پژوهش "پيمايش ملی گروههای مرجع جوانان ايران " به کوشش دکتر محمد سعيد ذکايی، توسط دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی منتشر شد.
به گزارش مرکز خبر شورای عالی انقلاب فرهنگی، نقطه عزیمت پژوهش حاضر ارزیابی کارآیی مفهومی (نظری) و تجربی تئوری "گروه مرجع" و قدرت توصیفی و تبیینی آن در مورد گرایشها و کنشهای جوانان در متن جامعه معاصر ایران است. این پيمايش در 30 استان ، و با نمونهای از 4898 نفر ازجوانان افراد 15 تا 29ساله در سال1387 انجام شده است. با این هدف و با نیت شناسایی اهمیت و جایگاه چارچوبها، قالبها و مراجع داوری و ارزشی جوانان و تأثیر آنها در جهتگیریهای رفتاری جوانان در زندگی روزمره خویش، مهمترین سؤالات این پژوهش به قرار زیر است:
- نقش و جایگاه خانواده بعنوان واسطی در انتخاب گروه مرجع،
- شاخصهای مناسب برای گروههای مرجع از دید جوانان،
- عوامل مؤثر بر تأثیرپذیری جوانان از گروههای مرجع،
- اولویتهای جوانان در انتخاب گروههای مرجع و مقولههایی که نیاز به گروه مرجع را بیشتر احساس میکنند،
- نقش رسانهها در معرفی و شکلدهی گروههای مرجع.
برخی از مهمترین یافتههای این پژوهش به شرح زیر است:
خانواده همچنان مهمترین و مطمئنترین مرجع جوانان برای طرح مسائل و مشکلات شخصی خود در زندگی، مشاوره و الگوپذیری محسوب میشود و فضای صمیمی غالب در میان خانوادههای جوانان ایرانی بستر مناسبی را برای اتکای جوانان به والدین خود جهت گفتگو، خودابرازی و دریافت حمایت ایجاد کرده است بهگونهای که همچنین پیمایش این پژوهش بیانگر این است که صمیمیت و نزدیکی با شدت بیشتر نسبت به مادران ابراز میشود.
گفتنی است 40 درصد جوانان برای راهنمایی و مشاوره مادران خود را مناسبترین فرد یافتهاند، این مراجعه در مورد پدران تنها 5/11 درصد است و از این حیث جایگاه آنها پس از دوستان نزدیک و خواهران و برادران قرار گرفته است. به نظر میرسد اتکای زیاد مردان ایرانی به نقش بیرون منزل و نانآوری خود و بازنمایی غالب از این نقش در رسانهها در کنار همدلی کمتر و یا تمایل کمتر برای برقراری فضایی اعتماد برانگیز برای گفتگو و مراجعه جوانان میتواند توضیحدهنده بخشی از این فاصله باشد.
پاسخگویان دختر به حساسیت و کنترل بیشتر از جانب والدین خود اشاره کردهاند اگرچه استانداردهای دوگانه تابع زمینههای طبقاتی، سرمایه فرهنگی، مکانزندگی و در سالهای اخیر بعد خانوار است، با اینحال بواسطه فرایند جامعهپذیری متفاوت دو جنس و تفکیک جنسیتی حوزه عمومی و نیز آموزههای اخلاقی و دینی ریشهدار، با فرهنگ و تاریخ پیوند عمیقی دارد.
همچنین در ادامه این پژوهش اشاره شده است که بیش از دو سوم جوانان معتقدند که خانوادههای آنها اجازه تصمیمگیری شخصی را به آنها داده و نسبت بیشتری معتقدند والدینشان به خواستههای آنها اهمیت میدهند.
حدود یک سوم پاسخگویان مدعی اختیار عمل زیاد خویش در دنبال کردن انتخابهایشان علیرغم مخالفت والدین هستند و تنها 17درصد از این نظر احساس محدودیت کردهاند.
در این بعد از تحقیق آنچه این اطلاعات بر آن تأکید دارد تداوم تأثیر هنجاری و مرجع والدین برای عموم جوانان و سبکهای زندگی آنها و فاصله الگوی روابط موجود از سطح و قالبی است که گاه از آن به تضاد و انقطاع نسلی تعبیر میشود.
همچنین یافتههای این پژوهش نشاندهنده رابطه مثبت سرمایه فرهنگی خانواده (با معرفی تحصیلات والدین) با آزادی عمل بیشتر جوانان در خانواده و اعطای اجازه به آنها برای تصمیمگیری در مسائل فردی خویش است.
مطالعات تجربی این پژوهش تأکید بر آن دارد
که علیرغم تفاوت در برخی الگوهای رفتاری و ارتباطی جوانان (برای مثال در پوشش و نگرش به ارتباط با غیرهمجنس، هنجارهای ازدواج، ارزشهای دینی و موارد مشابه) با والدین خویش و توجه فزاینده آنها به انتخابها و معیارهای فردی این فاصله و تنش هم برای والدین و هم برای جوانان قابل مدیریت بوده و جلوههای ستیزانه آنها آسیب جدی در نظم اجتماعی ایجاد نکرده است.
بنابراین، مرجعیت خانواده تجربهای کامل برای همه گروههای جوانان نبوده و در ارائه هرگونه سنخشناسی از جوانان ایرانی به تجربه جوانان باید توجه کرد که بهواسطه محرومیت و یا بحرانهای اخلاقی در خانواده و تعلقات ارزشی و خردهفرهنگی از خانواده فاصله دارند.
به گزارش مرکز خبر شورای عالی انقلاب فرهنگی، علیرغم تغییر و تحولات شگرفی که جوانان نسل امروز در قیاس با نسلهای تاریخی جوانان در گذشته تجربه کردهاند و میدان متفاوتی که در آن عمل میکنند، نهاد خانواده همچنان اولویت و ارزش بالایی برای آنها دارد که میتواند انعکاسدهنده اهمیت خانواده در حفظ و تداوم روابط اولیه ناب و اصیل و مبتنیبر عاطفهپذیری و تعهد غیرابزاری در دنیایی باشد که روابط و عقلانیت ابزاری و موفقیت فردی در آن برجستگی بیشتری پیدا کرده است و خانواده آخرین و مطمئنترین کانون برای نمایش و بهرهمندی از این سرمایه اجتماعی ویژه تلقی میشود.
در بخش مربوط به پژوهش «
نقش رسانهها در شکلدهی گروههای مرجع» هم آمده است: نقش مسلط و تعیینکننده خانواده بهعنوان مرجع قاطع در انتخابهای جوانان با چالش جدی و رو به رشد رسانهها روبهرو است. شناخت، هویت، سلیقه و سبک زندگی که جلوههای مهمی از فرهنگ جامعه معاصر بهشمار میآیند بهواسطه مصرف افراد از متون و تصاویر رسانهای مفهومسازی و عملیاتی میگردند.
همچنین اشاره شده است که مصرف رسانهها سهم عمدهای را در گذران اوفات فراغت جوانان داشته و نتایج این بخش از پژوهش تأییدکننده جایگاه برتر رسانهها در مصرف فراغت و شکلدهی گروه (ارزش های) مرجع آنها است.
در این زمینه نیز میتوان ورزش و تماشای تلویزیون و فیلم را بهعنوان شیوههای عمده گذران فراغت عنوان کرد که تابع شرایط زمینهای (سرمایه اقتصادی، دوره زندگی، سرمایه فرهنگی) و بهویژه جنسیتی است، درحالی که ورزش، مطالعه و گردش در پارک اولویتهای فراغتی جوانان پسر است؛ مطالعه، تماشای تلویزیون و گردش در پارک اولویتهای دختران را تشکیل میدهد. تماشای بیشتر تلویزیون از جانب دختران (که تقریباً در همه مطالعات پیمایشی به چشم میخورد) تأثیرپذیری بیشتر دختران از فرهنگ تلویزیون (که بهویژه برای آنها در قالب تماشای فیلم و سریالهای تلویزیونی شکل میگیرد) را نشان میدهد.
براساس نتایج تحقیق حاضر
میزان تأثیرپذیری جوانان با سرمایه اقتصادی و فرهنگی پایینتر از برنامههای سرگرمکننده تلویزیونی و چهرههای مرجع آنها بیشتر است و تنوع مصرف رسانهای جوانان با خاستگاه اقتصادی و اجتماعی بالاتر، دسترسی و علاقه به سرگرمیهای بیرون از منزل( سفر و تفریحات فردی و خانوادگی) در کنار احتمال وجود جهتگیریهای ارزشی متفاوت میتواند تصحیحکننده این تأثیرگذاری متفاوت باشد.
ازاینرو مناسب است با سرمایهگذاری بیشتر بر طرحهایی همچون
تأسیس و تقویت بیشتر فرهنگسراها،
مراکز تفریحی محله و
ارائه خدمات ارزانتر و گاه با سوبسید به گروههای کمبرخوردار جوانان، علاوه بر ارائه الگوها و مهارت های مناسب زندگی، تحرک و پویایی بیشتری را به تجربه فراغتی جوانان افزود.
در مجموع استفاده جوانان از رسانهها بهدلیل سرگرمی و تفریح است تا کسب خبر و ارتقای دانش وآگاهی. اولویت اول فیلم های داستانی – خانوادگی و اولویت آخر فیلمهای علمی – تخیلی و همچنین عدم انتخاب فیلمهای سیاسی و اجتماعی توضیحدهنده این استدلال است. همچنین اولویت فیلم و سریال و نیز برنامههای سرگرمکننده و ورزشی تلویزیون در کنار اولویت پایین برنامههای خبری و بهویژه برنامههای هنری و مذهبی، اگرچه میتواند نتیجه تولید و ارائه نامناسب اینگونه برنامهها باشد، گواهی بر علایق سیاسی کمتر جوانان و یا حداقل عدم تعقیب آنها از طریق این رسانه باشدکه جاذبه و موقعیت تلویزیون بعنوان منبعی برای کسب سرگرمی و لذت و در مرحله بعد کسب خبر و افزایش اطلاعات آنرا به جزئی عادی از زندگی جوانان تبدیل ساخته است و مرز آن دو را کمرنگ ساخته است، اگرچه این نتیجه ضرورتاً نشاندهنده انعکاس گفتمان و تجربه روزمره در سریالها و نمایشهای تلویریونی نیست، بلکه بیانگر برد و اهمیت این رسانه است که نتیجه دیگر این یافته اولویت جوانان به چهرههای مشهور( هنری، ورزشی و موارد مشابه) و نیز فرهنگ عامهپسند در انتخاب مراجع ارزشی خویش است و جهتگیریهای سیاسی در شاخصهای انتخاب جوانان از این مراجع اولویت بالایی ندارد.
نتایج بهدست آمده نشاندهنده تأثیر رسانهها (بهویژه رسانههای نو) در انتخابهای ارزشی و اولویتهای جوانان است و همچنین یافتههای این بخش از پژوهش تأثیر مصرف رسانههای نو بر تغییر الگوها و مراجع ارزشی جوانان را تأیید میکند که این موضوع تأثیری قاطع، یکسویه و غیروابسته به زمینههای دیگر نیست و تأثیر آن تنها در رسانه ماهواره قابل توجه است و نکته مهم این است که این تفاوت و تأثیر مصرف رسانهای، ضرورتاً بیانگر رابطهای علی نیست و در تغییر دادن گروه مرجع و یا جهت گیری مصرفی( مثلا از نوع غربی) عوامل و زمینههای دیگری چون میزان مصرف، ارزشهای جهان وطنی، تعلقات آنها به گروههای خرده فرهنگی، پایگاه اقتصادی/ اجتماعی خانواده و عوامل دیگر تأثیرگذارند.
پایان سخن اینکه:
بهجای آنکه گروههای مرجع جوانان بررسي شود، بايد گروههاي مرجع بزرگسالان بررسی شده و به اين سؤال پاسخ داده شود كه در ساختار جامعه، كدام مواضع و پايگاهها برای كدام پايگاهها مرجعيت دارند.
كدام گروهها براي كدام گروهها ميتوانند مرجعيت داشته باشند. به عبارت ديگر، نبايد موضوع را معطوف به جوانان كرد. زيرا آنان در هر حال در زمينههایی عمل میکنند كه بزرگسالان براي آنها فراهم كردهاند.
آنچه ممكن است بين جوان و غيرجوان تفاوت ايجاد كند، توانايي و امكان بيشتری است كه براي جوان در تطبيق با گروههای مرجع وجود دارد.
اگر از گروه مرجع جوانان بحث ميشود، بايد پرسش شود، براي كدام جوانان و كدام گروه مرجع؟ اين بحث از آن جهت اهميت دارد كه هر گروهي از موضع خودش درباره جوانان داوري ميكند و تصورش اين است كه اگر جوانان از ارزشها و معيارهاي گروه او تبعيت نميكنند، آن را «مسئلهای» تلقي نمود، درحالي كه اگر از منظر گروههاي ديگري در جامعه به اين مطلب نگاه شود، چنين نخواهد بود.
زماني كه جامعه نظمی را پذيرفته است، بهمعنای آن است كه ارزشها و معيارهای مرتبط با مواضع مختلف آن را هم پذيرفته است و اگر جامعه نظم طبقاتی را پذيرفته است، اين امری طبيعی میباشد كه افراد متعلق به طبقات پايين جامعه، به درجات مختلف، زندگی طبقات بالا را الگو قرار دهند.
همچنين طبيعي (مورد انتظار) است كه طبقات بالا برای متمايز كردن خود از ديگر طبقات، چرخه مد (بهمعنای عام كلمه) را فعال کنند (مطلبی كه در جامعهشناسی بهعنوان يكی از فرايندهای مهم شناخته میشود). در اين چرخه افراد متعلق به طبقات بالا تلاش میكنند سبك زندگی خاص خود را داشته باشند و برمبنای آن خود را از ديگران متمايز نمايند.
در همين زمينه ميتوان به چرخه ديگری اشاره كرد كه آن چرخه نيز ريشههای عميق ساختاری دارد که مرجعيت مركز و پيرامون است. بخشهايی از جامعه كه از نظر اقتصادی و سياسی موضعی پيرامونی نسبت به بخش های ديگر دارند، رابطه تابعی نسبت به مركز دارند. بنابراين، انتظار میرود كه بخشهای مركزی برای بخشهای پيرامونی مرجعيت داشته باشند. در ايران، تهران از جهت اقتصادی و سياسی نسبت به شهرهای بزرگ و شهرهای بزرگ نسبت به شهرهای كوچك و روستاها مركزيت دارند. اين مركزيت برای آنها نوعی مرجعيت فرهنگی نيز در پی دارد. زيرا به تبع برتری اقتصادی و سياسی در زمينه توليد فرهنگ نيز الگودهنده هستند. مسير انتشار صورتهای جديد رفتار نيز همين امر را تأييد ميكند. در حالي كه تهران خود پيرامون خارج محسوب ميشود. به همين جهت، الگوهايی كه در جوامع پيشرفته شكل ميگيرد، ابتدا در تهران رواج مييابد؛ هرچند كه شهرهای ديگر هستند كه ممكن است به اندازه تهران يا بيشتر از آن در معرض تبليغ رسانههاي خارجی باشند (شهرهاي مرزی بيش از تهران امكان دستيابی به برنامههای تلويزيونهای خارجی را دارند). اما اين شهرها چون مرجعيت ندارند، يا به بيان ديگر، ساكنان آن، بهلحاظ اجتماعی در موضع پيراموني نسبت به تهران قرار دارند، مسير بسط و انتشار صورتهای جديد رفتار نيستند.
چنان كه بهخاطر رابطه طبقاتی در تهران، مسير انتشار الگوها عمدتاً از مناطق بالاتر به مناطق پايينتر شهراست.
بهنظر میرسد بايد مسئله را وارونه كرد. بهجای اينكه از موضع متولی فرهنگي، كه برمبنای ارزشهای گروه عضويت خود درباره گروههای مرجع يا عامتر از آن بهنجار بودن رفتار جوانان داوري ميكند، به این مطلب بنگريم، كه موضع متولی فرهنگي مسئلهای است. زيرا نمیتوان از موضع يك گروه، از صدها و هزاران گروهي كه در جامعه وجود دارد و جامعه هم آنها را بهرسميت شناخته است، درباره بهنجار بودن رفتار جوانان داوری كرد. زيرا همه اين رفتارها چارچوبهای ارجاع دارند و چارچوبههای ارجاع آن را جامعه بهرسميت شناخته است.
موضعی كه متولی فرهنگي ميگيرد، اگر عملياتی و اجرايی هم شود، آسيبهايی بهمراتب شدیدتر از نابهنجاری تشخيص داده شده از سوی او متوجه جامعه خواهد بود. زيرا الگوهای طراحی شده وی نظم اجتماعی را دچار اختلال ميكند. به بیان صریحتر، اين موضع متولی فرهنگی است كه مسئلهای میباشد. زيرا مسائلی را شكل میدهد كه از منظر جامعهشناختی و جريان امور واقع مسئلهای نيست بلکه توليد مسئلهای مي كند و راه حل میدهد كه نه تنها مسئلهای را حل نمیکند بلكه مسئلهساز هم میشود و مسائل جديدی را پديد میآورد. اگر دغدغهای در باره گروه مرجع جوانان وجود دارد، اين دغدغه نبايد به فرمولبندی در قالب ارزشهای يك گروه از ميان گروههای بیشمار جامعه منجر شود و فراتر از آن بايد ساختاری شناسايی شود كه گروههای مرجع در درون آن شكل میگيرند. اگر اقدامی هم براي تغيير انجام ميشود، بايد در عرصه ساختها انجام شود.
فایل پژوهش مذکور را میتوانید از اینجا دانلود کنید: