عضو هیات مدیره انجمن مطالعات اجتماعی حوزه علمیه گفت: علم فقه بخشی از علم اجتماعی است؛ اما باید در این سیر روند تاریخی ارتباط حوزه با علوم اجتماعی را بررسی کرده و چشمها را روی این وقایع نبندیم.
به گزارش مرکز رسانه و روابط عمومی شورای عالی انقلاب فرهنگی، نشست «تحولات معاصر دانش اجتماعی در حوزههای علمیه» به همت انجمن مطالعات اجتماعی حوزه با همکاری سایر مراکز امروز (یکشنبه، ۲۷ آبان ماه) با سخنرانی حجتالاسلام «حمید پارسانیا» عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و عضو هیات مدیره انجمن مطالعات اجتماعی حوزه علمیه، در سازمان علمی و فرهنگی آستان قدس رضوی برگزار شد.
حجتالاسلام و المسلمین پارسانیا، با بیان اینکه ورود کلاسیک جامعهشناسی به ایران از حدود سال ۱۳۳۶-۱۳۳۷ است، اظهار کرد: اما مواجهه با این عرصه در دورههای مختلف و به تناسب شرایط متفاوت بوده است؛ از جمله پس از وقوع انقلاب اسلامی و پیش آمدن بحث انقلاب فرهنگی اساتید رشتههای مختلف علوم انسانی گرد هم جمع شدند و بعدها دفتر همکاری حوزه و دانشگاه شکل گرفت و نگاه متفاوتی هم به این حوزه جریان یافت.
عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران ادامه داد: واقعیت آن است که علوم اجتماعی قبل از مسیر کلاسیک خود در ایران، از طریق تحلیلها و جریانهای حزبی که زودتر وارد ایران میشدند و به طور خاص با رویکرد مارکسیست ارتباط داشتند مطرح میشد، البته حوزه علمیه در آن مقطع نیز در این گستره تعاملاتی داشت اما همه این مسائل منوط به آن است که علم و علم اجتماعی را در معنای مدرن در نظر بگیریم؛ با در نظر گرفتن این مساله سوال این است که آیا حوزههای علمیه با علم اجتماعی در دوران معاصر مواجه شدند یا آنها هم علم اجتماعی متناسب با خودشان را داشتند یا دارند؟
تا مساله نباشد نظریه ایجاد نمیشود
وی با بیان اینکه علم وقتی به صورت نظریه به وجود میآید که مساله وجود داشته باشد و زمانی که مساله نباشد نظریه ایجاد نمیشود، تصریح کرد: اگر جامعهشناسی به عنوان یک علم مدرن به وجود آمد؛ مسائل بعد از رنسانس و حوادثی که رخ داده بود منجر به ایجاد آن شد، از جمله تحولات اجتماعی مثل انقلاب فرانسه که طی آن هویتهای اجتماعی در هم ریخته بود و کلیسا و دین و کارکردی که دین در انسجام نظمبخشی به جامعه داشت به بحران کشیده شد و اساسا شخصی چون «دورکیم» برای حل همین مسائل بود که میخواهد اخلاق علمی را مطرح کند یا به بیان دیگر همان اخلاق پیشین که نوعی نظم اجتماعی را مستقر کرده مطرح و تحلیل کند.
عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران گفت: جامعه وقتی گرفتار مشکل میشود برمیگردد و به گذشته نگاه میکند و دانش نسبت به آن مساله مورد نظر ایجاد میشود، نظریات اجتماعی در بستر تاریخی جدید در مقاطع تاریخی و جغرافیایی گوناگون هریک متناسب و متناظر با شرایط شکل گرفتند و برای مثال نظریات قارهای و انگلوساکسون شکل میگیرد؛ حال با این مقدمه پرسشی که مطرح میشود آن است که آیا جهان اسلام در این بیش از هزار سال مساله نداشته و نظریهپردازی نکرده است؟ جامعه ایرانی به طور عام و به صورت خاصتر جامعه شیعی ایران در این حوزه نظریهای ارایه نکرده است؟
استاد پارسانیا افزود: من فکر میکنم وقتی سوال مربوط به علم اجتماعی مطرح میشود از آن جهت است که یک معنای جدیدی از علوم اجتماعی و علم آمده است و با آن مواجه شدهایم و سوال ناظر بر این مواجهه بوده و آن را به یک شکل مطلق کرده است؛ البته اگر جدیتر نگاه کنیم به نظر میرسد که ما در جهان اسلام مسائلی داشتیم و جامعه مورد نظر قرار گرفته و نظریهپردازی هم میشده و چندین جریان به این مسائل پرداختند به طوری که از همان صدر اسلام با توجه به بسترهای فرهنگی که وجود داشت حوادث پیرامون را تئوریزه میکردند؛ برای مثال آنچه که بنیامیه برای تئوریزه کردن حوادث انجام میدادند و آن را نوعی مشیت الهی محور کرده و بر همان اساس تحلیل میکردند نمونه بارز این مساله است؛ شهرستانی میگوید اولین کسی که قول به جبر را مستقر کرد معاویه بود اما اینکه فقط معاویه گفت یا قبل از او هم این مساله مطرح بوده جای بحث دارد؛ برای مثال در گفتوگوهای برخی اصحاب رسول خدا(ص) در جریان و حوادث و جریانات چنین مسائلی را می بینیم.
