رهبر انقلاب اسلامی در دیدار کارگران یکی از نقاط اساسی در مسئله کارگری را اشتغال دانستند، رسانه KHAMENEI.IR در همین رابطه گفتوگویی با دکتر حامد حاجیحیدری، استادیار و عضو هیأت علمی دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران داشته است.
رهبر انقلاب اسلامی در دیدار کارگران (۱۴۰۱/۰۲/۱۹) یکی از نقاط اساسی در مسئله کارگری را اشتغال دانستند و فرمودند: «در مورد فرصتهای شغلی مسئولین میتوانند تلاش کنند و فرصتهای شغلی را افزایش بدهند؛ یک مقداری سرمایهگذاری لازم است، یک مقداری ورود بخش خصوصی لازم است، عمده مدیریّت دولتی لازم است، یعنی دولت به معنای یک مدیر کارآمد وارد میدان بشود و همهی موارد را در نظر داشته باشد... یکی از موارد و یکی از چیزهایی که میتواند این فرصتهای شغلی را زنده کند، [توسعهی] همین شرکتهای دانشبنیان است که ما امسال گفتیم. خصوصیّت شرکتهای دانشبنیان این است که بیکاریِ دانشآموختگان را از بین میبرد.».
افزایش فرصتهای شغلی در کشور چگونه رخ میدهد؟
این موضوع نهفقط برای ما مهم است، بلکه بیگمان موضوع تراز اول سیاست، اقتصاد و اجتماع در همه ممالک جهان محسوب میشود؛ حتی موضوع محوری مناظرات انتخاباتی کشورهای اروپایی و آمریکایی هم بوده و هست.
بخش عمدهای از آنچه امروز نهفقط در ایران، بلکه در سرتاسر جهان و حتی کشورهایی که در خط مقدم توسعه متعارف هستند، به «بحران بیکاری» توصیف میشود، بازمیگردد به اینکه ماهیت تازه اقتصاد، یا همان اقتصاد دانشبنیان و فناورانه، بهدرستی از جانب سیاستمداران، حتی از جانب عمدهای از اقتصاددانان و عالمان علوم رفتاری درک و پذیرفته نشده است. بخش مهمی از راهحل هم در همین پذیرش نهفته است. منظورم این است که محاسبات و تئوری اقتصادی و اجتماعی ما متکی بر مفهوم «تقسیمکار انسانی» است، در حالی که تقسیمکار به یک تقسیمکار با وجه غالب و مسلط فناورانه، آنهم فناوری هوشمند، دگرگون شده است.
حالا، دیگر فناوری خصوصاً فناوری دیجیتال و هوشمند به یک طرف عمده تقسیمکار، بلکه طرف غالب تقسیمکار در جامعه امروز تبدیل شده است. بشر، همواره همراه با ابزارهایش در تقسیمکار مشارکت داشته، ولی هوشمندی انسانی باعث میشده است تا این ابزارها کاملاً امتداد انسان باشند، ولی از دهه ۱۹۹۰، با فائق آمدن فناوری هوشمند، این هوشمندی بهنحو خودفرمانی به درون فناوری منتقلشده و به این ترتیب است که در بسیاری از مشاغل از منشی و دیوان گرفته تا کارهای یدی، یکبهیک، شاغلان انسانی حذف شوند و بهجای آنها فناوری فعال گردد.
جالب این است که بهرغم تصور معمول، پذیرش نقش تازه فناوری و دانش در «تقسیمکار»، نهتنها بحران اشتغال را تشدید نمیکند، بلکه به اشتغال خلاق ابعاد تازهای میبخشد و اساساً آن را از گره بحران خارج میسازد. اگر بهرغم علم اقتصاد کلاسیک، فناوری را نه یک عامل حاشیهای مخل تقسیمکار، بلکه یک عنصر غالب و قطعی تقسیمکار تلقی کنیم، تکالیف دولتها هم از تنسیق مناسبات انسانها به تنظیم مناسبات فناوریها و انسانها در کنار طبیعت، تعمیم مییابد. دولتها میتوانند عواید کار فناوری را در جامعه توزیع کنند و ساختار تغییر شکلیافته و بسیار کارآمدتری از تأمین اجتماعی تدارک ببینند.
از سوی دیگر، ساختار اشتغال فعلی که عمدتاً متکی بر فرض «استخدام» بناشده بهسمت ساختار شغلی کارآفرین و خلق فناوری تغییر خواهد یافت. سن بازنشستگی از کارهای «استخدامی» میتواند بهنحو فاحشی کاهش یابد و جا برای استخدام نوآموزان که از دوره آموزش عمومی فارغالتحصیل شدهاند، باز شود و پس از آن، افراد ضمن بهرهمندی از یک سطح پایه تأمین اجتماعی، یک دوره مادامالعمر از کار خلاق و کارآفرین را آغاز کنند. این نکات، یعنی تغییر شکل نظام تأمین اجتماعی، کاهش سن بازنشستگی در مشاغل استخدامی و ترویج کارآفرینی دانشبنیان، کلید مهم گشایش و گسترش بازار کار است. به این ترتیب، ساختار اشتغال و برداشتهای ما هم از ضرورتهای بازار اشتغال اصلاح میشود و خود این، فرصتهای شغلی قابلملاحظهای را به بار میآورد.
پیش از گسترش بیشتر بحث، بفرمایید که تصویر فعلی بازار اشتغال ما چگونه است؟ چقدر بر فرصتهای شغلی و میزان آن در جامعه اشراف آماری وجود دارد؟
در نسبت با ساختار اشتغال مرسوم که بر مشاغل استخدامی و غیرخویشفرما تمرکز دارد، مرکز آمار، اطلاعات کاملی به تحلیلگران و سیاستگذاران ارائه میدهد؛ ولی در مورد مشاغل فناورانه که از اساس با قوانین کار مرسومِ نهفقط کشور ما، بلکه با قوانین کار موجود کشورهای جهان ناهمساز است، اغلب، آمارهای مناسبی تولید نمیشود.
با آمارهای موجود، میزان بیکاری اصولاً بزرگنمایی میشود. فیالمثل، مطابق آمارهای متعارف، سطح بیکاری در شهری مانند تهران نسبتاً بالاست، ولی عوارض یک جامعه با بیکاری بالا را در این شهر ملاحظه نمیکنیم؛ بخش مهمی از این موضوع برمیگردد به اینکه استارتآپها و مشاغل فناورانه، مشاغل خردهریز، چابک و آزاد (اصطلاحاً فریلنس) ایجاد میکنند که از فرط متحرکبودن، فرصت ثبت در جایی را نمییابند و به آمار تبدیل نمیشوند، هرچند که گردش مالی خوبی را موجب میگردند.
شرکتهای دانشبنیان چگونه میتوانند این فرصتهای شغلی را بیفزایند؟
نهفقط شرکتها، بلکه هر نوع سازمان دانشبنیان، قلب ساختار مدنی آینده را میسازد؛ و نهفقط فرصتهای شغلی، بلکه هر نوع ظرفیت کنشگری آینده را نظم و نسق و شتاب میبخشد. در واقع، ما رفتهرفته بهسمت پایان استخدام سیساله به سبک مرسوم حرکت میکنیم و هرچه بیشتر مشاغل خویشفرما و آزاد در چهارچوب فناوریهای ارتباطی نو، بخش اصلی ساختار تقسیمکار آینده نزدیک را بسازند، ما و سیاستها و تدابیر ما باید بهسرعت برای تطبیق با شرایط تازه تغییر شکل یابند.
