مرکز شهر همهی مردم را با یک زبان یکپارچه جمع کرد. کاری بسیار گستردهتر از جوانهای که در صدر مشروطه زده شد. البته انقلاب مشروطه هم یک بُعد گستردهی مردمی داشت، حتی زنان برای اوّلینبار در تاریخ ایران و اسلام حضور اجتماعی پیدا میکنند، ولی در انقلاب اسلامی این مسئله بسیار گستردهتر و وسیعتر رخ داد و زنان و مردان در سنین مختلف و در مناطق جغرافیایی مختلف یکپارچه حضور به هم رساندند. بُعد مردمیبودن انقلاب ایران موضوعی است که انقلابهای دیگر به این گستردگی نداشتند.
مسئلهی مردمیبودن انقلاب ایران نیز راز و رمز دوام انقلاب شد. در کودتای نوژه و یا جنگ تحمیلی امام خمینی رحمهاللهعلیه با خیال راحت میفرمودند بالاخره شما باید بین مردم بیایید؛ یعنی مردم شما را تحمل نمیکنند. دست برتر ما در جنگ سلاحهای نظامی نبود، بلکه حضور مردم دست برتر ما بود. علاوهبراین مسئله، انقلاب اسلامی فقط در چهارچوب جغرافیایی مرزهای ایران احساس نمیشد، بلکه سطح وسیعی از جهان را به خود مشغول میکرد و این خطر جدی بود. قدرت انقلاب بهدلیل همین جایگاه مردمیاش است. آن موضوعی هم که عقبهی مردمی را تضمین میکرد، فرهنگ موجود در منطقهی وسیع جغرافیایی جهان اسلام است. انقلاب با عنوان هویت اسلامی خودش بروز و ظهور پیدا کرد و داشت یک نیاز فرهنگی، تاریخی و تمدنی جهان اسلام را پاسخ میداد. به همین دلیل این فرهنگ در متن زیست و زندگی مردم نفوذ داشت. این قضیه باعث شد آنها احساس خطر کنند، چراکه ایران از درون قوت پیدا کرد و در منطقه قلوب را جذب کرد و جهتگیریهای مبارزه را عوض کرد.
تصور این بود که قرارداد کمپ دیوید مسائل را حلکرده و اسرائیل با کسانی که در خط مقدم مقابلهی با آنها در ایدئولوژی ناسیونالیزم عربی قرار میگرفتند، بر سر مذاکره نشسته است، ولی انقلاب اسلامی این مسئله را عوض کرد و یک ماجرا و تحرک جدیدی در درون فلسطین ایجاد کرد و این بار حرکت نه در قالب ایدئولوژی ناسیونالیستی عربی و یا در قالب ادبیات مارکسیستی چپ، بلکه در اندیشهی اسلام بود و ظرفیت عظیمی هم داشت. همین مسئله موجب میشد تا یک تقابل جدی جهانی ایجاد شود و از طرف دیگر یک عقبهی قوی برای انقلاب ایجاد شود که آن عقبهی مردمی است؛ مردمی که در دل فرهنگ اسلام رشد پیدا کردند که البته فرهنگ فطرت آدمیان است. یک بخشی از آن فرهنگ فطرت در عدالتخواهی انقلاب است که نظم نامتوازن جهانی و ظالم جهانی را به چالش میکشاند و یک جاذبه برای حرکت انقلاب از موضع و منظر دینی در غیر جهان اسلام ایجاد کرد. چندان که قالبهای تئوریک جامعهشناختی دین را زیر و زبر ساخت؛ یعنی همه پیشبینی میکردند جهانی که بهلحاظ سیاست، هنر، علم و بقایای دین در فرهنگ آنها باقیمانده تا پایان قرن از بین خواهد رفت، امّا مسئله عکس شد. لذا، مردمیبودن به آن شعارها و جهتگیریهایی برمیگشت که مردم با آن ارتباط برقرار میکردند.
