اشاره: دکتر محمد حسین صفار هرندی، وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در گفتگویی که از نظرتان میگذرد در موضوع "مهندسی فرهنگی" را مورد بررسی قرار داده است.
با سلام و تشکر به عنوان اولین سوال لطفا بفرمائید اساسا نیاز امروز جامعه ما به نقشه مهندسی فرهنگی چیست؟
من هم به شما سلام عرض میکنم؛ از باب تمثیل میشود گفت که اگر بخواهیم یک ساختمان بسازیم، از کنار هم قرار دادن تعدادی سنگ و آجر و... ساختمان درنمیآید.
همچنین اگر یک فرد ناوارد برحسب چیزهایی که دیده بخواهد آهنها را به هم جوش بدهد و بعد دیوارچینی کند، این هم خطرناک است و ممکن است ساختمانی هم علم شود، اما بعدا فروبریزد.
آن چیزی که باعث میشود یک ساختمان درست، مستحکم، شکیل و متناسب با نیازها علم شود، یک نقشه است؛ نقشه مهندسی ساختمان که این نقشه براساس دانش، اقتضائات و اطلاعاتی تهیه میشود. برای اینکه ساختمان فرهنگ بنا شود نیز ما احتیاج به نقشه داریم. در این عرصه هر کسی نمیتواند هر کاری دوست داشت انجام دهد چون عرصهای فراخ است و خیلی چیزها را در بر میگیرد.
از زبان گرفته تا تاریخ، باورها، عقاید، دین و خیلی چیزها دیگر در حوزه فرهنگ قرار میگیرند. نقشآفرینی در هر کدام از این حوزهها بدون توجه به عرصه دیگر ممکن است خرابی به بار بیاورد و ساختمان آشفتهای را سامان بدهد نهتنها اینکه بهرهای از آن نمیشود برد بلکه خطرناک است. اینجاست که بحث مهندسی فرهنگی مطرح میشود.
البته یک تردیدی وجود دارد که آیا مهندسی فرهنگی همان مهندسی فرهنگ است؟ بعضی معتقدند که اینها، دو مقولهاند. مهندسی فرهنگ به این معنی است که عرصههای فرهنگی را چگونه کنار هم بچینیم و راجع به هر کدام چه کارهایی بکنیم. نوع چینش آنها کنار هم و نسبتشان با یکدیگر و مهندسی کردن همه اینها مهندسی حوزه فرهنگ محسوب میشود؛ به عبارت دیگر مهندسی مقولات مرتبط با خود فرهنگ به طور مستقیم. اما مهندسی فرهنگی، چیزی فراتر از حوزه فرهنگ است. آرایش کلی جامعه در بخشهای مختلف اعم از اجتماع، سیاست، اقتصاد و نظامیگری و... درنهایت باید یک آهنگ واحدی داشته باشد. به آن آهنگ واحد، مهندسی فرهنگی نظام میگوییم. یعنی خواستگاه همه تصمیمات در نظام باید یک نقطه باشد و آن اصول فرهنگی حاکم بر این نظام است. در آن صورت شما نمیتوانید بدون توجه به عوارض و تبعات فرهنگی یا ضدفرهنگی آن، یک ساختمان بسازید یا جادهای را احداث کنید و یک پروژه بزرگ تولیدی را سامان بدهید. این ملاحظه در انجام کارها مهندسی فرهنگی میگویند. با این نگرش میفهمیم که چقدر محتاج چنین نقشهای هستیم.
چکار باید کرد که اجرای سند نقشه مهندسی فرهنگی بهتر انجام شود؟
بنده میگویم این موضوع فراتر از دستگاههای فرهنگی است. همه دستگاههای تأثیرگذار در این کشور باید آن را قبول داشته باشند. از رئیسجمهور و رئیس قوای مختلف گرفته تا کارگزاران حکومت در بخشهای گوناگون باید قبول داشته باشند که مهندسی فرهنگی یک مقوله ضروری است و نقشه آن تهیه شده است. خیلیها میگویند این دیگر چیست؟ بعضی از دستاندرکاران حوزه تولید و عمران و آنهایی که کارهایشان از جنس کارهای اقتصادی است، میگویند: این هم یک دکانی است که جلوی امر تولید را سد کنید.
