اشاره: آن چه که از نظرتان میگذرد یادداشت تحلیلی آقای روح الله فرهادی عضو هیئت علمی دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی پیرامون موضوع مهندسی فرهنگی است:
از بدو شکل گیری دولت[1] به شیوه مدرن در ایران، دولت همواره متولی مدیریت «فرهنگ» کشور و «سیاستگذاری» در این حوزه است. مطالعه رفتار دولت نشان میدهد شکلگیری «امر فرهنگی» در ایران همچنان مساله است. به بیان دیگر هرچند دولتها چشماندازها و اهداف مشخصی برای فرهنگ ارائه دادهاند و راهبردهای رسیدن به اهداف را نیز تدوین کردهاند اما «فرهنگ» همچنان در کانون فرایند توسعه پایدار کشور قرار نگرفته است.[2] اندیشمندان و محققان بسیاری تلاش کردند چنین وضعیتی را با عنایت به دستگاههای نظری و رویکردهای روشی مختلفی و با هدف اهمیت دادن به فرهنگ در برنامهریزیهای توسعه کشور[3] و نیز اصلاح چرخه سیاستگذاری فرهنگی ارزیابی و نقد کنند (اجلالی، 1379؛ وحید، 1386؛ مشبکی و خادمی، 1387؛ الوانی و دیگران، 1392). در این میان تأمل این نوشته بر ضرورت توجه به «میدان[4]» فرهنگ و تلاش برای تقویت «سرمایه فرهنگی[5]» استوار است. به بیان دیگر اگر به فرهنگ بهعنوان یک سرمایه توجه شود به کنشگرانی نیاز است که ساختمان فکری آنان در چنین میدانی حضور داشته باشد. منطق ذهنی چنین کنشگری پایدارسازی رفتارهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی جامعه مبتنی بر سرمایه فرهنگی نهفته در آن جامعه است. تمام جوامع از فرهنگ برخوردارند ولی آنچه که سطح فرهنگ جوامع را از یکدیگر متمایز میسازد وجود سرمایههای فرهنگی نهفته در آن جامعه میباشد. سرمایه فرهنگی با تبدیل شدن به منش افراد در داشتن، انتخاب و مصرف کالاهای فرهنگی خود را نشان میدهد. با تبدیل شدن فرهنگ استفاده از هر «میدان» به «منش[6]» افراد میتوان قواعد بازی در آن میدان را به کنشگران آموخت. از سوی دیگر اگر هدف سیاستگذاری فرهنگی تقویت میدان فرهنگی و به کار انداختن سرمایه فرهنگی جامعه باشد آنگاه فراهم آوردن چنین فضایی نیازمند ایجاد یک رابطه ارگانیک میان دولت و جامعه است؛ پذیرش قواعد بازی از سوی ذینفعان لازمه تعریف قواعد بازی است. جامعه تجسم ساختارهای اجتماعی است که در طول تاریخ شکل گرفته و انباشته شده است و تجلی این سرمایه در سیاستگذاریهای کلان دولت مشاهده میشود. این مهم بیش از هر چیز به اراده نظام سیاستگذاری کلان در انسجام و هماهنگی لازم میان نظام های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بستگی دارد. به بیان دیگر کمتوجهی به فرهنگ و عدم رشد متوازن و همافزای نظامهای مذکور بر نظام فرهنگی تأثیر منفی گذارده و سبب کم اثر شدن تلاشهای صورت گرفته در نظام فرهنگی برای ارتقاء سرمایه فرهنگی جوامع میگردد.