رهبر انقلاب به نقش جمهوریت در اندیشهی سیاسی امام خمینی رحمهاللهعلیه نیز اشاره کردند و معرفت عمیق امام به اسلام و اعتماد عمیق به مردم را پشتوانهی ایجاد و تحقّق نظریّهی جمهوری اسلامی عنوان کردند؛ لطفاً نقش انتخابات در تحقق جمهوریت را تبیین بفرمایید.
قوت و قدرت انقلاب در ارتباط با قدرتهای مسلّط جهانی و سلطهی موجود تأمین نشد، ولی حرکتهای انقلابی قبلی بهگونهای جایگاه خودشان را در این قدرتها تعیین میکردند؛ امّا در انقلاب اسلامی قدرت به حضور مردم بود. این ارتباط با حضور مردم بهلحاظ نظری در بُعد فرهنگ انقلاب معرفتی انقلاب مورد توجه و نظر بود؛ یعنی اگر حضور و نفوذ اسلام را در زیست مردم نداشتیم و یا اسلام به مشارکت و حضور مردم دعوت نمیکرد، یا اسلام خود داعیههای اجتماعی، فرهنگی و تاریخی نمیداشت و یا اگر میداشت از مردم نمیخواست که این حضور را داشته باشند، این ارتباط برقرار نمیشد. لذا، این ریشه در آموزههای اسلام هم وجود دارد. اسلام بهحسب ذات خود یک دین اجتماعی است، چراکه دین بهحسب ذات خود نمیتواند اجتماعی نباشد؛ یعنی کانون باور و معرفت دینی سکولار نیست و به یک هستی مقدس در عالم، باور دارد. در نتیجه این جهان بهصورت آیت و نشانهی آن حقیقت مقدس قرار میگیرد.
کسی که معرفت و رویکرد دینی به عالم و آدم دارد، نمیتواند بخشی از زیست و زندگی خود را در خارج از این معرفت معنا کند؛ حتی اگر بخواهد حضور سیاسی فعال نداشته باشد، عدم حضور سیاسی فعالش هم باید توجیه و تفسیر داشته باشد. به همین دلیل تا هنگامی که فرهنگ دینی حضور جدی در جهان داشته باشد، -غیر از جهان مدرن که نوعاً این مسئله بود- اقتدارهای سیاسی خودشان را توجیه دینی میکردند؛ چون نگاه دینی این را میطلبید.
رهبر انقلاب پیشتر در تحلیل تاریخ پیرامون این مطلب بیان کرده اند که بعد از رسول اکرم(ص)، خلفای بعدی بهرغم همهی اختلافات، هیچکدام سیاستهای خودشان را غیردینی توجیه نمیکردند و خودشان را خلیفهی رسولاللّه میدانستند. این اقتضای نگاه دینی به عالم است، حتی در جهان مسیحیت هم اینگونه بود. حضور نگاه معنوی اینچنین بود که اگر میخواستند در عرصهی سیاست دخالت نکنند، میگفتند این مسیح است که میگوید اگر بر این گونهی تو سیلی زدند، آن گونه را هم بیاور؛ یعنی یک تحریف دینی باید در این امر رخ میداد. البته اقتضاء باور دینی این است که عرصههای مختلف زیست نسبتش را با آن حقیقت قدسی و الهی مشخص کند و بعد اسلام بهعنوان یک دین الهی این نسبت را بهگونهای با شعارهای خودش شفاف کند. دین هم این مسائل را روشن کرده است. دفاع از عدالت، حساسبودن نسبت به همنوعان و دیگران، حلقههای ارتباطی انسانی عام یا اسلامی و یا پیوندهای عاطفی و خانوادگی در حلقههای مختلف همه هویت دینی دارد و تفسیر دینی میشود. مدارای اجتماعی با دیگران هم در جای خودش یک صورت و معنای دینی پیدا میکند. در واقع امام خمینی(ره) از ظرفیت نگاه دینی در اسلام و ایران استفاده کرد و با مردم ارتباط برقرار کرد.
