کد خبر: 27575| تاریخ انتشار: چهارشنبه ، ۱۴ خرداد سال ۱۴۰۴ | ساعت ۱۴:۳۵:۰

حجت‌الاسلام و المسلمین عبدالحسین خسروپناه، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی، در گفت‌وگوی ویژه خبری با موضوع منظومه فکری امام خمینی (ره)، به بررسی ابعاد شخصیتی، سیاسی و بین‌المللی بنیان‌گذار انقلاب اسلامی پرداخت.

به گزارش مرکز رسانه و روابط عمومی شورای عالی انقلاب فرهنگی، متن کامل این گفت‌و‌گو به شرح زیر است:


سؤال: شما از چه زمانی با امام آشنا شدید و کدام ویژگی شخصیتی ایشان برای شما برجسته و جذاب بود؟

استاد خسروپناه: من پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، زمانی که در مقطع اول راهنمایی یا اول دبیرستان تحصیل می‌کردم، با امام آشنا شدم. پدر مرحومم که در دزفول کسب‌وکار داشت و برای تهیه اجناس به تهران سفر می‌کرد، عکس‌های امام را به دزفول می‌آورد و میان مردم توزیع می‌کرد. از آن زمان نام امام در ذهن ما نقش بست. البته آن دوران بیشتر به ایشان «حاج‌آقا روح‌الله» یا «خمینی» می‌گفتند و واژه «امام» رایج نبود.

پس از بازگشت امام از پاریس به تهران و عزیمت ایشان به قم، ما نیز به همراه پدر مرحومم به قم رفتیم و چندین نوبت از نزدیک به زیارت امام نائل شدیم. بیانات، افکار و مسیر حرکت امام تأثیری عمیق بر نوجوانانی چون ما داشت. در دوران دفاع مقدس، پیوند قلبی میان امام و اقشار مختلف مردم، به‌ویژه نوجوانان و جوانان، روزبه‌روز مستحکم‌تر می‌شد. این دلبستگی ناشی از ابعاد گوناگون شخصیتی امام بود.

سؤال: درباره افکار و اندیشه‌های حضرت امام، گاهی دیدگاه‌هایی مطرح می‌شود که حتی ممکن است با یکدیگر در تناقض باشند، در حالی که همگی مدعی پیروی از خط امام‌اند. به نظر شما چه شاخص‌هایی وجود دارد که بتوان با تکیه بر آن‌ها تشخیص داد کدام دیدگاه واقعاً منطبق بر خط امام است و کدام نه؟

استاد خسروپناه: اینکه برخی صرفاً بر جنبه مردم‌سالاری در اندیشه امام تأکید می‌کنند و برخی دیگر تنها به ولایت‌مداری و ولایت فقیه می‌پردازند، رویکردی جزء‌نگرانه است. برای شناخت درست امام باید به منظومه فکری ایشان توجه داشت.

امام دارای یک منظومه فکری منسجم بود که شامل عناصر و اجزای گوناگونی می‌شود و اسلامی که امام معرفی می‌کرد، یک اسلام جامع و همه‌جانبه بود. اگر ما تنها بخشی از اندیشه امام را برگزینیم، آن بخش که با باورهای شخصی‌مان تطابق بیشتری دارد، و برای تثبیت دیدگاه خود به آن استناد کنیم، دچار مغالطه‌ای جزء‌نگرانه نسبت به سخن امام شده‌ایم.

همان‌طور که در کتاب منظومه فکری امام خمینی نیز اشاره کرده‌ام، امام در کنار بنیان‌های فکری و مباحث نظری، به نظامات اجتماعی، مباحث اخلاقی، عرفانی و دیگر ابعاد توجه داشت. امام اسلام را در تمام این عرصه‌ها به‌صورت به‌هم‌پیوسته می‌دید. این‌که بگوییم امام صرفاً بر بُعد عرفانی اسلام تأکید داشت و از بُعد اجتماعی غافل بود، نادرست است.

امام بُعد معنوی و بُعد اجتماعی اسلام را درهم‌تنیده می‌دانست. در نگاه ایشان، سیاست و معنویت از هم جدا نبودند؛ بلکه سیاست امام عین معنویت او بود و معنویت او نیز در دل سیاستش معنا می‌یافت. هر دوی این جنبه‌ها نیز بر توحید استوار بود. امام به توحید عرفانی باور داشت و کل عالم را جلوه‌ای از ذات خداوند می‌دانست.

برای نمونه، در عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر، با وجود تلاش و فداکاری فراوان رزمندگان، امام این پیروزی را به آنان نسبت نداد، بلکه فرمود: «خرمشهر را خدا آزاد کرد.» امام جهان را جلوه‌ای از حق تعالی می‌دانست و باور داشت که هر چه روی می‌دهد، با اذن و اراده الهی است.