«نظام آموزشی شغلی ما بیشتر یک نظام ذهنی است، نه عملی و کاربردی»؛ لطفاً در مورد این گزاره از مباحث رهبر انقلاب که بدان اشاره کردند، توضیح دهید؟
دقیقاً! واقعیت این است که نهفقط نظام آموزشی ما، بلکه نظامهای آموزشی جهان در همپایی با تحولات فناورانه شتابانی که از دهه ۱۹۹۰ به بعد روی داده است، جاماندهاند. معالوصف، نظامهای برنامه درسی مستمراً در سر و شکل، تحول میپذیرند و از این جهت، هم کادر آموزشی، هم دانشآموزان و هم بازار کار کلافه شدهاند. هر سیاست جدیدی بهسرعت کهنه میشود و ضرورت تغییر آن احساس میشود. ما احتیاج به یک نوآوری در فرمول و قاعده آموزش داریم که تغییرات آینده را در خود هضم کند و ضمن حفظ ثبات کلی خود ذاتاً چابک و تطبیقیابنده و یادگیرنده باشد.
کلید قضیه در کاهش «آموزش و پرورش پایه» و گسترش «آموزش و پرورش مادامالعمر» است. باید بهسمت یک نظام آموزشی حرکت کنیم که در آن آموزش پایه به یک دوره هشت تا دهساله تقلیل یابد و پس از آن، دورههای چابک کوتاهمدت استارتآپی، بسته به مهارتهای فناورانه لازم برای کاربران تنوع یابند. دوره پایه هشت تا دهساله، باید به مهارتهای اخلاقی، ادبی، سبک زندگی و مهارتهای ارتباط اجتماعی در یک بخش و سواد رسانهای در بخش دیگر تمرکز بیابد. افراد، پس از دوره آموزش پایه، باید با گذران یک دوره مهارتی وارد اولین تجربه کار استخدامی خود شوند و با یک امنیت شغلی، مهارتها و توانمندیهای خود را ارتقاء دهند تا بتوانند پس از یک دوره ده تا پانزدهساله، ضمن بهرهمندی از یک پشتیبانی پایه تأمین اجتماعی از کسوت کار استخدامی مرخص شوند و دوره اصلی کار خویشفرما یا اصطلاحاً فریلنس خود را آغاز کنند.
توضیح بیشتری لازم هست... چه باید کرد تا نظام آموزشی شغلی ما به عرصه تجربه نزدیک شود؟
این موضوع را قبلاً در یک مقاله علمی-پژوهشی بسط و شرح دادهام؛ فکر اصلی آن است که باید ضمن حفظ اهتمام محوری به موضوع تغییر نظام تقسیمکار، مفهوم «اشتغال» را تنوع بخشید تا پاسخگوی تحول عظیم روی داده در عرضه نیروی کار انسانی و فناورانه گردد. با روند فعلی، پنجره جمعیتی مهمی که نیروی کار انسانی بزرگی را به بازار کار ایران گسیل داشته است، از یک فرصت اقتصادی و اجتماعی و سیاسی تاریخی به یک مصیبت تبدیل خواهد شد.
یک طرح مقدماتی برای غنا بخشیدن به مفهوم «اشتغال» این است که اشتغال در طول دوره زندگی، به چهار دوره «اشتغال استخدامی»، «اشتغال خویشفرما»، «کارآفرینی» و «فعالیت مسئولانه برای اجتماع» تقسیم شود. در این طرح، دوره بازنشستگی در چهار مرحله مذکور هضم میشود؛ به این ترتیب که همه اعضای جامعه، پس از پایان دوره آموزش پایه، ده تا پانزده سال اشتغال استخدامی را میگذرانند و سپس، از یک امکان پایه تأمین اجتماعی بهرهمند خواهند شد.