به اندازه کافی عوامل کندکننده در صحنه اقتصادی ما هست. دیگر این یکی قوز بالا قوز نباید بشود. بعد هم اشاره میکنند که مثلا وقتی میگویید مهندسی فرهنگی، پس پشت آن هم باید هر طرح بزرگ ملی، یک پیوست فرهنگی داشته باشد. این میشود مصیبتی شبیه اینکه میگویند هر طرح ملی باید یک پیوست محیط زیستی داشته باشد؛ اینها کار پیشرفت و توسعه را کند میکند.
پس خیلی نمیشود محکم گفت که همه باور دارند. بعضیها باور ضد آن را دارند. میگویند این سند کندکننده و مشکلآفرین است. نیاز به مهندسی فرهنگی هنوز گفتمان غالب نیست. چون آن را نمیشناسند و خیلیها نمیدانند که موضوع چیست! نقشهاش هم تهیه شده است اما کسی حوصله ندارد آن را بخواند. من خبر دارم که در اولین جلسات شورای عالی انقلاب فرهنگی در دولت جدید، بعضی از مقامات دولتی اصلا نسبت به آن نقشهای که قبلا تهیه شده بود چون و چرا داشتند. باید به یک وفاق ملی بر سر این موضوعات برسیم. آنوقت مشکلات جزئیتر ازجمله مشکلات دستگاهها در ذیل آن قابل بررسی است.
الان وزارت ارشاد میتواند بگوید سند بالادستی که تاکنون نداشتهام. هر چه به نظرم میرسید درست است انجام دادم و مطابق قانون هم عمل کردم. مثلا یک جاهایی قوانین وجود داشته و یک جاهایی هم قانون و آئیننامه نبوده است. ما طبق آن عمل کردهایم. البته در این حرف هم مناقشه هست. دولتها با هم فرق دارند. در یک دولت یک چیزهایی در دستور کار است. دولت بعد میآید زیرآب همانها را میزند. پس معلوم است که یا فهم قانون متفاوت است یا اینکه یک جاهایی خلاء قانونی وجود دارد و یا یک جایی هم تعدی به ساحت قانون صورت میگیرد. یعنی یکجور لاابالیگری در کارها پیش میآید. این هم یکی دیگر از ضروریات مهندسی فرهنگی است. مفهوم مهندسی فرهنگی تعبیر حضرت آقا یعنی یک وضعیت ناهنجاری الان در حوزه مباحث فرهنگی جامعه داریم. اگر کمی گسترده ببینیم از شکل و شمایل ساختمانهای شهر ما، که هر تکهای از آن از یک جایی آمده است، تا اخلاقیات و رفتار مردم با یکدیگر فریاد میزنند که یک هرج و مرجی در این حوزه وجود دارد. مثلا در مورد بعضی از منکرات رفتاری و اخلاقی زمانی یک آماری ردیف کردند شامل بیستوچند مورد ایراداتی که داریم. از خلف وعده تا تنبلی و... اینها خصلتهایی است که در فرهنگ عمومی ما ریشه دوانده است. مهندسی فرهنگی یعنی کاری کنیم که وضع بد موجود به وضع مطلوب و آرمانی تبدیل شود. نام این فرآیند، مهندسی فرهنگی است.
نقشه مهندسی فرهنگی بر ترویج مفاهیمی مانند سبک زندگی اسلامی-ایرانی، هویت اسلامی-ایرانی، ایثار، شهادت و... اما ما در تربیت هنرمندان جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی که این مفاهیم را به صورت محصول نهایی به دست مصرفکنندگان که جامعه هستند برسانند ضعف داریم. به نظر شما چگونه میتوانیم به تربیت هنرمند و تولید آثار فرهنگی مناسب برسیم؟
این مسئله وقتی از انتها دیده میشود خیلی بغرنج است؛ یعنی وقتی نگاه میکنیم به موجودیمان که یک مشت هنرمند هستند که علایقشان از این جنس نیست. وقتی به داشتههایمان به این شکل نگاه میکنیم طبیعتا دستمان را خالی میبینیم.
