حجتالاسلام پارسانیا به تحلیل موقعیت شهید سلیمانی در چارچوب نظری جهانهای اجتماعی پرداخت و بیان کرد: بعد از خلافت عثمانی عقبه تاریخی جهان اسلام به رغم اقتدار هزار ساله فروپاشید و الگوهای مقاومت نیز رنگوبوی حوزههای معنایی جهان مدرن را گرفت. شهید سلیمانی اما با گذران نوجوانی در متن انقلاب و در مکتب امام(ره)، شخصیت خود را رشد میدهد و در حوزههای نوین معنایی جهان اسلام ظرفیت فرامرزی مییابد.
نشست «قهرمان بدون مرز»، امروز، ۱۸ دیماه، با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین حمید پارسانیا، استاد دانشگاه تهران، به صورت مجازی برگزار شد. مشروح سخنان وی در این نشست را در ادامه میخوانید؛
موضوع بحث جایگاهی است که شهید سلیمانی در مواجهه با جریان حرکت و مقاومت امت اسلامی دارد، همچنین جایگاه او در فرایند این مقاومت و در جهان اسلام و بلکه در جهان امروز است. پیشنهاد این بود که در ذیل نظریه جهانهای اجتماعی به تحلیل موقعیت این شهید عزیز بپردازیم.
وقتی به زندگی شخصی یک قهرمان و انسان میپردازیم، محورهای بحث به خصوصیتهای فردی و شخصی او بازمیگردد. این زندگی شخصی ممکن است پرونده پزشکی یک شخص باشد، به گونهای که تحولات شخصیت او را در بعد جسمانی ثبت کرده باشد، هرچند که مسائل پزشکی مربوط به شخص نیز گاه از تحلیل مسائل اجتماعی فارغ نیست؛ یعنی بیرون از حوزه اجتماعیاش نیست. برخی از مریضیها به دلیل اپیدمیهایی است که رخ داده است. برخی از مشکلات به دلیل فعالیتهای اجتماعی است و حتی زندگی شخصی در بُعد جسمانی فرد، از وضعیت اجتماعی منفک نیست.
اما اینجا از ابتدا به مسئله مهمتری میپردازیم و از حوزه وضعیت اجتماعی میخواهیم برگردیم. همان طور که زندگی فردی گسسته از زندگی اجتماعی نیست، فعالیتهای اجتماعی نیز از درون افراد شکل میگیرد، اما بحث خود در ساحت کلان بحث میکنم تا ببینیم در این مسئله نقش شخصی مانند شهید سلیمانی چیست.
ذات حوزههای معنایی به اراده انسان تغییر نمیکند
چارچوب نظری که پیشنهاد شد، بحث جهانهای اجتماعی است، به این معنا که زندگی اجتماعی افراد، جوامع یا گروهها در ذیل آرمانها، ارزشها و معانی است. افراد با آن معانی و ارزشها ارتباط برقرار میکنند و آن را جزو شخصیت وجود خود میکنند. اگر حوزههای معنایی تفاوتهایی دارند یا گاهی با یکدیگر چالشهایی را دارند، این ناسازگاریها به نحوی در حاملان این معانی که انسانها هستند، بروز پیدا میکند. انسانها مختار هستند که به چه حوزهای عقیده داشته باشند و محبت و هستی خود را با آن امر پیوند بزنند، اما مختار نیستند که وقتی معنایی را انتخاب کردند، ذات او را عوض کنند، بلکه به معنای رقیب روی میآورند.
حوزههای معنایی، شبکهای را ایجاد میکنند که بخشی نقش محوریتری دارند و با تغییر آن ارزش و معنا، یک سیستم و مجموعهای جابهجا میشود و نمیتواند در سیستم رقیب حضور داشته باشد، و برخی نیز میتوانند سازگار باشند و نقش هویتی و تعیینکننده ندارند. هر فرهنگ و جامعهای را بر این اساس میتوان مبتنی بر نوع آن معانی و ارزشهای محوری که برگزیده است، تقسیمبندی کرد. در بین جامعهشناسان مدرن، به این مسئله توجه شده و مدل عقلانیت را متناسب با یک فرهنگ و تمدن دانستهاند. حتی تحولات و تغییراتی که در حوزه اقتصاد و ... انجام میشود، تا زمانی که ریشه در یک تحولات عمیق معنایی نداشته باشد، تحولات بنیادین نمیدانند.
در میان فرانکفورتیها هم برخیها میگویند جهان مدرن مبتنی بر رویکرد معنایی آنهاست و تحولاتِ صرفاً اقتصادی و یا سیاسی راهگشا نیست. در بین کلاسیکها نیز مانند وِبر به این مسئله توجه شده است. در جهان اسلام کسی که بهتر توجه داشته، فارابی است. بدین معنا که اگر آرمانهایمان هویت معنایی داشته باشد، مدینه واحدی را ایجاد میکند.
ظرفیت ارزشها در قلمرو تاریخ و جغرافیا
برخی از ارزشها مرزهایی دارند که ظرفیت گسترش از یک نژاد، قوم، جغرافیا و قبیله را ندارند؛ یعنی هر حوزه از ارزشها ظرفیتی برای بسط در قلمرو تاریخ و جغرافیا را دارد. مثلاً ارزشهایی که قوم یهود دارند، مختص به یک قوم است و حتی ممکن است تبلیغش را برای دیگران جایز ندانند و انجام نیز ندهند. یا یک حرکت خونی و قبیلهای که برای قدرت یک قبیله خاصی میآید، به یک شکلی، ظرفیت گسترش دارد، اما مدل گسترش بر مدار زور است و وقتی زور نبود این وضعیت هم نخواهد بود. یعنی مرزها را با نظام سلطه مستقر نگه میدارند، اما برخی از رویکردها ظرفیت وسیعتری دارند و گسلهای نژادی، زبانی، قومی و فاصلههای تاریخی را درمینوردند. اگر آن حوزه معنایی اهلی باشد و جهان هم توحیدی باشد، این ظرفیت شکل میگیرد. اسلام این ویژگی را دارد و به لحاظ تاریخی نیز نشان داده است که دال مرکزی این معنا که توحید است، رویکردی را میآورد که مرز و زبان نمیشناسد و هر قومی را به مثابه یک فرصت برای حضور خودش میداند.
امروز در جهانی با یک حوزه معنایی مربوط به خودش زندگی میکنیم. در کانون این جهان یک فرهنگ و نظام معنایی با غلبه بر سایر فرهنگها به ساختوساز جهان میپردازد. جهان غرب با رویکرد دنیوی و اینجهانی با همه لوازم و کثرتهایی که به اقتضای خودش داشته است و با سلطهجویی کشورهای اروپایی و غربی، توانست میراث جهان اول را در نخستین گام مستعمره کند و جمعیت وسیعی را به نام استعمار به خدمت بگیرد. چندان که اربابان خارجی را به عنوان صاحب خود میدانستند و لفظ به این صورت استعمال میشد. خلافت عثمانی در جنگ جهانی اول و پس از آن، با فروپاشی مواجه شد و به چندین کشور جدید با هویتها نوین در ذیل مفاهیم و تعاریف مدرن تبدیل شد. همچنین مردم در زندگی خصوصی مسلمان بودند، اما روابط آنها از ذیل نظام معنایی اسلام بیرون بود و احساس حقارت و تحقیر میکردند.
انقلاب اسلامی و بازگشت به سوی مفاهیم اسلامی
پس این وضعیت جهان اسلام بود که واقعیت تاریخی و عقبه تاریخی آن به رغم یک هزاره اقتدار، به فروپاشی منجر شد. الگوهای مقاومت نیز در این کشورها رنگوبوی حوزههای معنایی جهان مدرن را گرفت. هر گاه مسلمانان با این نوع مقاومت، استعمارگران را از در بیرون میکردند آنها از پنجره وارد میشدند. انقلاب اسلامی بازگشتی به سوی مفاهیم اسلامی بود که با مکاتبی چون مارکسیسم و لیبرالیسم آغاز نشد. شهید سلیمانی هم فردی است که در این اتمسفر و فضای معرفتی اجتماعی نوجوانی خود را مییابد و زیست خود را در متن این مقاومت رهبری امام شکل میدهد و رشد میکند.
اینجا شخصیت را در حاشیه این حرکت معنایی جهان اسلام میبینیم که ظرفیت فرامرزی دارد؛ یعنی مرزهای نظام معنایی اسلام، مرزهایی است که نه زبان، نه قوم و نه قبیله میشناسد و تا جایی که انسان است، پیش میرود؛ یعنی تا خلیفهالهی میرود و مرزهای ملک و ملکوت را درمینوردد. نهتنها تمام زندگی، بلکه بعد از جهان را نیز معنادار میکند و شهادت آغاز زندگی حقیقی میشود و با معنا کردن مرگ، دگربار، زندگی معنا مییابد.
تجربه عرفان در مشق زندگی سلیمانی
این حوزه از معناست که نه در کتاب و مکتب و نه در درس و نوشته یافت نمیشود، بلکه شهید سلیمانی، مشق زندگی میکند. روزها و شبهای خود را با همدرسانی که در این مشق هستند، میگذراند که زیست میکنند و به شهادت میرسند و اینگونه رشد میکنند، یعنی با همه وجودشان، نه باب بخشی از آن. در مدرسهای درس میخواند و کار میکند که امام عارفان مدرس آن است و الگو میدهد و درس عرفان فرا میگیرد. راهی که یک عارف در یک سلوک، چند دهه باید برود، نوجوانانی در این مدرسه هستند که در یک زیست روزانه طی میکنند و راه مییابند. رجوع به وصیتنامههایی که از این شهدا رسیده است، نشان میدهد که چطور معنای توحید موج میزند.
شهید سلیمانی در مدت جوانی، بلوغ شخصیتی خود را به دست آورد. سه دهه بعد این مقاومت به صورت دیگری ادامه پیدا میکند و وقتی درون مرزها را نمیتوانند تصرف کنند، مسئله بیداری اسلامی جوانه میزند. در انقلاب فرانسه بعد از سه دهه، این موج اروپا را فراگرفت و بیداری اسلامی نیز بعد از سه دهه جوانه زد. البته آن جوانهها در انقلاب فرانسه سرکوب شد و اینجا نیز باید سرکوب میشد، اما اینجا منطقه اسلامی است و چون حیات امت اسلامی حرکت داشت، مقاومتی که در برابر آن باید شکل میگرفت، نیز ذیل این همین مفاهیم بود و داعش سربرآورد. اما شهید سلیمانی در این مسیر هم ثابتقدم بود و قهرمانی بود که راه دوستان شهید خود را ادامه داد.
منبع:ایکنا