اشاره: یکی از مهمترین ابزارهای آموزشی که در اختیار معلمین در دوره دبستان است، کتابهای درسی و آموزشی است که معلمین و دانشآموزان را برای رسیدن به اهداف پیشبینی شده آموزشی و تربیتی رهنمون میکند.
گفتوگویی با حجتالاسلام و المسلمین بهرام محمدیان رئیس سابق سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش انجام دادهایم تا بدانیم با کتابهایی که توسط این سازمان برای دانشآموزان منتشر میشود تا چه میزان میتوان به اهداف تربیتی مدنظر در سند تحول بنیادین دست یافت:
با سلام و سپاس و تشکر از وقتی که به گفتگو با ما اختصا دادید، به عنوان سوال نخست لطفا بفرمائید در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش یک هدف کلی ترسیم شده که آموزش و پرورش بایستی بتواند دانش آموزان نسل آینده را به مراتبی از حیات طیبه برساند. مراد ما از حیات طیبه چیست؟ روش و رویکرد ما برای دستیابی به این هدف چه چیزی است؟
موضوع تربیت در آموزش و پرورش مغفول نیست و اصلاً هدف است اما روشهای اجرایی، ما را به هدف نمیرساند. بلکه بگوییم در آموزش و پرورش کسی به هدف تربیتی توجه نمیکند مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی، سیاستهای کلی مقام معظم رهبری، آنچه که در برنامه و مستندها است؛ به دنبال این است که به مراتبی از حیات طیبه دست پیدا کنیم. حیات طیبه، یعنی زندگی شایسته و بایسته یک ایرانی مسلمان؛ ما انسانها در وجودمان با همه عالم موجودات مشترک هستیم. وقتی به ما گفته میشود که انسان موجود است، این مفهوم موجودیت انسان همان چیزی است که میگویند سنگ موجود است، گیاه موجود است، حیوان موجود است و این وجود، دارای مراتب است ولی دارای مفهوم مشترکی هستند. چه چیزی انسان را از سنگ جدا میکند؟ حتماً میگویید رشد و نمو. هم اکنون دامنهای از جامدات محدودتر میشود. اما در این رشد و نمو مرتبهای است که با دیگران مشترک میباشد. چه چیزی انسان را از موجودات دارای رشد و نمو، جدا میکند؟ حتماً میگوییم حقیقت حیوانیت. چه چیزی انسان را ممتاز میکند؟ به قول منطقیهای قدیم، میگوییم نطق؛ چون انسان حیوان ناطق است. تا اینجا ما به مرتبه انسانیت رسیدیم و از سایر موجودات ممتاز شدیم. اکنون این انسانهایی که در دنیا هستند (نزدیک به 7 میلیارد) یک انسان ایرانی مسلمان را چه چیزی میتواند از آنها جدا کند؟ وجه انسانیت، ناطق بودن در همه است. شما میتوانید بگویید عقلانیت، معنویت اما این دو در دیگران هم هستند. از طرف دیگر میتوان گفت آنچیزی که ایرانیهای مسلمان را متفاوت و ممتاز میکند، در حیات ایمانی ما است که به آن حیات طیبه میگوییم. این حیات طیبه یعنی زیست ایمانی، ایرانی - اسلامی است که در آن معنویت و عقلانیت وجود دارد. این امر باید خودش را در تعلیم و تربیت بروز و ظهور دهد. یعنی وقتی میخواهیم نسل آینده را تربیت کنیم، باید بگوییم بر این هویت انسان ایرانی ـ اسلامی که عقل و معنویت دارد، معنویت آن با مواردی چون عرفان سرخپوستی، معنویت بودیسم و معنویت مسیح متفاوت است بلکه معنویت آن، ایمانی است که در چهارچوب دیانتی به نام «اسلام» قرار میگیرد و ما به آن حیات طیبه میگوییم.