البته کسانی هم هستند که جزء فرصتهای نظام برای انجام عمل صالح و مناسب محسوب میشوند اما خیلی جاها میبینیم که کار دست افراد دیگری است و فکر میکنیم با آن کاری نمیشود کرد. مهندسی فرهنگی هم اگر بخواهد جاری شود ازهمین انتها باید شروع کند. میخواهیم هنرمندانی که به درد نمیخورند را کنار بگذاریم بعد میبینیم کسی هم باقی نماند. درحالی که شاید راهش چیز دیگری باشد. این هنرمندی که الان ممکن است موافق طبع نظام تلقی نشود، مسئول یک فرآیند است؛ مثلا تحصیلکرده شاخه هنر فلان دانشگاه است. در آن دانشگاه چه چیزی داشتند به او یاد میدادند. وقتی متون درسی را نگاه میکنید میبینید اوضاع از آنجا خراب است. این هنرمند، دانشآموخته مکتبی است که از همان مکتب این چیزها درمیآید. چرا به هنرمند ایراد میگیریم. برویم آن را درست کنیم.
رسیدگی به مسئله دانشگاه، طبعا یک داستان مفصلی است. یعنی اسلامی شدن دانشگاهها و تحول علوم انسانی در یک جایی به هم پیوند میخورند. بعد میگوییم خب این دانشجویی که امروز پای درس این استاد در دانشگاه نشسته است، خالیالذهن نیست. این از یک جاهایی یک چیزهایی قبلا یافته است؛ مثلا از مدرسه. آیا متون درسی ما در مدرسه فرد را به سمت به این ارزشها سوق داده یا از آن دور کرده است؟ عقبتر که بروید میبینید حتی در آموزشهایی که ما در مهد کودک به بچهها دادهایم، برای شکلگیری شخصیت فرهنگی آنها مقدمهسازی کردهایم. در مهد کودکها بیشترین دلبستگیهایی را که در بچهها ایجاد کردهایم در مورد مسائلی برخلاف ارزشهاست. نمیخواهم سختگیرانه برخورد کنم اما یا زبان فرنگی یاد دادهایم که با آن پز دهیم و یا رقاصی و... خوب این نهال را هر طور پرورش دادهایم همانطور شکل میگیرد. الان در کشاورزی همین کارها میکنند؛ مثلا بوته هندوانه را وقتی هندوانه اولیه دارد میبندد، میبرند و در یک قالب مثلا مکعب قرار میدهند. این همانطور با آن مکعب بزرگ میشود درنهایت شما هندوانه مکعب دارید. هندوانه نسبت به انسان تربیتپذیری کمتری دارد. انسان خیلی تربیتپذیرتر است. ما آدمهایمان را اینگونه داریم تربیت میکنیم و همینگونه هم تحویل میگیریم. پس اگر قرار است واقعا مهندسی فرهنگی انجام شود، باید از مبانی شروع کرد. یعنی از پایین نسخههایمان را برای ساختن ایران آینده فراهم کنیم. آن چیزی که آقا تحت عنوان الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت فرمودند -که حالا خیلی کار دارد- حتی بر نقشه مهندسی هم مقدم است. اول باید دید آرمانکدهای که تعریف کردهایم چیست و حالا برای رسیدن به آن بیاییم مهندسی کنیم. این نسخههای بالادستی یک مدت نبوده است و حالا دارد کم کم تهیه میشود و منطبق با آنها باید همت کرد. بعد هم وقتی نسخه را از دکتر میگیری باید دواها را گرفت و خورد و به آن ملتزم بود تا آثارش کمکم پیدا شود. ما خیلی نسخه و نقشه تهیه کردهایم اما وقتی به آن عمل نشود، نتیجه نمیدهد.
به نظر میرسد رسانهها نقش مهمی در تبدیل خواست اجرای اسناد بالادستی به یک مطالبه عمومی دارند. مدیریت رسانهها باید چگونه باشد تا چنین مطالبهای شکل بگیرد؟ چون مطالبه عمومی، موتور محرکی است که مسئولین و نخبگان را به حرکت وامیدارد.
همانطور که اشاره کردید باید فضای گفتمانی ایجاد شود. یعنی مادامی که چنین فضایی ایجاد نشود، شما هر روز هم در رسانه بنویسید، فایدهای ندارد. باید دید چگونه یک موضوع به یک گفتمان غالب تبدیل میشود. فقط با تکرار نمیشود. تکرار یکی از ابزارها است. باید طبع مردم را سنجید. آمادگیهای مردم را از پیچها و بدقلقیهایی که در وجود آدمها هست برای اینکه زیر بار یک چیزی نروند و انکار کنند، را لحاظ کرد. باید مدام طرحهای جدیدی ارائه شود تا یخهای مقاومت مردم را ذوب کنیم.