البته این دیدگاه به معنای نفی اختیار انسان نیست. انسان‌ها صاحب اراده‌اند، اما اراده آن‌ها در طول اراده الهی معنا می‌یابد. امام (ره) اسلام توحیدی و عرفانی را در عرصه‌های اجتماعی تجلی بخشید و با چنین نگاهی تحولی بنیادین در جهان پدید آورد.

نباید امام را صرفاً بنیان‌گذار جمهوری اسلامی دانست. ایشان تأثیری جهانی داشتند و توانستند انسان‌ها را دگرگون سازند. حتی مسیحیتِ پس از امام، با مسیحیت پیش از امام تفاوت دارد. من معتقدم که حتی واتیکان نیز پیش و پس از امام خمینی تفاوت یافته است.

سؤال: این را بر چه مبنایی می‌فرمایید؟

استاد خسروپناه:
قبل از انقلاب اسلامی، طبیعتاً مقدمات آن از سال ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ که امام خمینی (ره) قیام را آغاز کرد، اصطلاح سکولاریسم و سکولاریزاسیون، امری بدیهی در جامعه‌شناسی محسوب می‌شد. یعنی جامعه‌شناسان دنیا، از دورکیم و مارکس گرفته تا حتی متفکران معاصری مانند هابرماس، همه بر این باور بودند که جدایی دین از عرصه‌های اجتماعی امری بدیهی است. اگر کسی ادعا می‌کرد که دین از سیاست، از جامعه، از هنر و از سایر حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی جداست، کسی نمی‌پرسید "به چه دلیل؟" بلکه بالعکس، تصور حضور دین در عرصه‌های اجتماعی نیازمند دلیل بود.

وقتی امام انقلاب کرد، این اصل بدیهی در تفکر جامعه‌شناختی را به‌هم زد. به‌گونه‌ای که اصطلاحاتی مانند «هنر دینی»، «سینمای دینی»، «موسیقی دینی»، «سیاست دینی» و مفاهیمی نظیر «مردم‌سالاری دینی» پس از انقلاب مطرح شد. شما اگر همین اصطلاحات را در گوگل جست‌وجو کنید، می‌بینید عمدتاً پس از قیام و انقلاب امام پدیدار شده‌اند و فضای معرفتی جامعه‌شناسی را تغییر داده‌اند. به همین دلیل است که می‌بینیم نقش‌آفرینی واتیکان و پاپ‌های بعد از انقلاب اسلامی ایران در عرصه‌های اجتماعی، بسیار بیشتر از گذشته شده است.

سؤال: و دینی که در اسلام تعریف می‌شود، اسلام ناب محمدی (ص) است که نه‌تنها نفی سکولاریسم است بلکه با تحجر هم مقابله دارد.

استاد خسروپناه
: این نکته بسیار مهمی است که شما فرمودید. امام خمینی مانند هر عالم دیگری اسلام‌شناسی خاص خود را داشت، اما اسلام‌شناسی امام با چند نوع اسلام دیگر در تعارض بود. تعبیر «اسلام آمریکایی» که امام به‌کار می‌برد، در برابر «اسلام ناب محمدی» بود. این تعبیر به‌دلیل مقابله با اسلام‌های التقاطی بود؛ اسلامی که بخشی از آن را با مکاتب دیگر چون مارکسیسم، سوسیالیسم یا لیبرالیسم درآمیخته بودند و اصطلاحاتی مانند «سوسیالیسم اسلامی» را مطرح می‌کردند.

در اوایل انقلاب، ما که درک عمیقی نداشتیم، اما بعدها که مطالعاتی در این حوزه داشتم، متوجه شدم برخی از شخصیت‌های مهم انقلابی اصطلاحاتی چون «سوسیالیسم اسلامی»، «لیبرالیسم اسلامی» یا حتی «اگزیستانسیالیسم اسلامی» را به‌کار می‌بردند. یعنی اندیشه‌ای التقاطی که با اسلام ناب تفاوت دارد.

سؤال: هنوز در آن زمان مفاهیمی مانند مردم‌سالاری دینی یا دموکراسی اسلامی مطرح نشده بودند؟

استاد خسروپناه:
درست است. به‌نظرم امام شاید فقط یک بار اصطلاح «دموکراسی اسلامی» را برای ایجاد زبان مشترک با طرف مقابل به‌کار برد. اما اصطلاح «مردم‌سالاری دینی» تا جایی که من به خاطر دارم، از ابداعات مقام معظم رهبری است. امام همواره از «پیوند مردم و اسلام» سخن می‌گفت. کسی را به‌اندازه‌ امام نمی‌یابید که واژه‌ «مردم» را در سخنان خود این‌قدر به‌کار برده باشد. این امر در تحلیل‌های مضمونی سخنان امام نیز اثبات شده است.