در نگاه دینی همهی هستی تکویناً و تشریعاً بهسوی خداست؛ یعنی نظام زیست و زندگی با ارادهی تشریعی خداوند تعیین میشود، هرچند که این ارادهی تشریعی را عقل و وحی تشخیص میدهد. عقل هم حجت خداوند برای این مسئله است، ولی همهی امور از جمله مشروعیت زیست به او باز میگردد. لذا، اسلامیت مشروعیت نظام را تأمین میکند؛ امّا در درون همین اندیشهی دینی به این نکته توجه داده میشود که زندگی فردی و اجتماعی انسانها جز از مسیر اراده و رویکرد انسانها تحقق پیدا نمیکند. گرچه مشروعیت بنا به حق سبحانه و تعالی است، ولی واقعیت این مسئله تنها با حضور مردم است. لذا، اگر کسی بهدنبال آن است که دین را در عرصهی زیست و زندگی قوام ببخشد یا به قوام دین کمک کند، نمیتواند مردم را نادیده بگیرد. باید تبلیغ خودش را داشته باشد و به این عنصر تکوینی که خداوند در زیست و زندگی مردم حضور دارد، توجه کند؛ یعنی ارادهی مردم برای رویآوردن و اهمیتدادن به این مسئله و پارامتر است. اگر مردم روی نیاوردند، بدانید که در وسع شما نیست که اقامهی دین کنید.
درواقع دین بهلحاظ تحقق نه بهلحاظ مشروعیت در آموزههای دینی به حضور مردم بستگی دارد. این بیان حضرت علی علیهالسلام خطاب به مالک اشتر است که میفرمایند: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّینِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّه»؛ عموم مردم عماد دیناند. اگر صلاه عمود الدین است، حضور مردم هم عماد دین است. عماد یک ظرفیتی و نکتهای بیش از عمود دارد. قوام دین روی حضور مردم است. لذا، انبیاء در قدم اوّل تبلیغ و فراخوان و دعوت مردم را دارند. وقتی که مردم نیایند انبیاء هم آنچه را که میخواهند محقق نمیشود. امیرالمؤمنین علیهالسلام آنچه را که به مالک اشتر بیان میکند در درون خلافت است. وقتی مردم حضور پیدا میکنند، آن بیان دیگر امیرالمؤمنین علیهالسلام است که در صحبت حضرت آقا هم اشاره شد که وقتی حضور رخ داد، حجت تمام میشود. خداوند بر عالمان و دانایان این تعهد را گرفته که عمل کنند، امّا شرطش همراهی است. باید به این نکته توجه داشته باشیم به مقداری که مردم حضور دارند، امکان تحقق وجود دارد.
زمانی که حضرت علی علیهالسلام خلافت را تشکیل میدهند، حضور و همراهی نیست، امّا وقتی مردم آمدند و حضور رخ داد، به همان مقدار امام حضور به هم میرساند. در مقطعی که امیرالمؤمنین علیهالسلام قدرت را در دست دارد و عمل میکند، جامعه حضور بههمرسانده، امّا جامعه ایشان را بهعنوان خلیفه میبیند و از ایشان توقع دارد که در محدودهی خلافت پیشینیان عمل کند. وقتی جامعه تحمل رأی امام را ندارد، امام از اظهار آن به جامعه ابا میکند و تا جایی که جامعه کشش دارد با آنها همراهی میکند، چراکه حضور رخ داده، ولی در همان حد خودش. لذا، جمهوری اسلامی از جهت اسلامیت هر قدمی را که برمیدارد، در چهارچوب اسلام برمیدارد؛ امّا برای تحققش همراهی مردم لازم است و مردم سرمایهی نظام هستند، البته این سرمایه حصولی نیست، تحصیلی است؛ یعنی باید تلاش و کوشش و اظهار و آگاهیبخشی کرد. باید جلوی اغوائات را گرفت. لذا، نشر علم و آگاهی و تبلیغ و دعوت عملی و زبانی و لسانی در جای خودش است. امام هم این کار را کرد و در زیست و زندگی خودش برای انجام مسئولیت و تحقق نظامی اسلامی به این مسئله توجه داشت و تئوری جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر را مطرح کرد.
حضرت آقا این مسئله را بهعنوان مردمسالاری دینی تأکید دارند؛ چرا؟ برای اینکه با دموکراسی مرزش مشخص شود. دموکراسی از ترکیب دو واژه دموس (تودهی عوام) و کراتوس (قدرت) تشکیل شده؛ در دموکراسی مشروعیت به یک امری که ذات، حقیقت، مقصد و منتهایی داشته باشد متکی نیست، بلکه مشروعیت به ارادهی آدمیانی برمیگردد که اکنون هستند؛ یعنی مردم هم مقوم مقبولیت، تحقق و واقعیتاند و هم حقیقت هم همان چیزی است که اینجا محقق میشود؛ امّا در مردم سالاری دینی، مشروعیت منطق، معرفت، تفکر، تدبّر و مسئولیت خودش را دارد. تحققش با بسط حقیقت در ذهن و اندیشه و عمل مردم است. آن ویژگی که در حضرت امام رحمهاللهعلیه بود، زمانآگاهی و بصیرتی بود که نسبت به فرهنگ دینی مردم داشت و توانست این ارتباط را برقرار کند و این حکومت را با عنوان جمهوری اسلامی تئوریزه کرد و بر روی هر دو عنصر دست گذاشت.
رهبر انقلاب در سخنرانی اخیر خود در ۱۴ خرداد بار دیگر بر لزوم رعایت اخلاق و حفظ حرمت و احترام انسانها تأکید کردند؛ به نظر شما، رعایت اخلاق در حوزهی انتخابات چه اهمیتی دارد؟
متأسفانه یکی از مسائلی که در فضای انتخاباتی اوج میگیرد، مسائل اخلاقی است. از همان اوّلی که نامزد اعلان هویت میکند، کنایه و تعریض به دیگران را آغاز میکند. خب، نامزد از خودش بگوید! این حربهها هیچکدام اخلاقی نیست و نباید برای تثبیت موقعیت خودش از قدح دیگران شروع کند، بلکه نامزذها باید از جهت ایجابی برنامه های خودشان را بیان کنند. این جهت ایجابی پیام خودش را میرساند و مردم ادراک دارند و میفهمند. اینکه انسان با تعریض و حمله به دیگران موقعیتش را تثبیت کند و خودش را برتر جلوه دهد، صحیح نیست به خصوص اینکه اینجا تنها حملهی به دیگران نیست، گاهی اوقات حمله به ظرفیتها و تلاشهایی است که جامعه در یک مقطع طولانی انجام داده است. به نظرم خوب است که یک منشور اخلاقی نسبت به رفتارهای انتخاباتی تدوین شود تا فرهنگ عمومی جامعه رشد و توسعه پیدا کند.
امّا یکی از مواردی که حضرت آقا در این نوع مواجهات در آستانه انتخابات احساس کردند، شایعات و دروغهایی است که به برخی از افرادی که صلاحیتشان احراز نشد، نسبت داده شد. احراز صلاحیتشدن غیر از احراز عدم صلاحیت است و آسیبپذیری آن خیلی زیاد است. خیلی موارد میتواند این احراز را متزلزل کند. اگر شایعات و دروغها عامدانه باشد، یک مسئولیتی دارد. اگر هم عامدانه نباشد و در اثر قصور باشد، باز هم یک حقی تضییع میشود که لازم است حقوق انسانها را رعایت کنیم.
منبع:پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR