مجله نامه شورا در هشتادو ششمین شماره خود مصاحبهایی با دکتر پیروز حناچی دبیر وقت شورای عالی معماری و شهرسازی و معاون شهرسازی و معماری وزارت راه و شهرسازی انجام داد که موانع و راهکارهای تحقق سند ملی معماری ایرانی و اسلامی در حوزه شهرسازی، بررسی شد.
با توجه به جایگاه فعلی وی به عنوان شهردار تهران، مناسب دیدیم تا با باز نشر این گفتوگو، نیاز کشور را به اجرای این سند مهم یادآور شویم:
به عنوان شروع بحث تعریف شما از معماری اسلامی ایرانی چیست؟
اولین نکته که می خواهم اشاره کنم این است که از معماری پیش از اسلام درشهرها که چیز زیادی باقی نمانده است و اگر هم چیزی باقی مانده است عناصر فاخر حکومتی است. از زندگی مردم در آن دوره چیز زیادی باقی نمانده است. آن چیزی که در شهرهای ما وجود دارد و ما را به واسطه آن در دنیا میشناسند، معماری دوره اسلامی است که عموما از دوره ایلخانی به بعد، آثاری در شهرهایمان وجود دارد. شاید عموماً جایگاهمان را در دنیا نشناسیم؛ اما در دنیا در حوزه معماری و هنر جایگاه ویژهای در عقبه جهان اسلام برای ما قائل هستند. شما مهمترین موزه های دوران اسلامی دنیا را سر بزنید از ویکتوریا و آلبرت لندن تا موزه لوور، در بخش تمدن دوران اسلامی، چه در آثار مکتوب و چه در آثار منقول، بخش عمدهای از آثار، مربوط به حوزه تمدن ایران است. از هندوستان تا آسیای میانه و مصر، حوزه نفوذ فرهنگ و تمدن ایران را میتوانید مشاهده کنید. بنابراین حتی اگر ما متناسب با جایگاه خودمان هم در جهان اسلام توجه بکنیم، قدم اول این است که به آن چیزی که داریم درست بپردازیم. حالا اگر از من بپرسید که آیا این اتفاق دارد می افتد و آیا ما در وضعیت خوبی به سر می بریم، جواب من منفی است.
واقعیت این است که از دیدگاه نظری در مورد معماری اسلامی ایرانی اتفاق نظری وجود ندارد. برخی این را یک مصداق میبینند مثلاً میگویند هربنایی که گنبد و مناره و یا هندسه داشته باشد یک بنا با معماری اسلامی ایرانی است. اما برخی دیگر این نوع معماری را یک مفهوم میبینند.
واقعیت این است که وقتی اسلام ظهور کرد، به ما نگفت که معماری به چه شکل باشد؛ بلکه اسلام به ما گفته است که چگونه زندگی کنیم. اگر درست زندگی کنیم، درست آموزش ببینیم و درست تکامل یابیم، آن محصولی هم که توسط معماران ما درست می شود محصول درستی خواهد بود. این حرف امروز هم نیست بلکه شاید در قرن دوم توسط حکیم ابونصر فارابی در بحث مدینه فاضله به این نکته اشاره میکند. ایشان میفرماید مدینه فاضله محصول دست کسانی است که در این جامع به تکامل میرسند. یعنی اگر آن جامعه متکامل باشد، خروجیهای آن هم متکامل خواهد بود. با این نگاه، معماری اسلامی ایرانی یک مفهوم میشود و هر آنچه از آموزههای اسلامی در آن بنا رعایت شده باشد، آن بنا میتواند یک اثر در حوزه تعریفی معماری اسلامی باشد. در گذشته ایران هم همین گونه بوده است این آثار مورد تحسین ما در زمان خودشان بسیار نوآورانه و بدیع بودهاند و با این نگاه حتی اگر ظاهر بنا مدرن باشد و با مصالح جدید ساخته شده باشد. اما اگر شما یک بنایی را بسازید که ظاهری با معماری ایرانی را داشته باشد اما مصرف انرژی آن بالا باشد و در آن اتلاف انرژی صورت بگیرد یا اینکه مظاهر آن بسیار زیبا باشد اما اصولی نباشد و با یک زلزله چند ریشتری فرو بریزد، خوب مسلماً اثری اسلامی نیست. هر چیزی که عقلانی باشد طبیعتاً شرعی هم است. یک عبارتی است که احتمالا هم شنیدهاید «کل ما حکم به الشرع حکم به العقل و کل ما حکم به العقل حکم به الشرع». اگر با این دیدگاه نگاه کنیم آن وقت معماری اسلامی ـ ایرانی میتواند یک مفهوم، یک چارچوب و یک ضابطه باشد که اگر آن ضابطه درست اجرا شود این نوع معماری اتفاق میافتد.
افراد زیادی در این زمینه صحبت کرده اند. مرحوم پیرنیا اصولی مانند اینکه اگر معماری خود بسنده باشد، بوم آورد باشد، از بیهودگی پرهیز کند، پیمان داشته باشد و رعایت مقیاس و ضوابط را بکند این معماری می تواند جزء خصیصه های معماری اسلامی ایرانی باشد.
از آن طرف وقتی ما به عقبهمان نگاه میکنیم، میبینیم که ما سرزمینی بودهایم که از لحاظ معماری بسیار متنوع بودهایم شما فقط در منطقه گیلان با انواع و اقسام معماریها را دارید. مثلا در مناطق سیلخیز یک نوع معماری دارید، در مناطق زلزلهخیز یک نوع دیگر، در مناطقی که سطح آبهای زیرزمینی بالا است یک نوع دیگر، در مناطقی که نزدیک شالیزارها است یک نوع دیگر را دارید. همه این بناها از اصول معماری مناطق معتدل پیروی میکنند اما جزئیات معماری آنها حتی در همان دستهبندی خودشان نیز با هم فرق دارد. حال در مناطق مرکزی یا در مناطق جنوبی این معماری به گونه دیگری است؛ اما تمام این آثار یک خصیصه مشترک دارند و اینکه کاملاً عقلانی و مبتنی بر ظرفیتهای زیست محیطی بودهاند.
ما تمام این بحثها را میکنیم چون یک نگاه نقادانه به زندگی شهری امروزمان داریم. اگر بخواهیم در شهرهایمان یک آسیب شناسی کنیم، میبینیم که امروز تمام نقاط روستایی و شهری ما شبیه هم شده است. از چابهار تا جلفا، از خرمشهر تا سرخس در مناطق شهری و روستایی همه چیز در حال شبیه هم شدن است و این اتفاق هم به شکل عجیبی دارد گسترش پیدا میکند. انگار افرادی که در این سرزمینها زندگی میکنند نه مزیتهای سرزمینشان را میشناسند و نه اصولی را که باید در این مناطق مورد توجه قرار بدهند. بنابراین عارضهای پیش آمده است که این عارضه ریشهها و دلایلی دارد.
اگر از من بپرسید که چرا ما دچار چنین عارضهای شدهایم، یکی از ریشهها، شیوه ضوابطی است که ما در شهرهایمان استفاده میکنیم. یعنی نقطه شروع از دورهای است که طرحهای توسعه و عمران شهری در کشور ما آغاز میشوند و نوعی از قطعه بندی املاک که قبلا مرسوم نبوده، شکل پیدا میکند. اگر به گذشته نگاهی کنیم که کالبد شهرهای ما را چه کسی میسازد، میبینیم که ما نوعی از تقسیم بندی زمین و حد نصاب تفکیکی داریم که نسبت آن یک به دو و یا یک به سه است؛ یعنی زمین شهری به قطعات 250 متری، 200 متری، 300 متری تفکیک شده است و ما بنا به ضوابط به صاحبان این املاک میگوییم در 60 درصد شمال یا جنوب ملک با این شرایطی میتوانید ساختمان بسازید. این ضوابط اساساً دیکته کردن نوعی از معماری است که همه جا را شبیه هم خواهد کرد.
خوب اگر نخواهیم این کار را کنیم، جایگزین چیست؟ شما تناسبات تفکیک اراضی در خانههای قدیمی را ببینید. اولاً کاملا باقاعده نبوده است. یعنی همه آنها مربع و یا با زوایای قائمه نبوده است؛ اما نسبت طول به عرض آنها یک به یک بوده است. ما یک کار تحقیقی در خانههای سنتی اصفهان، لار و شیراز .انجام دادیم و حدود 60 خانه را در هر شهر مورد بررسی قرار دادیم. متوجه شدیم که این خانهها از یک دستورالعمل پیروی میکنند. به طور مثال نسبت عرض حیاطهای مرکزی به ارتفاع از یک قاعدهای تبعیت میکند؛ یعنی اگر شما این 60 خانه را مقطع بزنید و گوشهها را به زمین وصل کنید میبینید که این این زوایا از یک حدی بیشتر نمیشوند و از یک حدی هم کمتر نمیشوند. به دست آوردن این فرمول قدم بعدی است.
اما یادمان نرود که این دو بُعد قضیه است؛ یعنی plan {طرح} یک فضای دو بعدی به ما میدهد. کیفیت و آن چیزی که بر روی روان انسان اثر میگذارد که در بُعد سوم معماری وجود دارد. اما این بُعد سوم این بناها برای شکلگیری از چه قواعدی تبعیت میکنند؟ این بعد تنها در بنا و یا حیاط مرکزی شکل نمیگیرد، بلکه از کالبد شهر و معابر شهری شروع میشود. مثلاً نسبت ارتفاع معبر به عرض معبر که از یک ارتفاعی بیشتر نمیشود و از یک عرضی هم کمتر نمیشود. این نکتهایی است که مشاوران ما آن را به عنوان ارزش نمیبینند و معمولاً به آن توجه نمیشود. به همین دلیل است که تعریض از دو وجه معابر معمولاً در دستور کار قرار میگیرد.
در تمامی طرحهای تفصیلی ما و یا در تمامی بافتهای قدیم، تعریض داریم. چرا؟ تنها دلیل که گفته میشود این است که ماشین بتواند تا درب خانه بیاید. در حالیکه اگر این مجموعه واجد ارزش است ـ که واجد ارزش هم هست ـ شما باید زندگی و خواستههایتان را تغییر دهید تا بتوانید این ارزش را حفظ کنید. این اتفاقی است که در دنیا می افتد. مثلا در ونیز مردم سه کیلومتر پیاده راه میروند و یا قایق تردد میکنند چون کالبد شهری آنها مهم است. جا انداختن این موضوع کار سخت، ولی ممکن است..
موانع دیگری هم وجود دارد. از جمله اینکه ما دچار سیطره کمیّت بر کیفیت شده ایم یا به نوعی دچار عارضهای شدهایم که مصداق آن این آیه قرآن است که «أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ. حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ» یعنی دچار چرخهای شدهایم که هرکسی که قطعهای زمین در داخل شهر دارد میخواهد حداکثر انتفاع را از آن زمین ببرد. در همه جا هم تقریباً این مسئله وجود دارد. هر جایی که زمین ارزش بیشتری دارد این وضعیت حادتر است. در مناطق شمالی اوج این مشکل را میبینید. در مناطق شمال شهر تهران یا مناطقی که زمین به شدت باارزش میشود، این فشار برای حداکثر بهره برداری از زمین هم بیشتر میشود.
اگر بخواهیم به چرخه درست برگردیم، شاید دیگر نتوانیم شهرهایی که شکل پیدا کردهاند را به حالت قدیمی خود برگردانیم، اما در مناطق جدیدی که در حال شکلگیری و طراحی است که دیگر میتوانیم این کار را بکنیم! این یک نگاه و یک نگرش است. متاسفانه تعداد مشاورینی که به این نگرش اعتقاد و توانایی داشته و آموزش آن را دیده باشند، بسیار کم است.
کشورهای مختلف در این زمینه با تأسی از گردشگری و اقتصاد گردشگری، تجربیات بسیار زیبایی در این زمینه آفریدند. مثلاً شهر بارسلون تا 20 سال پیش مانند شهرهای ما، بافتهای تاریخی آن متروک و بسیار فرسوده بود. اما این شهر با نگاه به اقتصاد گردشگری، در بافتهای تاریخی خود شروع به سرمایهگذاری کرد و توانست رونق را به این مناطق بازگرداند و حتی در همان قسمتهای نوساز شهر نیز مردم بناهای خود را با این نگاه تاریخی بازسازی میکنند. اما در بافتهای تاریخی ما افرادی با شاخصههای خاص اقتصادی و اجتماعی به دلیل متروک شدن این فضاها، به مرور در آن ساکن شدهاند درحالیکه یک زمانی این مناطق محل استقرار افراد مرجع شهر بود. مثلاً در بازار تهران، خانههای فاخری وجود دارد که متعلق به تجار بزرگ بوده است که الان تبدیل به انبار شده است. من فکر میکنم واقعبینانهترین اقدام برای احیای معماری اسلامی ـ ایرانی، تجربهایی است که در دنیا به دست آمده و آن این که ما بافتهای تاریخی را که در شهرهایمان از بین رفته و یا درحال از بین رفتن است، را با نگاه به اقتصاد گردشگری به چرخه اقتصادی و اجتماعی شهر برگردانیم و کاری کنیم که مردم جوری زندگیشان به این مناطق گره بخورد.
ما موفق نشدیم که مکانهای تاریخی شهرهایمان را به فاخرترین قسمتهای شهرمان تبدیل کنیم. در دنیا تقریباً گرانترین بخشهای شهر همان مناطق تاریخی شهرها است ـ فارغ از این که متعلق به چه دورهای باشد ـ و تلاش کردهاند که با آوردن زندگی جاری به آن بخشها، این مناطق را حفظ و احیاء کنند. آن چیزی که امروزه به عنوان Regeneration یا بازآفرینی از آن نام می بریم ـ که به قولی در دوره حاضر تحت عنوان رنسانس شهرها از آن نام می برند ـ مربوط به همین بخش است. در دنیا یک رقابت در جریان است. حتی در کشورهای اسلامی مانند کشور ترکیه، مراکش، تونس، قطر و حتی در دبی، میآیند و شروع به مرمت بناهای خود میکنند که شاید آن بنا از نگاه ما ارزش چندانی نداشته باشد اما چون عقبه، پیشینه و فرهنگ آنها است، آنها را مرمت و سپس با تعریف کاربریهای اقتصادی و فرهنگی، این فضاها را به عرصه زندگی شهر برمیگردانند. اما ما در ایران تلاش میکنیم که حداقل به بهانه های مختلف این آثار را خراب نکنیم. این آثار باید در عرصه زندگی امروز شهر، نقش بازی کنند و مهمتر از آن اینکه اگر واقعاً به دنبال معماری ایرانی اسلامی هستیم باید اول این بناها را حفظ کنیم. اینها مصادیق هستند. باید اینها را به چرخه حیات برگردانیم.
شاید یک وجه اقتصاد مقاومتی همین باشد. اتفاقاً رهبر معظم انقلاب به موضوع گردشگری هم در پیامشان اشاره کردند. به نظر من این فرصت مغتنمی است که ما این مساله را با برنامه های کشور گره بزنیم.
شما به معضلات و موانعی اشاره کردید که بیشتر معطوف به ضوابط و قوانین شهری بود که در نتیجه آن ما نمیتوانیم در شهرهای مانند کلان شهر تهران به معماری اسلامی ـ ایرانی دست پیدا کنیم. اما به نظر من یک مشکل فلسفی نیز در حوزه معماری ما وجود دارد. ما دچار یک اغتشاش فکری و فلسفی شدهایم که محصول آن، معماری کنونی شهری مانند تهران است.
معماری از جهانبینی آغاز میشود. میگویند معماری مصداق آن چیزی است که در دل آدمها اتفاق میافتد. اگر برونداد را نمیپسندی یعنی مردم حال خوبی ندارند. منتها این تنها به یک عامل بستگی ندارد. آموزش، استادکاران و ذائقه مردم نیز مهم است. ذائقه مردم دائماً در حال تغییر است. کما اینکه ما اکنون، ذائقه مردم به آنچه از قدیم داشته و از بین رفته است، بیشتر شده است. شاید به خاطر همین حجم تخریبی که وجود داشته، این اتفاق افتاده است. یک فرآیند، در حال شکلگیری است. یک مثال برای شما میزنم. اینجا در تپههای عباس آباد، حدود 5 ساختمان ساخته شده است. ساختمان وزارت راه، باغ فلسفه، ساختمان راه آهن که نیمهکاره است و چند ساختمان دیگر. همه آنها ایده گرند آرت Grand Art هستند یعنی وسط ساختمان خالی است. ریشه این کجاست؟ در پاریس. به زبان نمیآوریم اما فقط تقلید می کنیم. «خلق را تقلیدشان بر باد داد/ ای دو صد لعنت بر این تقلید باد» .
از سوی دیگر ما نقش اقتصاد را نادیده میگیریم. چرا شهرهای ما دچار این عارضه شدهاند؟ این موضوع از نحوه اداره امور شهر جدا نیست. ما چطور شهرهایمان را اداره میکنیم؟ آیا ما شهرهایمان را براساس شکلگیری کیفیت اداره میکنیم؟ آیا شهرهای ما براساس افزایش آفرینش فضاهای کیفی با هم رقابت میکنند؟ شوراهای شهر و شهرداریهای ما بر چه اساسی با هم رقابت میکنند؟ جواب فقط افزایش بودجه است. یعنی افزایش بودجه عنصر شاخص رقابتی آنها است.
حالا شما یک گام به عقب بردارید و ببینید بودجه شهرداریها را از کجا تامین میشود؟ آیا این بودجه از محلهای سالم و منجر به کیفیتی تامین میشود؟ مطمئناً خیر. شاید یکی از اصلیترین عارضههای ما همین است. مثلاً همین پل طبیعت؛ شهردار تهران میفرمودند که بازدید کنندگان این پل از برج میلاد بیشتر شده است. شاید یک دویستم هزینهای که در برج میلاد شده، در پل طبیعت شده باشد. وقتی ما میتوانیم با استفاده از معماری و فضای کیفی چنین چیزی را بوجود بیاوریم، خب عقل حکم می کند که چنین کاری کنیم. الان فضای مراکز تاریخی شهرهای ما چنین پتانسیلی را دارند، منتها چرا شهرداریها به سراغ اینها نمیروند؟ چون ما نحوه اداره امور شهرمان اساساً به سمت کیفیت آفرینی نمیرود. یعنی دچار عارضهای شده ایم که باید این عارضه را درمان کنیم. ریشه این عارضه کجاست؟ ریشه آن در منابع درآمدی است. شهری که به طور رسمی 17 هزار میلیارد بودجه آن است و به صورت غیر رسمی تا 40 هزار میلیارد هم ممکن است برسد و تنه به بودجه عمرانی دولت بزند، بخش عمدهای از این بودجه از منابع ناپایدار تامین میشود، پس به دنبال کیفیت نمیرود. باید این فرآیند را تغییر داد و به سمت منابع سالم آورد. شما اگر به سمت منابع سالم بیایید، دیگر نمیتوانید 40 هزار میلیارد درآمد کسب کنید، پس درآمد شما فقط 10 هزار میلیارد میشود. پس باید بدنه مدیریت شهری را کوچک کنید، بهرهوری را بالا ببرید، از نیروهای تخصصی استفاده کنید. به قول معروف از آب کره بگیرید و بتوانید مدام منابع جدیدِ سالم تعریف کنید. این فرآیندی است که کیفیت می سازد وگرنه چون شهر را به منابع ناپایدار وصل کردهایم، هرچه در شهر است در معرض تخریب قرار میگیرد؛ باغات، خانه های تاریخی در معرض تخریب قرار می گیرد. چون سرمایه را میفروشیم تا شهر را اداره کنیم. این دو مسیر کاملاً از هم جدا هستند.
وزارت راه و شهرسازی از گذشته دستور العملهایی داشته است که محصول این دستورالعملها یکسان و یک شکل شدن شهرها است. در این دستورالعملها وجود پارکینگ و قطر میلگرد ساختمان همیشه مهم بوده است اما هیچ صحبتی از نما و ظاهر ساختمان وجود نداشته است. آیا زمان نرسیده است که وزارت راه و شهرسازی تغییرات اساسی و ریشهایی را در این آییننامه بدهد؟
هم در این دوره و هم در دوره قبل در ماده 169 قانون برنامه پنجم بحثهای پیرامون سیما و منظر شهری مطرح شده است و پروژههایی نیز در شهرها انجام شده است. اما یادتان باشد که مشکلات معماری ما با بخشنامه درست نمیشود. سیاستگذاری لازم است، اما کافی نیست. سیاستگذاری وقتی در فضای اجرای سیاست قرار گیرد، عمل میکند. ممکن است ما سند داشته باشیم، اما وقتی شهرداریهای ما آنگونه اداره می شود، آن وقت این سند مخاطب پیدا نخواهد کرد.
ما در شورای عالی شهرسازی کمیته سومی را ایجاد کردهایم به نام کمیته فنی. این کمیته صرفا در حوزههای معماری، طراحی شهری و بافت قدیم فعالیت میکند. به همین خاطر اگر نگاه کنید میبینید که خروجیهای ما در این دوره وزارت با دوره های قبل متفاوتتر است. در دو جلسه پیش این کمیته، ما با سازمان میراث فرهنگی در تعیین محدوده 169 شهر تاریخی که باید در طرحهای توسعه عمران به آن توجه شود، به نتیجه رسیدیم و به تصویب شورای عالی شهرسازی رساندیم. این کار بسیار بزرگی است. یکی از عارضههایی که همیشه در بافتهای تاریخی ما پیش میآید مربوط به همین مساله بود. به طور مثال ما در توسعه حرم شاهچراغ با شیراز دچار مشکل شدیم. چرا؟ چون آنها داشتند در توسعه حرم تعداد زیادی خانه تاریخی را خراب میکردند اما بسیاری از این خانهها واجد ارزش بوده و یا ثبت ملی شده بود. ما گفتیم لزومی ندارد که شما برای توسعه حرم این کار را کنید. شما میتوانید در همین خانههای قدیمی هم کاربریهایی را که نیاز دارید، ایجاد کنید. مثلاً میخواهید دارالایتام احداث کنید، در یکی از همین خانههای تاریخی این کار را کنید.
این فقط در شیراز نبود. در بقیه شهرهایمان هم چنین وضعیتی را داریم. ما تلاش میکنیم وارد حوزههای مختلفی شویم. مثلاً یک سند در مورد کارخانجات صنعتی که در داخل شهرها قرار دارند، تولید کردهایم گفتیم و جلوی تخریب آنها را گرفتیم. این مکانها برای شهرها فرصت هستند. کما اینکه جاهایی هم که به دنبالش رفتهایم جواب هم گرفته ایم. فرهنگسرای بهمن یک کشتارگاه بود. کارخانه چرم تبریز اکنون یک دانشگاه شده است. ما الان به دنبال این هستیم که سیمان ری را تبدیل به یک فضای فرهنگی اقتصادی کنیم؛ یا مکانهای دیگری مانند کارخانه روغن نباتی قو، دخانیات و بسیاری دیگر از این فضاها. در دنیا تغییر کاربری این فضاها یک انقلابی را بوجود آورده است. مثلا رآکتور اتمی تبدیل به یک مکان فرهنگی شده است. منابع گاز برای L.P.G در وین تبدیل به یک فضای فرهنگی ـ مسکونی شده است. کارخانه صابون سازی در هلند تبدیل به مسکن اجتماعی برای افراد نیازمند شده است. یک سیلوی گندم تبدیل به یک مکان ورزشی فرهنگی شده است؛ بزرگترین نموه آن هم Tate Modern لندن است که یک نیروگاه برق بوده است و تبدیل به موزه هنرهای معاصر لندن شده است؛ البته یک بناهایی را در کنار آن احداث کردهاند. یا خانه هنرمندان خودمان که پادگان بوده است. اینها فرصت هایی بوده است که در شهرها وجود داشته است. ما این موضوع را در دستور کار شورای عالی شهرسازی قرار دادیم و تبدیل به یک سند کردیم، به کمیسیون ماده 5 گفته ایم که دیگر اجازه تخریب فضاهای صنعتی را ندهید. این اتفاقات خوبی است که نشان میدهد که یک خواستی در شهرهای ما بوجود میآید و جایی که مدیران را متناسب با تخصصشان انتخاب میکنیم، بازخوردمناسب هم میتوان از آن گرفت.
یکی از مهمترین حلقه هایی که به آن اشاره نکردیم این است که افراد را در جایگاه متناسب با خودشان استفاده کنیم. اگر شما لیسانس ریاضی را شهردار منطقه بگذارید، او اصلا دیدگاهی نسبت به فضای کالبدی ندارد. اگر یک مهندس عمران را مسئول ساخت یک فرهنگسرا کنید، وی حداکثر از بتون و اسکلت فراتر نمیرود. در حالیکه کیفیت اتفاقی بوجود نمیآید. کیفیت نشانه خاص کارفرما، تنظیم سازوکار متناسب با این موضوع، بهترین ایدههایی که می تواند تحقق پیدا کند، مدیریت آن اید ها و از همه مهمتر بهرهبرداری از آن است. یعنی اگر شما استانداردهای بهرهبرداری را فراموش کنید، بهترین فضا را هم فراهم کنید، باز هم آن اتفاق نمی افتد.