کد خبر: 11134| تاریخ انتشار: یـک شنبه ، ۱۴ اردیبهشت سال ۱۳۹۹ | ساعت ۱۲:۳۷:۰ | تعداد بازدید: ۲۹۴۵

حجت الاسلام و المسلمین دکتر پارسانیا معتقد است اگر شهید مطهری اکنون حضور داشت مسأله امروزش دیگر مارکسیسم نبود، بلکه بحث دفاع از عینیت و فهم حقیقت و نوکانتی ها و شناسایی چالش‌های جدی نظری سنت فلسفی امروز ما بود.
متن زیر گفتاری از حجت الاسلام و المسلمین پارسانیا است که از جزوه درس اندیشه اجتماعی متفکران مسلمان رشته دانش اجتماعی مسلمین گروه علوم اجتماعی اسلامی دانشگاه تهران اقتباس شده است.
شهید مطهری [متفکری ذیل] سنت فلسفی فعالی است که در شیعیان وجود دارد. سنت عقلی_فلسفی جهان اسلام هنگام مواجهه با جهان مدرن به تناسب دهه‌های مختلف، مسائلی که برایش بوجود می‌آید را مطرح می‌کند.
مثلاً در دهه ۳۰ این سنت چه مسأله داشت که مطهری کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم را نوشت؟ دهه ۴۰ چه مسائلی داشت؟ بیشتر جنبه سیاسی آن فعال شد. جبر و اختیار و حسینیه ارشاد و بحث‌های انقلابی اسلام بود و بحث‌های فلسفی در حاشیه آن قرار گرفت. در دهه پنجاه دوباره مباحث جدی فلسفی (اسفار و بحث‌های حرکت) مطرح شد. اواخر دهه ۵۰ موضوعات تغییر یافت و می‌توانیم سوال کنیم دهه شصت چه موضوعاتی مطرح می‌شد؟
یا اگر مطهری اکنون حضور داشت چه چیزهایی برایش مسئله بود؟ مثلاً مطهری در دهه ۵۰ ضمن استقبال از اقبال یک مرتبه شروع به نقد می‌کند و یا در دهه ۴۰ بیشتر نگاه تعیینی دارد و بعد نگاه انتقادی می‌یابد. ابتدا نگاهش به شریعتی انتقادی نیست اما بعدها بحث فطرت را در برابر بحث بازگشت به خویشتن شریعتی مطرح می‌کند. با مارکسیست شدن مسلمانان و بازگشت آنان یک مرتبه بحث‌های سیاسی فروکش می‌کند و مسئله حرکت جوهری در برابر حرکت دیالکتیکی مطرح می‌شود و از این موضع وارد بحث می‌شود.
چالش‌های حوزه حکمت اسلامی به لحاظ اندیشه اسلامی را می‌توان در سه سطح جهانی، جهان اسلام و ایران دید. مثلاً در دهه‌ی ۵۰ در سطح جهانی جریان پوزیتیویسم جریان غالب است و اگر به حوزه حکمت اسلامی بگویید چالش‌ها آنها در این فضا چیست؟ ناخوانی با جریان پوزیتیویسم را می‌گویند.
البته باید توجه داشته باشیم که ما در دهه ۴۰ و ۵۰ مواجهه جهانی نداشتیم و با مارکسیسم مواجه می‌شدیم آن هم به این علت که از طریق شوروی وارد استان‌های شمالی شد و بازتابی دارد.
اولین مسائل ما در سطح جهانی مسئله فناوری و بعد دانشگاه بود که دارالفنون را درست کردیم و بعد مباحث حقوقی و بحث‌های فلسفی آن‌ها خیلی دیرتر آمد. اولین بار سیرحکمت در اروپا را در دهه ۲۰ جناب فروغی می‌نویسد و قبل از او مرحوم شعبانی تاریخ فلسفه نوشته بود.
در مشروطه بیشتر قدرت سیاسی و نظامی و این مسائل مطرح بود. آشنایی ما با غرب واژگونه بود. ذیل جریان اندیشه معرفتی غرب، صدر جریان ایران بود. یعنی در حالیکه یک تفکر یا مدرنیته باید با جریان اندیشه‌های فلسفی و هنری خودش بیاید و بعد انقلاب صنعتی و سیاسی آن اما ما ابتدا استعمار را می‌بینیم و بعد صنعت و در آخر متوجه لایه‌های عمیق‌تر نظری آن می‌شویم.
مسائل مطرح در سطح جهان عقلانیت مدرن و ویژگی‌های آن است. یعنی مرگ متافیزیک، سوبژکتیو شدن معرفت و تاریخی شدن آن و غیره است. هرمنوتیک‌های مفسر محور است. حوزه ارتباطات است که در حال اصل قرار گرفتن است و جای متافیزیک را گرفته است. بحث ساختارگرایی و پساساختارگرایی است.
آن چیزی که در جهان مدرن می‌بینیم آلتوسر مطرح می‌کند و به دنبال آن جامعه / فرد به صورت کنشگر / ساختار مطرح می‌شود. یعنی با غلبه ساختارگرایی، به جای جامعه، ساختار می‌آید و به جای فرد، از عامل صحبت می‌شود و این مسأله از حوزه علوم ادبی شروع می‌شود.
اگر اقتضائات حکمت صدرایی را دنبال کنید، اندیشه دقیقاً واژگونه می‌شود. یعنی مطهری اجازه نمی‌دهد که بحث عامل و ساختار جای فرد و جامعه را بگیرد. در حوزه تفکر فلسفی ساختار روابط است و رابط نمی‌تواند ذات ایجاد کند بلکه ذات، رابط را ایجاد می‌کند. در واقع مرگ ذات و ذات گرایی که در آنجا رخ می‌دهد را او قبول نمی‌کند. ما با دیدن ذات‌های جدید، حکایت از ذوات جدید می‌کنیم. لذا اگر ساختاری را می‌بینیم که قابل تقلیل به ذوات ما نیست، می‌فهمیم که یک کل دیگر و ذات دیگری غیر از ذات افراد وجود دارد که با همه ترکیب شده است.
یعنی در نگاه مطهری به دورکیم که برای جامعه وجودی قائل است، کل به عنوان یک ساختار دیده نمی‌شود بلکه کل به عنوان یک ذات دیده می‌شود و ساختار در حاشیه آمدن ذات است.
بحث‌هایی که در تئوری‌های زبانی وجود دارد که قاعدتاً چالش‌های جدی است که مواجهه با اندیشه‌های آن سوی آب بیشتر می‌شود. شهید مطهری باید وارد این بحث‌ها می‌شد.
مثلاً آن موقع علامه طباطبایی با هگل و مارکسیسم از طریق ادبیات عرب آشنا می‌شود اما شهید مطهری هگل را از طریق استیس و ترجمه آقای عنایت می‌شناسد. مطهری نقطه فلسفی آن را می‌گیرد و بر آن تأمل می‌کند. آنجا مواجهه‌ی مستقیم نداریم اما اکنون فرق کرده است.
علامه طباطبایی به کانت توجه دارد اما شهید مطهری به علت حضور مارکسیست‌ها در صحنه به جای کانت به مارکس می‌پردازد.
شهید مطهری عمدتاً در داخل ایران به میزانی که اندیشه‌های غرب می‌آید، با آن مواجه می‌شود. قرائت‌هایی که از مارکس می‌شود، قرائت تقی ارانی است که یک قرائت مارکسیسم- لنینیسم است که متعلق به حزب توده است و از این زاویه برخوردها انجام می‌شود.
در اینجا قرائت آلتوسری و هگلیان جوان را نداریم و بعدها در دهه پنجاه، فرانکفورتی‌ها اولین بار است که وارد می‌شوند و شهید مطهری با آنها مواجه می‌شود. البته مواجهه با آنها از طریق شریعتی است. شریعتی که در دهه ۶۰ در فرانسه است و بحث خویشتن را مطرح می‌کند و به اینجا می‌آید. مطهری با این اندیشه‌ها تعامل می‌کند و بحث فطرت را بیان می‌کند.
در واقع در آن مقطع، غرب وارد شده با واسطه داخل ایران را می‌بینند و از موضع حکمت صدرایی با آن مواجه می‌شود و یک نوصدرایی است. اصلاً انتقال غرب در ایران مسئله ایجاد کرده است. مارکسیسم وارد شده و لوازم خود را بسط می‌دهد و نیرو جذب می‌کند.
در مقطع قبل مارکسیسم ندارید و مسئله آدم‌های است که سرخاب، سفیداب می‌کنند، دارالفنونی هایی که فلسفه غرب نمی‌فهمیدند و جاذبه‌های زندگی آن طرف را مشاهده می‌کردند و به آن طرف تشبه می‌ورزیدند. (خاطرات صادق هدایت) فرزندانشان غربی می‌شدند و حل این مسأله مهم است.
محمد شاه اولین گروه را به غرب فرستاد و دستور داد آدم‌های متدین را بفرستند که تحت تأثیر قرار نگیرند و بنویسند مرگ بر لامذهب و در همین حد بود و توجه نداشتند این نحوه از سبک زندگی در همه چیز خوابیده است اما در این مقطع ما مواجهه مستقیم با غرب پیدا کرده ایم که به برخی مسائل آن اشاره شد.
همین مسائل در جهان اسلام هم منتقل شده است. یعنی ما در جهان اسلام پدیده‌ای به نام نومعتزلی داریم. اولین مواجهه شهید مطهری با نومعتزلیان، با اقبال لاهوری و کسانی است که می‌خواهند برای نوعی عقلانیت مدرن تاریخچه بیابند یا تاریخچه ندارند و می‌آورند. بحث‌های هرمنوتیک مفسر محوری که می‌آید و آن زمان جدی نبود و فرهنگ جای همه امور را می‌گیرد و تفکر بر ساخته می‌شود. یعنی آنچه که در جهان مدرن است، می‌آید.
لایه اولی که عرض شد، در زمان شهید مطهری حضور نداشت. یعنی متفکرین عرب در دهه‌های ۳۰- ۴۰- ۵۰ در فضای سنتی خویش بودند و اینکه اندیشه‌های غربی را پوشش دینی بدهند، تضعیف شده بود.
ناسیونالیسم، مارکسیسم و غیره خیلی صریح و عریان آمده بودند اما بعد از خیزش فرهنگی دینی جهان اسلام، بخش قابل توجهی از متفکرین عرب مانند حسن حنفی، جابری، ابوزید، آرگون در فضای اوج گرفتن بازگشت به سوی حیات دینی سعی می‌کنند با نوعی عقلانیت مدرن این فضا را تفسیر کنند.
بعد از ۵-۶ سال در دهه اول بعد از انقلاب ما که جنگ بود، آن‌ها مسائل فکری داشتند و تولید کردند و بعد وارد ایران شد و دقیقاً این مسائل، مسائل امروز شهید مطهری می‌شد و او نباید می‌رفت سراغ بحث حرکت اسفار بلکه باید سراغ بخش اتحاد عاقل و معقول اسفار می‌آمد تا مسئله سوژه و ابژه را حل کند.
مشکل امروز مطهری بحث دفاع از عینیت و فهم حقیقت و نوکانتی ها می‌شد و دیگر مارکسیست‌ها نبود. چیزی که احساس می‌کرد در بحث اعتباریات علامه، قرائت نوکانتی شود که این امر دارد اتفاق می‌افتد و چالش جدی است که یک نوع خروج از حوزه تفکر و بنیادهای فلسفی جهان اسلام دارد. شناسایی اینکه چالش‌های جدی نظری سنت فلسفی امروز ما در چند دهه این قرنی که در آن هستیم، چیست.

منبع:مهر

لطفا کد زیر را وارد نمایید

اخبار مرتبط

آرم شورای عالی انقلاب فرهنگی

اطلاعات تماس

تهران، خیابان طالقانی، شماره 436

کدپستی: 1591814313
(+9821) 66976601 - 7