یک عادت خوب را که بخواهید جاری بکنید اول باید وابستگی به عادات قبلی را حذف کرده باشید. یخ را همینطوری نمیشود شکل داد. مگر اینکه آن را بتراشی. تراشیدن هم خیلی خسارت دارد. اما وقتی آب شد راحتتر شکل میگیرد. در هر ظرفی که میرود، شکل همان را پیدا میکند. مقاومتهای افراد در برابر گفتمان جدید را باید بتوانیم ذوب کنیم. این قالبها را باید آنقدر جذاب انتخاب کنیم که افراد، حاضر باشند خودشان را زیر سیطره آنها قرار دهند. برای اینکه ماندگار شوند هم باید کارهایی انجام داد؟ وقتی شما آب داخل یک ظرف را خم کنید میریزد. برای اینکه ماندگار شود فریزش میکنید تا شکل جدید را بپذیرد. مگر اینکه شرایط را عوض کنید. شرایط عوض شود دومرتبه برمیگردد. باید کاری کنیم که این ارزشهای جدید و این تدابیری که اتخاذ کردهایم، ثابت، ماندگار و مستقر شود و مستمر باشد. در این صورت است که مهندسی ما کار خودش را میکند. پس باید برای اینها یک دوره طولانی سرمایهگذاری کرد. وقتی شما با تدبیر جلو میآیید کمکم مردم میبینند که وضعشان بهتر از قبل شده است. خب اینجا یک فضای گفتمانی شکل میگیرد. مردم وقتی بهره اقدامات این چنینی را دیدند و طعم خوب آن را چشیدند، طرفدار آن میشوند. تکثیر طرفداران خود به اینکه موضوع مورد بحث مکرر شود و ضریب مثبت به آن بخورد کمک میکند. بدین ترتیب غلبه فضای گفتمانی ایجاد میشود.
گاهی اوقات گفتمان را با گفتگو اشتباه میگیرند. میگویند عجب گفتمان خوبی با فلانی داشتیم. ما هم نشستیم و حرف زدیم. گفتمان در حقیت در فضای اغناء و متقاعد شدن یک جمع وسیعی نسبت به حقانیت یک موضوع شکل میگیرد و در ذهنها مستقر میشود. چنین گفتمانی الان وجود ندارد. ما تلاش لازم را برای اینکه موضوعاتی از این قبیل را تبدیل به یک گفتمان غالب و جاری در جامعه کنیم نکردهایم. خود به خود هم چیزی اتفاق نمیافتد.
باید چکار کرد که این فضا برای گفتمان بهوجود بیاید؟
اول باید فهمها را به هم نزدیک کرد. یعنی باید معلوم شود که ما از چه چیزی داریم حرف میزنیم. وقتی میگوییم مهندسی فرهنگی، منظورمان چیست؟ اگر به این مقدمه درست عمل شود، یک مقدار از این سدها شکسته میشود و از مقاومتهای بیدلیل کاسته میشود. اول بار که آقا فرمودند مهندسی فرهنگی، یک عده گفتند مگر مهندسی و فرهنگ با هم جور درمیآید؟ مهندسی یک مقوله از جنس علوم و ریاضی و فیزیک است درحالی که ما فرهنگ را در حوزه مسائل علوم انسانی بیشتر میشناسیم. چون و چراهای بیهوده کردند؛ برای اینکه موضوع را نگرفته بودند. وقتی توضیح داده شد دیدیم که خیلی از مقاومتها کمتر میشود. باید این باب را گشود. اگر در حالت انتقادی هم گشوده شود ایرادی ندارد. اتفاقا آن تشکیکها میتواند به بهتر جا افتادن مطلب کمک کند. در دانشگاه باید این بحث، در محافل دانشگاهی انجام شود. اگر قطبهای جریانساز فکری بخواهند } از این امر منزه بمانند و دانشگاه و حوزه اصلا نسبتی با آن برقرار نکنند، اصلا گفتمانی شکل نمیگیرد. باید ابتدا بحث روز این نهادها شود. بعد از آن سرریز این مباحث به بخشهای دیگر جامعه هم منتقل میشود.