امام با اسلام‌های التقاطی مخالف بود، همچنین با اسلام تحجرگرا که دین را صرفاً در مسجد و محراب محدود می‌کرد و با آسیب‌های اجتماعی کاری نداشت، نیز به‌شدت مخالفت می‌کرد. به همین دلیل بود که امام منتقد جدی انجمن حجتیه و روحانیونی بود که گرایش به آن داشتند. ایشان اسلام فردیِ عبادی را که فقط به روضه‌خوانی محدود می‌شد، نقد می‌کرد. در عین حال، روضه‌خوانی را امری شریف می‌دانست، اما آن را کافی نمی‌دانست. امام حسین (ع) شهید نشد تا فقط برای او اشک بریزیم، بلکه قیام او برای این بود که ما آدم شویم، قیام کنیم و پیوندی میان عقیده و عمل برقرار کنیم.

امام در منشور روحانیت، این نوع اسلام تحجرگرا را به‌تفصیل نقد کرده است. همچنین، ایشان با روشنفکرانی که بخشی از اسلام را برمی‌گزیدند و بخشی را کنار می‌گذاشتند نیز مخالف بود. امام تأکید داشت که آمریکایی‌ها با اصل اسلام مخالفتی ندارند، بلکه «اسلام آمریکایی» را می‌خواهند؛ اسلامی که استعمارپذیر، ستم‌پذیر و بی‌تفاوت نسبت به ظلم باشد. متأسفانه امروز در برخی کشورهای اسلامی، چنین اسلامی رواج دارد.

اسلام ناب محمدی (ص) اسلامی جامع است؛ اعتقادی، بینشی، کنشی، فردی و اجتماعی. دینی است که عدالت و معنویت، سیاست و معنویت را به هم پیوند می‌زند، بدون آن‌که نیاز به التقاط با مکاتب دیگر باشد.

نکته جالب این است که امام، با وجود این‌که فقیه، حکیم، فیلسوف و عارف بود، با مباحث روز نیز آشنایی داشت. آثار متفکران غربی را مطالعه کرده بود. در برخی از مباحث ولایت فقیه که در درس خارج فقه و در کتاب «البیع» در نجف ارائه می‌داد، نشانه‌هایی وجود دارد که نشان می‌دهد ایشان حتی اثر معروف «لویاتان» هابز را نیز خوانده بود. برخی از این آثار حتی به فارسی ترجمه نشده بودند و فقط ترجمه عربی داشتند. امام در نجف به آن‌ها دسترسی داشت.

ایشان اندیشه مارکسیسم و دیدگاه‌های مارکس را نیز می‌شناخت. بنابراین، وقتی نظریه ولایت مطلقه فقیه را مطرح می‌کرد، تصریح می‌کرد که مرادش از "مطلقه"، آن "مطلقه"‌ای نیست که متفکرانی مانند هابز می‌گویند. این نشان می‌دهد که امام با دقت به مفاهیم فلسفه سیاسی غرب توجه داشته است.

حتی درباره مرحوم دکتر شریعتی که برخی از افراد نسبت به ایشان انتقاد داشتند، امام می‌فرمود که من آثار ایشان را خوانده‌ام. امام شخصیت مستقلی بود. اگرچه با شهید مطهری ارتباط نزدیکی داشت و ایشان ارادت خاصی به امام داشت، اما امام از کسی تأثیر نمی‌پذیرفت. در عین حال، اهل مشورت بود، اما در تصمیم‌گیری استقلال رأی داشت. در بیان دیدگاه‌ها نیز محافظه‌کار نبود و با شجاعت و صداقت، حقیقت را با مردم در میان می‌گذاشت.

در دوران جنگ، تا قبل از قطعنامه، امام از ادامه جنگ دفاع می‌کرد و صادقانه به مردم می‌گفت که چرا باید جنگ ادامه پیدا کند. چون واقعاً نمی‌شد به صدام اعتماد کرد. من که خودم هشت سال در میدان جنگ بودم، از آغاز تا پایان، می‌دانم که اگر صدام حتی به کویت حمله نمی‌کرد، باز هم به ایران حمله می‌کرد.

امام می‌فرمود باید صدام را زمین بزنیم تا دیگر نتواند بلند شود. وقتی هم که مسئولان سیاسی و نظامی دلایلی آوردند که ادامه جنگ ممکن نیست، امام قطعنامه را پذیرفت و به‌قول خودشان «جام زهر» را نوشید. بعد برخی گفتند نظر امام برگشته، ولی امام فرمود: من با مردم صادق هستم.

در مجموع، امام یک فقیه، مجتهد، حکیم، عارف و جامع‌نگر بود که با استقلال رأی، تصمیم می‌گرفت و شجاعت بیان حقیقت را داشت.

سؤال: برخی این ادعا را مطرح می‌کنند که تفکر امام در سال ۴۲ یا پیش از آن، با تفکر ایشان در سال ۵۷ تا زمان رحلت تفاوت داشته است؛ یعنی «خمینی نوفل‌لوشاتو» با «خمینی جماران» تفاوت دارد. به نظر شما، این ادعا چقدر درست است؟ و اگر نادرست است، چه مستنداتی می‌توان برای رد آن ارائه کرد؟

استاد خسروپناه:
من این موضوع را به‌تفصیل در کتاب جامع مدنی و حاکمیت دینی که در سال ۱۳۷۹ منتشر شد، توضیح داده‌ام. طبیعتاً امام، اصول ثابتی داشت و در عین حال، به متغیرهایی نیز توجه می‌کرد. اصولاً انسانِ مجتهد چنین است؛ اصول ثابت تغییرناپذیرند.

امام از سال ۴۲ و حتی پیش از آن که آثار ایشان منتشر می‌شد و درس‌ها و گفت‌وگوهایی با فضلای حوزه و طلاب داشتند، تا آغاز قیام در سال ۴۲، سپس دوران پاریس، و بعد از آن در ایران تا پایان عمر شریف‌شان، همواره طرفدار اسلام جامع‌نگر و اسلام اجتماعی بود. هیچ‌گاه از این نگاه عدول نکرد. از همان ابتدا نیز نظریه «ولایت مطلقه فقیه» را پذیرفته بود. این‌گونه نبود که ابتدا آن را نپذیرد و بعداً به آن معتقد شود. نمی‌خواهم وارد تبیین اصطلاحات شوم، اما امام از ابتدا چنین نگاهی داشت.

بنابراین، اصول امام ثابت بودند. اما یک فقیه باید به زمان و مکان نیز توجه داشته باشد. بر همان اساس اسلام جامع‌نگر، یک‌بار فرمود جنگ باید ادامه پیدا کند، و بار دیگر پذیرفت که قطعنامه پذیرفته شود. همچنین با همان نگاه اسلامی، شعار «نه شرقی، نه غربی» را مطرح کرد و تا پایان عمر بر آن پایبند ماند.

نگاه جامع‌نگر امام، «نه شرقی و نه غربی» بود، اما وقتی اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید و دیگر بلوک شرق معنای گذشته را نداشت، امام با تعامل با روسیه موافق بود؛ چرا که دیگر شرق به‌عنوان یک قدرت استکباری معنا نداشت. امام اساساً با استکبار مخالف بود. چه بلوک شرق، چه بلوک غرب، هر دو استکباری بودند و قصد استعمار جوامع را داشتند. در جریان جنگ ایران، همین موشک‌ها را شوروی سابق در اختیار رژیم بعث قرار می‌داد؛ بنابراین امام دقیقاً مخالف بلوک شرق بود، همچنان‌که مخالف بلوک غرب نیز بود.

اما اگر کشوری بدون تکبر و شیطنت، حاضر به تعامل عادلانه و عزت‌مدارانه با ایران باشد، امام با این نوع ارتباط کاملاً موافق بود. اینکه تعامل، در بستر استکبار قرار دارد یا در بستر تعامل عادلانه، بستگی به مقتضیات زمان دارد که تغییر می‌کند.

بنابراین، بله، امام نظرات متفاوت و متغیری داشت؛ اما این متغیرات، مبتنی بر اصول ثابت او بود. اصولاً اگر عالمی، فقیهی یا سیاست‌مداری، متغیراتی نداشته باشد، مشخص است که سیاست‌مدار نیست. سیاست عمدتاً با متغیرات پیش می‌رود، اما متغیراتی که بر پایه اصول ثابت باشند. برخی افراد حتی در اصول خود هم متغیرند، ولی امام این‌گونه نبود. اصول امام ثابت بود، و تغییرات او در فروع بود؛ آن هم فروعی که از اصول ثابت نشئت می‌گرفت.

در حقیقت، معنای دقیق اجتهاد نیز همین است: پیوند متغیر با ثابت. مثلاً اگر امام خمینی درباره شطرنج نظری متفاوت مطرح می‌کند، معنایش این نیست که معاذالله قمار را پذیرفته یا آن را حلال دانسته باشد. امام، اصل ثابت حرمت قمار را قبول دارد؛ اما وقتی شطرنج به‌عنوان یک ورزش فکری از مصادیق قمار خارج شود، طبیعتاً حرمتش نیز از بین می‌رود و حکم به حلیت داده می‌شود. این همان ارتباط متغیر با ثابت است که امام در موضوعات مختلف رعایت می‌کرد.

سؤال: در اصول ثابت امام، همان‌طور که اشاره کردید، مردم جایگاه پررنگی دارند. آیا واقعاً اعتقاد امام به مردم عمیق و واقعی بود؟

استاد خسروپناه:
بله، اصلاً به نظر من اصول ثابت امام یک منظومه فکری منسجم است که ریشه آن در توحید قرار دارد. توحید از نگاه امام، توحید عرفانی اجتماعی است. منظورم از توحید عرفانی این نیست که فقط به وحدانیت خداوند باور داشته باشیم—که طبعاً همه ما داریم—بلکه امام معتقد بود تمام عالم ظهور اسماء و صفات الهی است؛ یعنی جهان هستی، تجلی خداوند است. این نگاه عرفانی امام بود.

البته این به آن معنا نیست که امام مقلد ابن‌عربی یا قونویه و دیگر عرفا بوده‌اند؛ نه، ایشان به بسیاری از این عرفا نقد داشتند. امام حتی در عرفان هم مستقل بودند، اما این بینش را از آموزه‌های عمیق دینی برگرفته بودند. از نظر امام، اگر اسماء و صفات الهی در عالم تجلی نیابد، اصلاً عالمی شکل نمی‌گیرد. بنابراین، تمام هستی تجلی و تعین اسماء و صفات الهی است—همان چیزی که من از آن با عنوان توحید عرفانی یاد می‌کنم.

اما نکته مهم‌تر این است که این توحید عرفانی، در نگاه امام، محدود به عرفان نظری یا فردی نبود؛ بلکه اجتماعی بود، یعنی در سیاست، اقتصاد، مدیریت، علم، طبیعت و اندیشه نیز جریان داشت. این ریشه و پایه اصلی منظومه فکری امام است.

در این منظومه، یکی از اصول کلیدی که شما هم به آن اشاره کردید، مردم هستند. امام به مردم ایمان داشت، به آن‌ها اعتقاد داشت. و جالب است بدانید که در میان مردم، به جوان‌ها اعتماد مضاعفی داشت.

سؤال: یعنی فقط شعار نبود؟ مثلاً در دوازدهم فروردین که مردم به جمهوری اسلامی رأی دادند، امام واقعاً به رأی مردم درباره نظامی که برایش شهید داده بودند، اهمیت می‌داد؟

استاد خسروپناه:
بله. من سعی می‌کنم این موضوع را ساده و روشن بیان کنم. امام (ره) معتقد بود ولایت فقیه امری انتصابی است؛ یعنی همان‌طور که خداوند ولایت را به پدر داده، همان‌گونه که به پیامبر و ائمه داده، به فقیه جامع‌الشرایط نیز ولایت داده است. از ابتدا تا پایان عمر شریفشان، بر ولایت انتصابی باور داشتند. به‌عبارت دیگر، امام قبول نداشت که مردم بتوانند ولایت را به امیرالمؤمنین (ع) بدهند یا از او بگیرند. چون ولایت مال خداست، نه چیزی که مردم به کسی واگذار کنند.

اما در عین حال، از نظر من، امام مشروعیت حکومت را به مردم می‌دانست. یعنی حکومت اسلامی، مشروعیتش را هم از الهی بودن قوانین می‌گیرد، و هم از مقبولیت مردمی. هر حکومتی چند رکن دارد: قانون، سرزمین، مردم، و حکمرانی. امام معتقد بود همان‌طور که قوانین الهی به حکومت اسلامی مشروعیت می‌دهند، حضور مردم هم از ارکان مشروعیت است.

بنابراین، کسانی که می‌گویند امام دچار پارادوکس بود، از یک سو ولایت را انتصابی می‌دانست و از سوی دیگر بر رأی مردم تأکید می‌کرد، در واقع نگاه دقیق و درستی به مسئله ندارند.

سؤال: یعنی این دو موضوع—انتصاب و رأی مردم—با هم قابل جمع هستند؟

استاد خسروپناه:
بله، قابل جمع‌اند. ولایت فقیه به اذن خداوند است، اما حکومت کردن—یعنی شکل‌گیری ساختار اجرایی و حکمرانی در جامعه—نیاز به مقبولیت مردمی دارد. اگر مردم حضور نداشته باشند، حکومت مشروعیت خود را از دست می‌دهد.

سؤال: یعنی شما فکر می‌کنید اگر مثلاً دوازدهم فروردین مردم به جمهوری اسلامی رأی نمی‌دادند، چه اتفاقی می‌افتاد؟

استاد خسروپناه:
اگر رأی نمی‌دادند، ولایت امام سلب نمی‌شد، اما قطعاً بدانید حکومت مشروعیت خودش را از دست می‌داد و امام دیگر طبیعتاً اصرار نمی‌کرد بر حکومت اسلامی. این معنایش آن نبود که امام استدلال، کار تبلیغی و ترویجی و فعالیت‌هایش را تعطیل کند. نه، امام به‌عنوان یک عالم دین که باید اسلام را تبلیغ و ترویج کند، کارش را انجام می‌داد، ولی این‌طور نبود که بگوییم حالا اگر مردم هم رأی نمی‌دادند، امام می‌گفت: «نه، حالا پس این عده قلیلی که قبول دارند، شمشیر به‌دست بگیرند و به زور مثلاً حکومت اسلامی را تشکیل دهند.»

حکومت اسلامی ایران نه با زور بود، نه با کودتا، نه با عده‌ای قلیل. حتی گروه‌هایی مثل توده و ... هم نقش داشتند در فعالیت‌های انقلاب، اما انقلاب را مردم انجام دادند، به دست مردم انقلاب به ثمر رسید. با اینکه مردم آمدند در صحنه و حضور میلیونی هم داشتند، ولی امام فرمود هم نسبت به اصل جمهوری اسلامی آری و نه، مردم باید مشارکت کنند، هم برای قانون اساسی.

امام فرمود مردم باید مشارکت و حضور داشته باشند و رأی دهند؛ یعنی رأی مردم به قانون اساسی و رأی مردم به جمهوری اسلامی رأی سوری نبود، رأی فقط در ساحت مقبولیت نبود، بلکه من معتقدم در نگاه امام، رأی به مشروعیت حکومت بود، یعنی یک رکن از ارکان چهارگانه مشروعیت حکومت. رأی مردم ناظر بر نگاه مثبتی بود که مردم به حکومت اسلامی داشتند.

سؤال: و در زمان حیات امام، اتفاقات عجیب و غریب بسیاری افتاد؛ بحران‌های خیلی بزرگ از جنگ شروع شد، تحریم‌ها، غائله‌های مختلفی که شکل گرفت، ترورها، توطئه‌های داخلی... و هرکدام از این‌ها می‌توانست واقعاً انقلابی که تازه پا گرفته بود را از بین ببرد. اما با درایت، امامت و رهبری حضرت امام، عجیب از این مراحل عبور کردیم؟

استاد خسروپناه:
معتقدم اگر امام با دو سال تأخیر – یعنی اگر انقلاب اسلامی با دو سال تأخیر به پیروزی می‌رسید – ایران قطعاً تجزیه می‌شد.

بحرین جزء ایران بود. در اوایل دهه پنجاه از ایران جدا شد، آن هم بدون جنگ. یعنی آمدند به رژیم پهلوی انگلیسی‌ها تو بحرین را استقلالش بده و جزایر سه‌گانه مال تو مشکل جزایر سه‌گانه را هم برایش حل نکردند. بحرین را هم از دست دادند.
از طرفی، قصه خلق عرب که دنبال تجزیه خوزستان بود، چه زمانی اتفاق افتاد؟ درست است که بعد از پیروزی انقلاب ما اصطلاح «خلق عرب» را شنیدیم، ولی جریان خلق عرب قبل از انقلاب اسلامی شکل گرفته بود و هدفش تجزیه خوزستان بود. یعنی می‌خواستند خوزستان را به کشور مستقلی تبدیل کنند.

دموکرات و کومله دنبال جدایی کردستان بودند. پان‌ترکیست‌ها دنبال جدایی استان‌های آذری‌زبان و ترک‌زبان بودند. این‌ها همه قبل از انقلاب بود. و قطعاً چون ایران با این گستره جغرافیایی و به‌لحاظ جایگاه استراتژیکی که داشت، برای اینکه استکبار بتواند از انرژی منطقه استفاده کند، باید ایران را تجزیه می‌کرد و این کار را به دست پهلوی انجام می‌داد؛ چون پهلوی کاملاً مطیع بود.

یعنی وقتی هواپیمای جنگی ما میخواست به ویتنام برود و به آمریکا کمک کند، مگر از شاه اجازه می‌گرفتند؟ یک کارمند در سفارت آمریکا به فرمانده نیروی هوایی دستور می‌داد که هواپیما برود به آمریکایی‌ها کمک کند. این‌طور بود.

حتی در جنگ ظفار که در عمان اتفاق افتاد، آن زمان سلطان قابوس از آمریکا و انگلیس خواست که کمک کنند. با این مسیر طولانی، به رژیم پهلوی گفتند شما بروید و کمک کنید. یعنی می‌خواهم بگویم کاملاً پهلوی عمله آمریکا و غرب بود.

و قطعاً نگاه آمریکایی‌ها این بود که ایران تجزیه شود تا بتوانند از انرژی منطقه و خاورمیانه بیشتر استفاده کنند و امام با انقلابش جلوی تجزیه ایران را گرفت.

