دکتر غلامعلی حداد عادل؛ رئیس شورای تحول در علوم انسانی اظهار کرد: میتوانیم بگوییم که تفسیر المیزان تا پیروزی انقلاب و شاید تا امروز مهمترین دستاورد قرآنی شیعه در حوزه علمیه قم است و علامه با تأکید بر قرآن و صرف وقت برای تألیف المیزان، سعی کرده تفاسیر قرآنی را در حوزه علمیه از حاشیه به متن بیاورد.
نشست «هماندیشی بزرگداشت علامه طباطبایی» با موضوع چگونگی تحول در علوم انسانی، صبح امروز دوشنبه ۲۴ آبان ماه از سوی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد.
غلامعلی حدادعادل، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و رئیس شورای تحول در علوم انسانی در این نشست سخن گفت که در ادامه سخنان او را میخوانید:
اقدامی ارزشمند از سوی دانشگاه علامه طباطبایی در راستای بزرگداشت علامه و شناخت افکار و آثار ایشان انجام شده است. سالهای قبل هم مراسماتی بوده و بنده این توفیق را داشتم که نسبت به ایشان ادای ارادت کنم و امیدوارم توجه مستمر به افکار و بینش علامه طباطبایی در آینده دانشگاهها بیشتر شود و منحصر به یک روز نباشد. سخن گفتن از مرحوم علامه طباطبایی کار دشوار است. همچنین معرفی علامه کار هر کسی نیست بلکه باید همانند علامه بود و وی را معرفی کرد.
علامه طباطبایی؛ حکیم در معارف اسلامی
اگر ادراک را به معنای شناخت بگیریم درک به معنای رسیدن است و انسان برای درک کسی باید به او برسد و رسیدن هم مستلزم نوعی برابری است که انسان به پایه کسی برسد تا بتواند او را درک کند. حقیقتاً آنچه ما میگوییم درخور مقام علامه نیست اما بدین معنا نیست که برای شناخت این بزرگوار تلاش نکنیم. بنده سعی میکنم تصویری از علامه طباطبایی ارائه دهم. نخست لازم است اشاره کنم که علامه طباطبایی یک حکیم است و حکیم در معارف اسلامی، معنای ویژهای دارد. با توجه به جایگاه حکمت در قرآن میتوانیم بگوییم حکیم بلندترین قله در سلسله مراتب معارف اسلامی است و حکمت و معرفت، بالاترین مرحله علم و دانش محسوب میشود.
در دیوان حافظ نقد به همه چیز هست و حتی در جاهایی عقل را به محاکمه میکشد اما جایگاه حکمت محفوظ است یعنی نگاه حافظ به جهان، نگاه از سر حکمت است و مذمت حکمت در ادبیات اصیل اسلامی وجود ندارد. علامه طباطبایی صاحب همه ابعاد حکمت نظری و عملی است. ایشان در الهیات، طبیعیات و ریاضیات درس خوانده و در حکمت عملی، اخلاق و عرفان عملی و نظری و بسیاری از شعب علم و دانش را مسلط بوده است و با دیانت، تقوا و زهد، زندگانی حکیمانه کرده است.
زندگی سراسر علمی علامه طباطبایی
این خیلی مهم است که ما تصویر روشنی از حکیم در فرهنگ و تمدن اسلامی داشته باشیم و بتوانیم مصادیق حکمت را در روزگار خودمان درک کنیم. نکته مهم در باب علامه طباطبایی، زندگی علمی ایشان است که در واقع سراسر به علم گذشته است به غیر از مدتی که ایشان اجبار پیدا کرده در تبریز اشتغال به امور املاک موروثی خود داشته باشد و از آن دوره با تلخکامی یاد میکند اما آن زمان هم جدای از کار علمی نبوده است.
علامه طباطبایی در تبریز، نجف و قم، زندگی سراسر علمی داشته است. مدتی در باب انسان در اسلام کار میکردم و از شهید مطهری خواستم که اگر رسالهای در این زمینه دارید به بنده معرفی کنید که ایشان نسخهای از رساله «الانسان قبل الدنیا، الانسان فی الدنیا، الانسان بعد الدنیا» را به بنده معرفی کردند که بعداً متوجه شدم آن را در قریه شادآباد تبریز نگاشته است. زندگی او سراسر تحقیق، تدریس و تألیف بوده است و زندگی ایشان را خالی از این سه جنبه نمیبینید.
اساتید و دانشجویان ما باید به فکر تحول در ظرفهای درس خواندن باشند و ما در زمینه تحول در علوم انسانی مقید بودیم هر تحولی را در ظرفهای موجود ایجاد کنیم و وزارت علوم به ما اجازه نمیداده در درستی این دروس تردید کنیم اما درس خواندن امثال علامه مقید به این قیود نبوده است بلکه یک زندگی واقعاً عالمانه داشتهاند. خصوصیت دیگر علامه طباطبایی زمانشناس بودن ایشان است. در همان زمان کسانی بودند که به اندازه ایشان درس خوانده بودند اما تفاوت این بود که علامه میدانست که این روزگار چه اقتضایی دارد.
رونق بخشیدن به مباحث فلسفی در حوزه علمیه
یک تفاوت مهم علامه طباطبایی با دیگران را توجه ایشان به علوم انسانی میدانیم. این نوع توجه در حوزههای علمیه مطرح نبود و حتی فاصله حوزههای علمیه از علوم انسانی از آغاز به اندازهای بود که اساتید فلسفه هم ناچار بودند برای کار فلسفی از قم به تهران مهاجرت کنند یعنی حوزه علمیه حتی فلسفه با سابقه هزار ساله را هم نمیپذیرفت. حتی وقتی علامه طباطبایی شروع به ایجاد درس و بحث فلسفی جدی میکند یک کارت زرد هم گرفته که داستان آن در جای خود بیان شده است اما علامه بر کار خود مداومت کرده است.
علامه طباطبایی به درس فلسفه رونق بخشیدند و اگر امروز با ابتکار و پشتیبانی رهبر انقلاب در قم، مجمع عالی حکمت اسلامی تشکیل میشود تصور نکنید که هفتاد سال پیش هم چنین چیزی میسر بوده است بلکه وضعیت امروز نتیجه تلاشهای امثال علامه طباطبایی و به ویژه خود ایشان در آن سالها بوده است. ایشان فلسفه را به مصاف یک جریان فکری آورده که در آن زمان کیان دین و ایران را تهدید میکرد و آن هم مارکسیسم بود.
علامه طباطبایی با نقد ماتریالسیم و مخصوصاً ماتریالیسم دیالکتیک به مدافعان حکمت الهی قدرت بخشیدند و ظهور و بروز آن در اصول فلسفه و روش رئالیسم است. علامه طباطبایی را غیر از فلسفه باید در طرح سایر رشتههای علوم انسانی در حوزه هم مؤثر دانست. ایشان علوم اجتماعی را مطرح کرده است. در المیزان میبینیم که چگونه به این مباحث میپردازند. همچنین علامه طباطبایی را باید در فلسفه تطبیقی پیشگام دانست. ایشان چند سال با هانری کربن مباحثه و گفتوگوهای زیادی داشتند و این گشودن باب گفتوگو بین یک فیلسوف مسلمان با فیلسوف اروپایی کار ساده و کم اهمیتی نبوده است بلکه آثار برجای مانده، نشان دهنده جدی بودن این مباحث است و علامه را به همین دلیل باید پیشگام در وحدت حوزه و دانشگاه دانست.
جنبه دیگری که به علامه طباطبایی درخشش خاصی میبخشد تمرکز ایشان بر قرآن است. میتوانیم بگوییم که تفسیر المیزان تا پیروزی انقلاب و شاید تا امروز مهمترین دستاورد قرآنی شیعه در حوزه علمیه قم است و علامه با تأکید بر قرآن و صرف وقت برای تألیف المیزان سعی کرده تفاسیر قرآنی را در حوزه علمیه از حاشیه به متن بیاورد و امروزه مباحث و دروس قرآنی و تفسیر در حوزه در حال نزدیک شدن به جایگاه اصلی خود است.
اقدامات قرآنی علامه طباطبایی
امروزه کمتر مفسری وجود دارد که دست به تفسیر قرآن ببرد و تحت تأثیر روش تفسیری علامه طباطبایی نبوده باشد، لذا میتوانیم بگوییم که ایشان هم احیاگر بحثهای قرآنی و هم مباحث فلسفی در حوزه علمیه است.
نکته دیگر که در باب علامه طباطبایی بسیار مهم است داشتن مشرب عقلی در نگاه به دین است. البته ایشان راه حقیقت را تنها عقل نمیدانسته بلکه هنر وی به عنوان یک حکیم، جمعِ سازگار میان عقل، وحی، حکمت، شهود، قرآن و حدیث بوده است. وی معتقد بود که عقل و وحی با هم تعارضی ندارند بلکه هر دو از یک چشمه جوشیدهاند تا انسان معقول بودن هستی را درک کند بنابراین چون عقل و وحی از یک نقطه آغاز میشوند پس هدف واحدی را هم دنبال میکنند اما نکته مهم این است که مرز بین اینها را هم رعایت میکرده است.
علامه طباطبایی با این تلاشها توانسته شاگردانی تربیت کند که هرکدام به نوبه خود چنین تفکراتی را بسط دادهاند که از جمله آنها شهید مطهری، سیدجلال الدین آشتیانی، سیدمحمد بهشتی، محمد حسین حسینیتهرانی، حسن حسنزاده آملی، عبدالله جوادی آملی، ابراهیم امینی، غلامحسین ابراهیمی دینانی، محمدتقی مصباح یزدی، محمد واعظزاده خراسانی، محمد محمدی گیلانی، عزالدین زنجانی، آیتالله سبحانی و افراد بسیار زیاد دیگری هستند که هرکدام مبدأ و منشأ تحولات بسیاری بودهاند.
منبع:ایکنا