وی در بخش دیگری از مباحث خود به علم اجتماعی اشاره کرد و گفت: این عرصه چند بُعد دارد؛ گاهی توصیف مسائل اجتماعی است، گاهی تبیین واقعیت اجتماعی است، گاهی بحثها تجویزی و شامل بایدها و نبایدها است و مسیر را نشان میدهد، البته در علوم اجتماعی جدید این سه امر از هم جدا میشود؛ مثلا «هیوم» علم را با مبنای حسگرایانه کار کرده و میگوید اگر علم این است پس گزارههای ارزشی چیزی نیست که به لحاظ حسی صدق و کذب کند اما حلقه فرانکفورت این بحث را دارد که دانش با ارزش در هم تنیده است و آن سان نیست که علم جامعه شناسی در دامن گزارههای ارزشی شکل گرفته باشد؛ به هرحال این مباحث در نیمه اول قرن بیستم هم مطرح بود و ساینس آنها را برنمیتابید اما از نیمه دوم قرن بیستم است که رویکردهایی به صورت ارزشی داوری کرده و وارد کتابهای کلاسیک میشوند.
این پژوهشگر افزود: از سوی دیگر جهان اسلام علم را به این معنا نمیداند؛ البته نَه اینکه تجربه را برای بخشی از جهان کارآمد نمی داند؛ مساله این است که مولفههای عقل، وحی و نقل در جهان اسلام مجموعه علم بود و از این جمع اگر فقط توجه به دانش حسی محدود میشد تبیین غیرارزشی بود، از سوی دیگر اگر علم فقط به دانش حسی محدود نمیشد نمیتوانست گزارههای ارزشی را تبیین کند؛ به تناسب این بنیادهای معرفت شناختی بود که در جهان اسلام مسائل اجتماعی تحلیل شد و برای شیعیان یک مقطع بسیار بحرانی پدید آمد که مقطع غیبت صغری و شروع غیبت کبری بود؛ کسی که در این مقطع نظریهای ارائه کرد فارابی بود که حکمت عملی را مطرح کرد، او تحلیل میکند که مدینه انحراف شباهتی به مدینه فاضله دارد اما حقیقتا چیز دیگری است که همان مدینه جاهله است.
فقه بخش نرماتیو علم جهان اسلام است
عضو هیات مدیره انجمن مطالعات اجتماعی حوزه علمیه با بیان اینکه فقه بخش نرماتیو علم جهان اسلام است، تصریح کرد: فارابی فقه را علم اجتماعی میداند که وضعیت آرمانی را بیان میکند. در جهان اسلام و از جمله در ایران که تشیع بسط دارد آنچنان نیست که علم اجتماعی نباشد بلکه حتی علم انتقادی و نرماتیو و باید و نباید را علم میدانند، در علم مدرن نه تنها گزارههای اخلاقی و تجویزی علم نیست که گزارههای متافزیکی هم علم نیست و براساس اقبال و ارزشها آنها را قبول یا رد میکنند؛ اینجا جای عقیده است، جای علم نیست، عقیده به معنای پیوند ما با وجود آن گزاره است. این را به شکلی ماکس وبر هم بیان می کند؛ اما در جهان اسلام چنین است که: «أوّل الدّین معرفته»؛ بر این اساس خداشناسی هم علم بود.
وی گفت: با این نگاه فقه هم علم اجتماعی بود و مدینه فاسقه و مدینه فاضله هم خود را توجیه فقهی میکرد، اینجا مدینه فاسقه شبه علم بود، مدینه ضاله یعنی علم تحریف شده خود را علم مطلق می دانست؛ لذا علم فقه جنبه بایدها و نبایدها بود، صدق و کذب حکایت از واقع نمیکرد بلکه عرصه حیات انسان با اراده انسان ایجاد میشد؛ فقه سعی می کرد حقیقت را در زندگی فردی و اجتماعی وارد کند؛ مساله دیگر اینکه علم اجتماعی در ایران معاصر علم فعالی بود، در صدر سده اسلامی انقلاب مشروطه ایجاد کرد و با همین علم آن را تئوریزه کرد؛ مثلا میرزای نائینی با روش علمی وضعیت موجود را زیر سوال برد و بعد راهکار بیان کرد، با سطح دیگری از دانش اجتماعی هم کار را بسط می داد.
