استاد حمید پارسانیا، دانشیار جامعه شناسی دانشگاه تهران و عضو شورای انقلاب فرهنگی در دوره آموزشی گفتمان نخبگان علوم انسانی درباره عقل در جهان اسلام سخنانی داشتند که خلاصهای از آن اشاره میشود.
علم در طول تاریخ تطورات و تغییرات مهمی داشته و عوامل مختلفی در این تغییرات تأثیرگذار بوده و یکی از مهمترین این عوامل تغییراتی است که در معنای عقل شکل گرفته است. جایگاه، معنا و اهمیت علم، بسیار وابسته به جایگاه و معنای عقل است.
معانی عقل
گاه عقل بهعنوان موجودی مجرد مُراد است که از آن با عناوینی نظیر عقل سرخ، عقل فعال یا عقل اول یا عقول طولی یا عرضی تعبیر میشود. گاه عقل به عنوان قوه ادراکی انسان به کار برده میشود و با اصطلاحاتی مانند عقل نظری، عقل عملی، عقل بالقوه، عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل بالمستفاد از آن یاد میشود. تعابیری همچون عقل سِعی، عقل کلی، عقل جزئی، عقل شهودی، عقل مفهومی، عقل تجربی و نیمهتجربی، عقل تجریدی و نیمهتجریدی، عقل استنباطی، مستقلات عقلیه و ملازمات عقلیه نیز تعابیری هستند که بیشتر در جهان اسلام کاربرد داشته و دارند. مفاهیم دیگری همچون عقل روشنگری، عقل سوبژکتیو یا عقل خودبنیاد، عقل تاریخی، عقل عرفی، عقل ارتباطی و عقل انتقادی نیز مفاهیمی هستند که بیشتر در جهان مدرن کاربرد دارند.
منطق عقل مفهومی و عقل شهودی
عقل مفهومی روش و منطقی دارد و آن منطق، همان استدلال و تقوای علمی و پیشداوریهای غیرعلمی نداشتن و خلوت کردن و تحصیل و هجرت و وقت گذاشتن است. عقل شهودی نیز منطقی دارد و منطقش این است که وجود شخص تغییر یابد و شیوه زندگیاش عوض شود. منطق عقل شهودی فراتر از منطق عقل مفهومی است. منطق عقل شهودی داشتن نوعی از زندگی است. عقل شهودی و وحی الهی رهآورد خود را به صورت نقل در معرض نظر عقل مفهومی قرار میدهد، نقل دامن معرفتهای نوینی را در معرض عقل مفهومی قرار میدهد و عقل مفهومی با کمک نقل بر اطلاعاتش افزوده میشود و از این طریق مسیر حرکت خود را در جغرافیای هستی به سوی هستی مقدس و متعالی و شناسایی کرده و میتواند راه برود. چه کسی نور حقیقت را دیده و از شهود الهی برخوردار است؟ ما نسبت به انبیا و کسانی که آنان معرفی کرده باشند، براهین و دلایل واضح داریم؛ اما برای غیر از ایشان، دلیلی وجود ندارد و اگر هم کسی مشاهدهای داشته، مشاهدهاش شخصی است. برای انبیا نیز بدین سبب از حالت شخصی بودن درآمده است که معجزاتی داشتهاند وگرنه علم و آگاهی آنها نیز هم شخصی بود. همه کسانی که حقیقت را یافتهاند، مأموریت تبلیغ ندارند؛ اما در هر قومی یک عده باید مأموریت داشته باشند تا حجت خدا تمام شود: «وَ لِکُلِّ قَومٍ هَادٍ» (رعد). هر قومی را یک هادی است و افضل عقول هر قوم در نبی اوست. نبی هر قوم، دارای کاملترین عقلهاست؛ یعنی خداوند برای هر قوم به تناسب ظرفیتی که دارد پیامبری را میفرستد. اگر قومی بیش از آنچه دارد، ظرفیت داشته باشد، خداوند سبحان بیشتر را به آنها میدهد: «تِلْک الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ» (بقره: 253). پیامبران بر یکدیگر برتری دارند و اقوام نیز به همین سنت بر یکدیگر تفاضل دارند.