به عقیده بوردیو در هر میدانی، میان کنشگران در فضای اجتماعی چهار نوع سرمایه رد و بدل میشود که عبارتاند از: سرمایه اقتصادی، سرمایه اجتماعی، سرمایه فرهنگی، سرمایه نمادین. موقعیت و جایگاه کنشگران در هر میدانی، بر اساس سرمایۀ آنها تعیین میشود. فضای اجتماعی از نظر بوردیو، یک میدان بزرگ است که کنشگران آن از نظر دو سرمایه مهم اقتصادی و فرهنگی، از یکدیگر متمایز میشوند. آنهایی که سرمایه اقتصادی و سرمایه فرهنگی زیادی دارند، در بالای میدان و آنهایی که سرمایه اقتصادی و سرمایه فرهنگی کمی دارند، در پایین میدان و افراد با سرمایه کم اقتصادی یا فرهنگی در میانه قرار میگیرند. بنابراین فضای اجتماعی به سه طبقه بالا، متوسط و پایین تقسیم میشود. این تمایز که در فضای اجتماعی وجود دارد، در هر یک از میدانهای زیرین این فضا مانند میدان اقتصاد، میدان هنر، میدان سیاست، میدان ورزش، میدان رسانهها و ... نیز وجود دارد. اما وجود سرمایه در میدان و نقش اساسی آن، زمینه وجود نزاع و کشمکش دایمی بین کنشگران آن میدان برای کسب سرمایه است(پرستش، 1385: 8). به زعم بوردیو این طبقات اجتماعی بالا هستند که سرمایه فرهنگی خاصی را در سلسله مراتب قشربندی اقتصادی به خود اختصاص دادهاند به نحوی که افرادی که در سلسله مراتب بالاتر قرار دارند نوع مصرف کالاهای فرهنگی، ارائه روشها، منشها و الگوهای متفاوتی دارند و از نظر تحصیلی در طبقات بالا هستند که بیشتر به سرمایه فرهنگی دست مییابند. افراد این طبقات در انجام بازدیدها از نمایشگاههای فرهنگی، خرید کتاب، مسافرتها و بهطور کلی دستیابی به امکانات و لوازم فرهنگی از منزلت برتری برخوردارند. از نظر او داراییهای فرهنگی در جایگاه و سلسله مراتب خود شناخته میشوند. برای مثال نوع فیلمها، تئاترها در طبقات مختلف با هم متفاوت است(اسمیت،1387: 224). بوردیو فرهنگ را مانند نوعی اقتصاد یا بازار در نظر میگیرد. در این بازار، انسانها بیشتر سرمایۀ فرهنگی از خود مایه میگذارند تا سرمایۀ اقتصادی. این سرمایه بیشتر از خاستگاه طبقۀ اجتماعی مردم و تجارب آموزشی شان سرچشمه میگیرد(ریتزر، 1389 : 686).
جامعه ایران ذاتاً جامعه ای فرهنگی است اما کمتوجهی به سرمایه فرهنگی جامعه و دست کم انگاشتن منش افراد در میدان فرهنگ باعث شده است که چنین سرمایه ای تنزل یابد و از جایگاه مناسبی در سیاستگذاری کلان کشور برخوردار نباشد. وجود چنین نقصانی تاثیر منفی بر «نظام فرهنگی کشور[7]» و نیز «سیاستگذاری فرهنگی کشور» میگذارد و و «بدنه اجتماعی سیاست فرهنگی[8]» در جامعه را نادیده میگیرد. سیاستگذار فرهنگی نیازمند بازشناسی[9] فرهنگ در عرصه سیاستگذاری کلان کشور است؛ فقدان آن باعث عدم شکل گیری سرمایه فرهنگی و یا فرسایش چنین سرمایهای میشود. به بیان دیگر اگر با چنین پیش فرضی موافق باشیم که «نقشه مهندسی فرهنگی کشور» سندی در تراز سیاستگذاری فرهنگی مطلوب است اما عدم بازشناسی فرهنگ به عنوان پیشران توسعه پایدار کشور از یک سو و نیز عدم به کار انداختن سرمایه فرهنگی جامعه از سوی دیگر امکان پیشبرد سیاستهای سند مذکور را با چالش روبرو میسازد. بنابراین در مقام جمعبندی سیاستگذاری عمومی در ایران لازم است اولاً میدان فرهنگ را به رسمیت بشناسد، ثانیا وزن مناسبی به فرهنگ نسبت به سایر نظامها دهد و ثالثا با بدنه اجتماعی فرهنگ کشور در تماس باشد.
[1] دولت (state) در اینجا نه به معناي قوه مجریه، بلکه به معناي کل نظام اجرایی کشور است.
[2]. در نگاه یونسکو (1998) سیاستگذاری فرهنگی در کانون فرایند توسعه پایدار قرار می گیرد.
[3]. فرهنگ از زمان تدوین برنامه عمرانی چهارم (1347-1351) در دستور کار سیاستگذاری کلان کشور قرار گرفت.