سؤال: در حالی‌که انقلاب می‌توانست شرایط تجزیه را بیشتر فراهم کند؟

استاد خسروپناه:
وقتی انقلاب پیروز شد و استکبار جهانی دید که کاری را که می‌خواست به‌دست پهلوی و محمدرضا شاه انجام دهد، موفق نشد، گفت حالا فرصت خوبی است؛ ایران فعلاً نیروی نظامی ندارد، پس این تجزیه را انجام دهیم. لذا قبل از جنگ، موضوع تجزیه خوزستان، کردستان و بخش‌های دیگر ایران مطرح شد. می‌دانید که در بخش شمال ایران نیز بحث تجزیه‌طلب‌ها مطرح شد، خلق عرب از جایی دیگر آمدند. امام محکم ایستاد، مردم هم حمایت کردند و نگذاشتند ایران تجزیه شود. وقتی از این جهت ناامید شدند، جنگ عراق علیه ایران را راه انداختند تا با کمک جنگ، انقلاب را سرنگون کنند. هدف‌شان این بود که در عرض یک هفته انقلاب اسلامی شکست بخورد و به تهران برسند.

اما جنگ تحمیلی بلوک شرق و غرب، واقعاً یک جنگ جهانی سوم بود. یادم هست در این جنگ هشت‌ساله، ما از ۷۰ تا ۸۰ کشور اسیر گرفتیم. حتی در بعضی عملیات‌ها از کشورهایی اسیر گرفتیم که نمی‌خواهم نام ببرم. غیر از امکانات نظامی و مهماتی که در اختیار صدام و حزب بعث قرار می‌دادند، دو کشور شیعه را به جان هم انداختند تا یکدیگر را به خاک و خون بکشند، با آن حرکتی که حزب بعث آغاز کرد.

امام با انقلاب مردمی، اولاً جلوی تجزیه ایران را گرفت، و ثانیاً رژیم شاه تمام مسئولیت‌ها را به بهائی‌ها داده بود. من در کتاب جریان‌شناسی ضدفرهنگی مفصل توضیح داده‌ام: بسیاری از وزرا بهائی بودند، مسئولان اصلی ساواک بهائی بودند، صدا و سیما بهائی بود. یعنی می‌خواستند ایران را کوچک کنند، تجزیه‌اش کنند و مذهب رسمی ایران را هم بهائیت قرار دهند. امام، رضوان‌الله تعالی‌علیه، با انقلابی مردمی، هویت ایرانی را حفظ کرد؛ یعنی ایران را از تجزیه نجات داد. دوم اینکه هویت اسلامی را هم نجات داد و نگذاشت دین جعلی بهائیت که هیچ منشأ الهی ندارد، مستقر شود. امام حمایت جدی از هویت اسلامی داشت. انقلاب اسلامی ایران با رهبری امام و به‌دست مردم، به اذن‌الله منشأ ثبات هویت ایرانی ـ اسلامی شد.

سؤال: شاید خیلی‌ها کمتر به این توجه می‌کردند که امام چه اعتقادی به ایران و سپس به اسلام داشتند؛ و در پس انقلاب، هویت ایران حفظ شد؟

استاد خسروپناه:
این همان تفکر شهید مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران است که بعدتر مقام معظم رهبری هم در سخنرانی‌هایشان خیلی خوب تبیین کردند. جمع بین ایران و اسلام، دقیقاً تفکر امام بود.

امام واقعاً معتقد به وحدت شیعه و سنی بود. واقعاً معتقد به وحدت حوزه و دانشگاه بود. واقعاً معتقد به وحدت ایرانیت و اسلامیت بود. یعنی امام، بر اساس همان منظومه فکری خود، باور داشت که ایران و اسلام خدمات متقابل دارند و ما نباید دم از ناسیونالیسم ایران‌گرایی بزنیم که به حذف اسلام می‌پردازد، یا اسلامی که ایران را کنار می‌زند. لذا امام منتقد کسانی بود که ناسیونالیسم عربی را مطرح می‌کردند.

می‌دانید که کل جهان عرب متحد شدند؛ کشورهایی مثل مصر، عراق و سوریه یک پرچم داشتند با شعار ناسیونالیسم و سوسیالیسم عربی. این‌ها علیه رژیم صهیونیستی قیام کردند، اما شش روز بیشتر دوام نیاوردند. امام چون معتقد به اسلام ناب محمدی (ص) بود، جریان مقاومت را ایجاد کرد. جریان مقاومت، مولود اسلامی بود که امام آن را معرفی کرد.