کاربردهای نقل در علوم مختلف
عقل نبی، عقل مفهومی نیست، بلکه عقل شهودی ناب است. صاحبان عقل مفهومی با کمک نبی، از ابزار معرفتی جدید بهره میبرند، مجموع ابزارهای معرفتی برای کسی که دارای عقل بالفعل است و از عقل مفهومی استدلالی استفاده میکند، عبارتاند از: عقل، حس و نقل. نقل وسیله باخبر شدن از حوزه معارف عقل شهودی است؛ انسان برای حوزههای دیگر نیز از نقل استفاده میکند؛ مثلاً برای باخبر شدن از تاریخ، یا باید معرفتی حسی از آن داشته باشیم که معمولاً چنین معرفتی از تاریخ نداریم؛ یا باید عقل مفهومی، حوادث تاریخ را در خود بیابد که چنین چیزی ممکن نیست یا باید از نقل متکی بر حس استفاده کنیم یا باید در آثار بهجایمانده از گذشتگان تدبر کنیم که البته این بخش از آثار نیز اندک است و همه حوادث تاریخی را از راه آنها نمیتوان دریافت، پس ما در تاریخ از نقل مبتنی بر حس استفاده میکنیم. در شناخت حقایق متعالی نیز که فراتر از حوزه مفهوم هستند و فقط با عقل قدسی و شهودی تحصیل میشوند. ما ناگزیر از نقل مبتنی بر وحی استفاده میکنیم. گزارشهای نقلی را به سه قسم میتوان تقسیم کرد زیرا نقل گاهی از حس گزارش میدهد، مثل نقلهای تاریخی و گاهی از وحی و شهود عقلانی خبر میدهد؛ مثل آیات و روایات و گاهی از دریافت و استدلالهای عقلی مفهومی خبر میدهد؛ این قسم نقل از عقل است و نقلِ مبتنی بر عقل، چندان اعتباری ندارد؛ چراکه عقل را همگی ما داریم. ما در مطالب عقلی به این صورت نمیگوییم که مثلاً چون فیثاغورث گفته است، پس مجموع زوایای مثلث 180 درجه است؛ ما خود عقل داریم و مسأله را با عقل خود بررسی میکنیم و میفهمیم؛ اما نقلِ مبتنی بر وحی و نقل مبتنی بر حس، تنها راه معرفت ما نسبت به یک سلسله از حقایق هستند. تاریخ، چنین است؛ ما یا باید خود حوادث تاریخی را ببینیم یا باید آثار آن حوادث را ببینیم: «فَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ» (آلعمران: 137). بروید و عاقبتشان را ببینید یا از خبر کسانی که حوادث یا آثار را دیدهاند، استفاده کنیم. البته حوادث تاریخی را از راه وحی یا از نقل مبتنی بر وحی نیز میتوانیم بشناسیم و قرآن کریم به پیامبر اکرم ؟ص؟ میفرماید: «تِلک مِنْ أَنبَاءِ الْغَیبِ نوحیها إِلَیک» (هود: 49)؛ وحی گاهی از همان چیزهایی خبر میدهد که گرچه به حسب ذات خود محسوس هستند ولکن راه حس ما بدانها بسته شده است؛ وحی گاهی نیز از اموری خبر میدهد که
«لا عینٌ رأت و لا اُذنٌ سمعت»؛ نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده است و نه چشمی توان دیدن و نه گوشی توان شنیدن آنها را دارد. از حقایقی خبر میدهد که عظیمتر از امور محسوس است.
تأثیر عقل استنباطی در دامنه و طبقهبندی علوم
پیوند عقل استدلالی مفهومی با نقل، دامنه فعالیت عقل مفهومی را توسعه میدهد و بهدنبال این توسعه، علم نیز توسعه مییابد. عقل تجربی علوم حسی و تجربی، عقل نیمهتجربی- تجریدی، علوم ریاضی و عقل تجریدی و علوم تجریدی محض مثل متافیزیک و عقل استنباطی، علوم مبتنی بر نقل یعنی علومی نقلی را بهدنبال میآورد و
بر این اساس آنچه نقلی باشد نیز علم است. یعنی نباید گفت فقه، علم نیست. فقه از عقل تجریدی و نیز از عقل استنباطی استفاده میکند و با آنکه علم تجربی نیست، علم است.در طبقهبندی علوم مدرن، حقوق و فقه و همه دانشهایی که آزمونپذیر نیستند. علم نیستند، بلکه انسانیات هستند و انسانیات موضوع علماند؛ ولکن در طبقهبندی علوم در جهان اسلام معرفتهای تجریدی یا نقلی و از جمله فقه نیز علماند. اتفاقاً علم مورد نیاز و نافع نیز هستند. هر چند که انفعالمعارف نباشند، این علوم نزدیک به انفعالمعارفاند و بسیار مورد نیاز هستند. علوم نقلی روش ویژه خود را هم دارند.
تقابل روشنگری مدرن با روشنگری وحیانی و نقل
کاربرد کلمه روشنگری، درباره فلسفه دکارت و اندیشه مدرن در مقام تعریفی نسبت به اندیشه و تفکر قبل از مدرن است و مفهوم آن نفی روشنگری نسبت به پیشینیان و دورانی است که از آن با عنوان دوران سنت یاد میکنند. مفهوم روشنگری بعد از دکارت تطوراتی را پیدا میکند. تعریف روشنگری مدرن متوجه نفی مرجعیت نقل، مشهود است. روشنگری مدرن زبان نفی نسبت به روشنگری شهودی و وحیانی دارد.
مفهوم روشنگری دارای دو بعد ایجابی و سلبی است. بعد ایجابی آن که ناظر به محتوای درونی و روش آن است در تاریخ اندیشه مدرن تطورات بسیاری پیدا کرده است ولکن بعد سلبی آن که ناظر به نفی شهود و نقل مستند به شهود است، از این جهت همواره ثابت مانده است.