مرحله اول یا «اشتغال استخدامی»، مصادف با ورود تازه متقاضی اشتغال به بازار عرضه نیروی کار است و در واقع، یک دوره کارورزی حین آموزش عالی را میسازد. در این دوره، ابتکار و طراحی شغل از آن کارفرماست و عرضهکننده نیروی کار میپذیرد که با قواعد و طراحی کارفرما به کار بپردازد. به این ترتیب، بخشی از ارزش نیروی کار خود را که اغلب هم قابلملاحظه است، به کارفرما واگذار مینماید. به مصلحت جامعه و شخص است که هرچه زودتر از این مرحله عبور کند، ولی عموماً افراد، ده تا پانزده سال در این مرحله میمانند و پس از انقضاء این دوره، با ظرفیتهای بازار کار آشنا خواهند شد و میتوانند ضمن کمکگرفتن از آموزشهای میانرشتهای عالی یا آموزشهای مهارتی استارتآپی، زمینههای کاری خویشفرمای کوچک و متوسط را پدید آورند.
پس از این مرحله، فرد به اتکاء حداقل تأمین اجتماعی و تجربهای که اندوخته، میتواند روندهای کارآفرینی را که توسط سازمانهای خدمات حرفهای پشتیبانی میشوند، آغاز کند و در این دوره این امکان را مییابد که در مسیر اشتغالهای کوچک خویشفرما یا تبدیلشدن به کارفرما پیش برود. در این دوره، فرد میتواند با استفاده از انواع بیمههای تأمین اجتماعی، پوشش حمایتی و مستمری خود را گسترش دهد. در نهایت، چیزی به نام بازنشستگی به مفهوم بیکاری به افراد توصیه نمیشود؛ هرچند که اشخاص میتوانند در حدود سی سال پس از ورود به بازار کار، چنین دورهای را آغاز کنند، ولی الگوهای اسلامی و اخلاقی، افراد را دعوت میکنند تا در این دوره که از مشغلههای تأمین مایحتاج زندگی امنیت یافتهاند، درگیر «فعالیتهای مسئولانه برای اجتماع» شوند. این، سلامت روحی و روانی افراد را تا فرجام زندگی تضمین خواهد کرد.
اگر نکات دیگری هست، بفرمایید
نکات دیگری در مورد تحول در آموزش عالی جای طرح دارد، ولی گفتار طولانی میشود و از حوصله مخاطبان شما خارج. فیالجمله عرض کنم که نظام دانشگاهی موجود باید بهسمت نظام دانشسرای عالی، چیزی شبیه حوزههای علمیه یا صورت آغازین دانشگاه تهران، تغییر کند. تقسیم تخصصی رشتهها، مربوط به دورانی بود که فرآیند یادگیری و تخصص، یک فرآیند نهچندان فناورانه بود. در حال حاضر، منابع، تحقیق، آموزش و کاربست، فناورانه و سهلالوصول شدهاند؛ مثلاً، برای دسترسی به کتاب لازم نیست به مکان کتابخانه بروید و میتوانید از وبگاهها و کتابخانههای الکترونیک استفاده کنید. یا دسترسی به دادهها و انجام تحقیق نیز تسهیل شده است. آموزشها هم از مکانهای معین و آموزشگاهها جدا شده است. به این ترتیب، نوعی تلفیق مجدد دانش میسر شده است. این باعث میشود که هم در زمینه علوم پایه و علوم انسانی، شاهد ژرفنگریهای خلاقانه و جامع از جنس حکمت و فلسفه باشیم و هم در زمینه فنی و مهندسی و علوم کاربردی، همکاریهای میانرشتهای را گسترش دهیم. به هر حال در این دامنه مهم، سرخطهای مهمی هست که هریک از آنها فوریت قابلملاحظهای دارند و هر سال تأخیر در تغییر شکل سازوکارهای موجود، منابعی را به هدر خواهد داد. نکاتی که رهبر انقلاب در دیدار با کارگران و معلمان فرمودند، اولویتهای پژوهشی مهمی برای گشایش آینده هستند که امیدوارم وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و همچنین شورایعالی انقلاب فرهنگی به آنها اهتمام داشته باشند و زمینه را برای بازسازیهای با طمأنینه و مستحکم فراهم آورند.