اوایل انقلاب چیزی به‌نام حزب‌الله وجود نداشت. اگر حزب‌الله لبنان شکل گرفت، اگر انصارالله بعداً در یمن شکل گرفت، خودشان مدعی‌اند که در مکتب امام پرورش یافتند. امام اسلام نابی را مطرح کرد که در آن ایرانیت، مصریت، عربستانی بودن و... همه این‌ها در کنار اسلام جمع می‌شوند. درست است که ملت‌ها و مرزهای متفاوتی داریم و دولت‌های متفاوتی هستیم، اما باید امت واحده‌ای باشیم. امام با همین اسلام ناب، شعار امت واحده را مطرح کرد. بنابراین، به وحدت شیعه و سنی اعتقاد کامل داشت. با تفرقه‌افکنانی که می‌خواستند شیعه را از اهل سنت جدا کنند ـ چه با شعار شیعه‌گرایی و دفاع از امامت و ولایت، یا ولایت‌گرایانی که علیه ارزش‌های اهل سنت حرف می‌زدند ـ مخالف بود. واقعاً با این تفرقه‌ها مقابله کرد.

سؤال: ما چقدر توانسته‌ایم امام را با این ابعاد شخصیتی و منظومه فکریِ ناب و اصیل، در این دنیایی که پر از اطلاعات، اخبار و رسانه‌های مختلف است، به دور از تحریف، به جوان امروزی که حضور امام را درک نکرده و فقط چیزهایی شنیده، معرفی کنیم؟ به نظر شما، جوان امروز چقدر شناخت دقیق از امام دارد؟

استاد خسروپناه:
واقعیتش این است که باید اعتراف کنم خیلی کم کار کرده‌ایم. البته امام خیلی بزرگ است. آن‌قدر بزرگ که هر چقدر هم کار کنیم، باز هم نمی‌توانیم بزرگی امام را آن‌طور که شایسته است، نشان دهیم. اما با این حال، باز هم کم‌کاری کرده‌ایم. ما در حوزه‌هایی مثل پویانمایی، رمان، سریال، فیلم و دیگر قالب‌های هنری، می‌توانستیم کارهای زیادی انجام دهیم و امام را به نسل نوجوان و جوان بیشتر و بهتر معرفی کنیم.

البته من معتقدم علقه نسل نوجوان و جوانِ امروز ما به امام، علقه‌ای واقعی و جدی است. اینکه برخی می‌گویند این نسل دیگر اعتقادی به امام ندارد، ممکن است در مورد گروهی صدق کند، اما ما نمی‌خواهیم واقعیت‌ها را انکار کنیم. انصافاً همین حالا نوجوانان و جوانانی که در تجمعات مختلف شرکت می‌کنند، نشان می‌دهند که پیوند ویژه‌ای با امام دارند. ولی ما، در مجموع، کم‌کاری کرده‌ایم.

در عین حال، احزاب و جریان‌های سیاسی در کشور، واقعیتی انکارناپذیر هستند. مثلاً جریان اصول‌گرایی وقتی می‌خواهد امام را معرفی کند، تنها یک بُعد از امام را معرفی می‌کند؛ اصلاح‌طلبان هم همین‌طور، و هر دو اشتباه می‌کنند. این نگاه جزئی و ناقص به امام، توسط هر دو جریان، باعث می‌شود بخش بزرگی از نوجوانان و جوانان، امام را با آن اسلام نابِ واقعی نشناسند. چون هر کدام از این گروه‌ها، برای رسیدن به قدرت سیاسی، از بخشی از اندیشه امام بهره‌برداری می‌کنند.

توصیه من این است که اگر اصول‌گراها و اصلاح‌طلب‌ها واقعاً به امام اعتقاد دارند — که ان‌شاءالله دارند — باید امام را با منظومه فکری‌اش به مردم معرفی کنند و تمام ابعاد اندیشه امام را به‌طور کامل تبیین کنند. نباید امام را خرج منافع حزبی، گروهی و سیاسی خود کنند.

ساده‌زیستی امام بسیار مهم است. همین حالا هم برخی میهمانان خارجی که به منزل امام می‌روند، اشک از چشمانشان جاری می‌شود. من میهمانان زیادی داشتم که وقتی کاخ شاه را دیدند و بعد منزل امام را، چنان تحت تأثیر قرار گرفتند که گریه کردند و عظمت امام را درک کردند.

ما حتماً باید اندیشه، سیره، زهد، مردم‌داری، و حتی رابطه عاطفی امام با همسر و فرزندانش را به زبان‌های مختلف منتشر کنیم. همین نامه‌های عاشقانه‌ای که میان امام و همسرشان رد و بدل شده، می‌تواند برای جوانان درس‌آموز باشد. واقعاً در شرایطی که نظام خانواده در دنیا با بحران مواجه است، زندگی خانوادگی امام — جدا از ابعاد سیاسی — درسی ارزشمند برای نوجوانان و جوانان است.

لطفا کد زیر را وارد نمایید

اخبار مرتبط

آرم شورای عالی انقلاب فرهنگی

اطلاعات تماس

تهران، خیابان طالقانی، شماره 436

کدپستی: 1591814313
(+9821) 66976601 - 7