[4]. میدان «یک جهان اجتماعی واقعی است که مطابق قوانینش، شکل خاصی از سرمایه در آن انباشته میشود و مناسبات ویژه قدرت در آن جریان دارد»(بوردیو، 1999: 146؛ به نقل از پرستش، 1385: 7).
[5] . cultural capital
[6]. منش عادتی مجموعهای پایدار از خلقوخوهایی است که امکان تغییر از یک موضع به موضع دیگر را دارند(اسمیت،1387: 219). منش، حاصل تربیت و فرایند اجتماعی شدن است که در رفتار به صورت ناخودآگاه درآمده و سپس به شکل استعداد طبیعی، سلیقه و ذوق نمود مییابد.
[7]. عدم توجه به اقتضائات عرصه فرهنگ، فقدان نظریه فرهنگی بومی و عدم تحول نهادی در نظام فرهنگی متناسب با تغییر نگرش ها (الوانی و دیگران، 1391)
.[8] این مهم باعث ایجاد گسست تمدنی- هویتی جامعه در بحبوحه بازار به شدت گسترش یافته محصولات فرهنگی می شود.
[9] .
[1] دولت (state) در اینجا نه به معناي قوه مجریه، بلکه به معناي کل نظام اجرایی کشور است.
[1]. در نگاه یونسکو (1998) سیاستگذاری فرهنگی در کانون فرایند توسعه پایدار قرار می گیرد.
[1]. فرهنگ از زمان تدوین برنامه عمرانی چهارم (1347-1351) در دستور کار سیاستگذاری کلان کشور قرار گرفت.
[1]. میدان «یک جهان اجتماعی واقعی است که مطابق قوانینش، شکل خاصی از سرمایه در آن انباشته میشود و مناسبات ویژه قدرت در آن جریان دارد»(بوردیو، 1999: 146؛ به نقل از پرستش، 1385: 7).
[1] . cultural capital
[1]. منش عادتی مجموعهای پایدار از خلقوخوهایی است که امکان تغییر از یک موضع به موضع دیگر را دارند(اسمیت،1387: 219). منش، حاصل تربیت و فرایند اجتماعی شدن است که در رفتار به صورت ناخودآگاه درآمده و سپس به شکل استعداد طبیعی، سلیقه و ذوق نمود مییابد.
[1]. عدم توجه به اقتضائات عرصه فرهنگ، فقدان نظریه فرهنگی بومی و عدم تحول نهادی در نظام فرهنگی متناسب با تغییر نگرش ها (الوانی و دیگران، 1391)
.[1] این مهم باعث ایجاد گسست تمدنی- هویتی جامعه در بحبوحه بازار به شدت گسترش یافته محصولات فرهنگی می شود.
[1] . recognition
منابع و مآخذ
- اجلالی، پرویز (1379)، سیاستگذاری و برنامه ریزی فرهنگی در ایران. تهران: آن.
- اسمیت، فلیپ (1387)، درآمدی بر نظریه فرهنگی معاصر، ترجمه حسن پویان. تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی.
- پرستش، شهرام (1388)، صورت بندی میدان تولید ادبی در ایران معاصر، رساله دکتری، دانشگاه تهران.
- ریتزر، جورج (1389)، نظریه جامعه شناسی، ترجمه هوشنگ نایبی. تهران نشر نی.
- مشبکی، اصغر و علی اکبر خادمی (1387)، «بررسی آسیب شناسانه، سیاست ها و سیاستگذاری های فرهنگی ایران بعد از انقلاب اسلامی»، نامه پژوهش فرهنگی، شماره 14.
- الوانی و دیگران (1392)، «موانع اجرای سیاست های فرهنگی کشور طی برنامه های اول تا چهارم توسعه: بررسی تجربیات مدیران فرهنگی»، اندیشه مدیریت راهبردی، سال هفتم، شماره اول، بهار و تابسان 1392.
- وحید، مجید (1386)، «بحثی در سیاستگذاری فرهنگی»، فصلنامه سیاست، دوره 37، شماره3.
- یونسکو (1998)، اولین گزارش جهانی فرهنگ، برگردان فارسی، انتشارات کمیسیون ملی یونسکو.