عقل روشنگری دکارت، عقل مفهومی است و شهود
-intuition- در نزد دکارت چیزی فراتر از وضوح مفهومی نیست. اگر از فیلسوفان مسلمان پرسش شود که مفاهیم کلی عقلی را از کجا به دست آوردهاید، آنها پاسخ خواهند داد از طریق اتصال به حقایق عقلی مجرد یا از طریق شهود آن حقایق کلی سعی و از مسیر اتحاد وجودی با حقایق و رقایق آن موجودات مجرد و متعالی. صدرالمتألهین این حقیقت را تبیین میکند که اتحاد با حقایق وجودی مجرد هنگامی که ضعیف باشد، و به بیان دیگر شهود آن حقایق هنگامی که در مرتبهای ضعیف و بعید باشد، مفاهیم کلی نصیب انسان میشود و اتحاد یا وحدت هنگامی که از محدوده رقایق عبور کرده و قوی باشد، آدمی صاحب قوه قدسی و عقل مستفاد میشود و از مراتب مختلف الهامات و وحی الهی بهرهمند میگردد. در فلسفه دکارت و فلسفههای مدرن پس از دکارت، اثری از حقایق مجرد و متعالی و شهود وجودی آنها نیست و با تضعیف و حذف عقل شهودی، هویت روشنگرانه نقل مستند به وحی نیز حذف میشود.
وجه اشتراک عقل دکارتی با عقل در جهان اسلام
پس عقل شهودی در دکارت وجود ندارد و بهدنبالش نقل نیز وجود ندارد؛ هرچند هنوز عقل در نزد دکارت اشتراکاتی با عقل جهان اسلام دارد. در جهان اسلام عقل استدلالی مفهومی و عقل بالفعل مرجعیت و اعتبار معرفتی خود را دارد و فیلسوفان مسلمان با همین عقل مفهومی عقل شهودی را اثبات میکردند. آنان با همین عقل اثبات میکردند که انسان نفس خود را با اندیشه و علم مفهومی نمیشناسد. شیخ اشراق دو برهان اقامه میکند که شناخت انسان نسبت به نفس خود نمیتواند حصولی و مفهومی باشد. ابنسینا برهان اقامه میکند که انسان نفس خود را بدون واسطه مفهوم و مانند آن شهودی میکند و این در حالی است که دکارت بهدنبال آن است تا خود را از طریق اندیشه خویش اثبات کند یا دستکم خود را در افق اندیشه خود مییابد. متفکران مسلمان با دکارت در هویت روشنگرانه عقل مفهومی موافق هستند، ولکن در اینکه عقل مفهومی، سقف و نهایت عقلانیت بشری باشد، با او موافق نیستند. از نظر آنان دکارت گرفتار یک خطای مهم و راهبردی در قلمرو عقل مفهومی و استدلالی شده است.
عقل مفهومی دکارتی با همه مشکلاتی که دارد، هنوز از بعد تجریدی برخوردار بود؛ لذا بحثهایی که او یا فیلسوفان پس از او مانند اسپینوزا و لایبنیتس با این عقل مفهومی مطرح میکنند، همچنان علم دانسته میشود؛ یعنی وقتی عقل مفهومی وجود داشته باشد، علم تجریدی نیز علم است؛ یعنی در نزد دکارت علم اولاً
به تبع عقل هویت روشنگرانه خودی را نسبت به عالم واقع و خارج دارد و ثانیاً علم به دانش تجربی محدود نمیشود و ابعاد تجریدی نیز دارد.
عقل، مفهومی روشن و منطقی دارد و آن منطق، همان استدلال و تقوای علمی و پیشداوریهای غیرعلمی نداشتن و خلوت کردن و تحصیل و هجرت و وقتگذاشتن است. عقل شهودی نیز منطقی دارد و منطقش این است که وجود شخص تغییر یابد و شیوه زندگیاش عوض شود. منطق عقل شهودی فراتر از منطق عقل مفهومی است. منطق عقل شهودی داشتن نوعی از زندگی است.
عقل نبی، عقل مفهومی نیست، بلکه عقل شهودی ناب است. صاحبان عقل مفهومی با کمک نبی، از ابزار معرفتی جدید بهره میبرند، مجموع ابزارهای معرفتی برای کسی که دارای عقل بالفعل است و از عقل مفهومی استدلالی استفاده میکند، عبارتاند از: عقل، حس و نقل.
عقل شهودی در دکارت وجود ندارد و به دنبالش نقل نیز وجود ندارد؛ هرچند هنوز عقل نزد دکارت اشتراکاتی با عقل جهان اسلام دارد. در جهان اسلام عقل استدلالی مفهومی و عقل بالفعل مرجعیت و اعتبار معرفتی خود را دارد و فیلسوفان مسلمان با همین عقل مفهومی عقل شهودی را اثبات میکردند.
عقل مفهومی دکارتی با همه مشکلاتی که دارد، هنوز از بعد تجریدی برخوردار بود؛ لذا بحثهایی که او یا فیلسوفان پس از او مانند اسپینوزا و لایبنیتس با این عقل مفهومی مطرح میکنند، همچنان علم دانسته میشود؛ یعنی وقتی عقل مفهومی وجود داشته باشد، علم تجریدی نیز علم است.
منبع: صبح نو