این پژوهشگر ادامه داد: با توجه به مباحثی که مطرح شد اگر سوال کنیم علم اجتماعی در دوره معاصر در حوزه های علمیه چیست، باید بگوییم مقصودمان دقیقا چیست؛ علم فقه بخشی از علم اجتماعی است، «احصاء العلوم» فارابی را ببینید، دانشی که علم انسانی میگوید، بخشی از آن فقه است و فقه درباره رفتار مکلفین صحبت میکند و البته در سطح اجرا باید موضوع شناخته شود و تخصصهای خاصی که این عرصه دارد؛ برای مثال فقه میگوید باید امنیت را در سطح جامعه ایجاد کرد به گونهای که پول دَوَران بین گروه خاص نداشته باشد، امنیت جامعه وظیفه تک به تک افراد نیست وظیفه حاکمیت و کار حکومتی است، اما چگونه باید این امنیت حفظ شود؟ پاسخ این آیه است: «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ اعدو لهم ماستعتهم مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ» شاید حتی چند دانشکده فنی و نظامی باید راه بیفتد. تجویز در این حوزه موضوع است.
علم تجربی هم ذیل علم عقلی معنادار میشود
حجت الاسلام و المسلمین پارسانیا گفت: لذا فقه در حوزه عمل از همه تبیینهای علوم تجربی حوزه خودش نیز استفاده میکند؛ این مباحث در دوران معاصر با قدرت گرفتن تشیع، در قبال حاکمیتی که آن را ذاتا نامشروع میدانست باید فعالیت ایجابی و رقابتی می داشت، اگر نمیتواند متولی وقت را به تعبیر میرزای نائینی که گفت: یک غاصب است دور بیندازد؛ لااقل او را مجبور کند که در چارچوب آن قانون عمل کند؛ اما پس از این دوران هم انقلاب اسلامی رخ میدهد؛ حال سوال این است که آیا نگاه امام راحل از علم یک نگاه پوزیتیویستی است؟ قطعا چنین نیست، نگاه امام خمینی (ره) از علم، قرآنی، برهانی، سینوی، صدرایی بود. جامعه و فرهنگ هم امام را از علما میداند و علم دقیقا همین است که علم تجربی هم ذیل علم عقلی معنادار میشود.
وی افزود: این مساله و نقطه عطف را در تطورات فلسفی امام در نامه ایشان به گورباچف هم میتوان دید؛ علم، اجتماعی عمل کرده، نسخه داده و فعال بوده است و به این معنا در حوزه فرهنگ پذیرفته شدهاند، اما معنای مدرن علم از مشروطه به بعد میآید، علم اجتماعی مدرن هم شکل میگیرد و میآید و اصطکاکات خود را با این تاریخ به وجد میآورد، حال آیا میمیشود گفت که در مواجهه با علم اجتماعی مدرن حوزه های علمیه چه کردند؟ علم اجتماعی مدرن برای فرهنگ و جامعه مدرن است و قدرت و جهان مدرن را به وجود آورده و این جهان، استعمار را پدیده آورده است؛
استاد پارسانیا در پایان خاطرنشان کرد: لذا ابتدا باید سوال کرد که حوزه چه طور با اینچنین جهانی مواجهه شد؟ این جهان قدرت و استیلای خود را می دید نَه ابعاد معرفتی را؛ در آن مقطع مرحوم کاشف الغطا مواجهه کرد در شرایطی که بیگانه به مرز اسلام هجوم آورد، یا میرزای قمی؛ این بخش نرماتیو و هنجاری نسخه میدهد که باید دفاع کرد؛ اگر دوره امام معصوم است، اگر امام معصوم نیست و نایب اوست و یا حتی اگر بر جامعه اسلامی فاسق و ظالمی حاکم است اگر تنها راه برای دفع دشمن همکاری با اوست، باید چنین کنند و این همان کاری است که ائمه معصومین(ع) کردند؛ لذا از این جهت بود که مرحوم کاشفالغطا اجازه جهاد را در دوره فتحعلی شاه می دهد تا در مقابله با روس بجنگند؛ بنابراین اگر می گویم ارتباط حوزه با علوم اجتماعی چیست قطعا نباید در بررسی این ارتباط چشمها را به روی وقایعی نظیر آنچه که اشاره شد، ببندیم.
منبع:شبستان