حالا چرا به آن حیات طیبه میگوییم؟ برای اینکه قرآن کریم میفرماید: «اِستَجیبُ لله و الرَسول اِذا دَعاکُم لما یحییکُم: اجابت کنید خدا و پیغمبر را و اینکه شما را دعوت میکنند به آن چیزی که شما را احیا میکند». در آیه دیگر میفرماید: زن و مرد مؤمنی که ایمان دارند، اینها را یک حیات مجدد میدهیم که حیات طیبه نام دارد. این حیات طیبه یعنی نتیجه فرآیند تعلیم و تربیت؛ نتیجه فرآیند هدایت؛ نتیجه فرآیند دعوت؛ این هدف ما است. به همین تبع میخواهیم بدانیم رویکرد چیست؟ این روش با چه رویکردی روبرو است؟ میدانید که رسیدن به هدف، راه و رسم خاص خودش را میطلبد. افق تربیت ما، تربیت شهروند است که این، یک روش است. اگر بگویید افق تربیت ما، این است که یک فرد عرفانی تربیت کنیم و یا اینکه بگوییم یک انسان متعهد و مسئول تربیت کنیم، روش آن متفاوت است. روش و رویکرد تربیت، شکوفایی فطرت است. شکوفایی فطرت یعنی آنچه که ما را از دیگر حیوانات ممتاز میکند. ما در زیستن یکسری مشترکاتی داریم مثل غریزه خوردن، آشامیدن، تولیدمثل و... این برای ما و حیوانات مشترک است. از بیرون یاد نمیگیریم، از بیرون هم کسی به ما تحمیل نمیکند، ویژگیهایی هم که داریم از بین نمیرود یا نابود نمیشود. شاید منحرف شود، شاید تعدیل شود، شاید تعطیل شود ولیکن از بین نمیرود. مثلاً فردی که غذا میخورد، شاید روش غذا خوردن او درست نباشد یا غذای آلوده بخورد یا روزه بگیرد یا اعتصاب غذا کند یا رژیم بگیرد یا پرخوری کند. پس امکان انحراف آن وجود دارد اما از بین نمیرود. در این قسمت، ما اینها را با حیوانات مشترک هستیم و از بیرون هم چیزی نگرفتیم یعنی اینها در نهاد و سرشت ما است. همین که بچه متولد میشود، احساس میکند که گرسنه است و وقتی او را کنار سینه مادر قرار دهی شروع به خوردن میکند. یعنی این چیزها را کسی از بیرون به او یاد نداده است. اما چیزهایی هم است که در وجود ما قرار دارد ولی در وجود حیوان نیست و باز هم ما اینها را از بیرون یاد نگرفتیم. مثل زیبایی. انسانها از زیبایی لذت میبرند و این را هم از بیرون یاد نگرفته است فلذا میبینید انسان برای غذا خوردن که یک امر غریزی است، با حیوان متفاوت عمل میکند. شما کاه و یونجه حیوان را در آغل کاشی کاری شده هم که بدهید، میخورد؛ در توبره هم میخورد.
اما انسان برای خوردن آبگوشت، خوردن نان و پنیر، گوجه و خیار، سفره آرایی میکند چون دوست دارد همین چیزی که میخورد، آن را به زیبایی بیاراید. برای آب و نوشیدن و غریزه جنسیاش هم همینطور است. برای حیوان محدودیتی وجود ندارد ولیکن انسان برای همه اینها، از عنصر زیبایی بهره میبرد. این فطرت زیبایی انسان است. فطرت کنجکاوی، پاسخ به پرسش در حیوانها هم وجود دارد. مثلاً یک چیزی را برحسب عادت جستجو میکنند و دست دراز میکند تا پشت یک چیز را ببیند اما از این مقدمات معلومش، مجهول کشف نمیکند. ولی انسان با کنجکاوی از مقدمات معلوم، برای آن کشف مجهول میکند. زندگی حیوانات هیچوقت تغییری نمیکند؛ شما هفت هزار سال که زنبورعسل را ببینید، همین است؛ خانهاش مُسدُّس است. موریانهها و مورچهها هم به همین شکل میروند و میآیند اما عوض نمیشوند. اما زندگی انسانها از غارنشینی تا برج نشینی خیلی تفاوت کرده است چون هم زیبایی در آن ترکیب شده و هم دانستن و هم میل بقاء و حلولی که در انسان است و دوست دارد که جاودانه باشد.
بحث ارزشگرایی و خیرخواهی در انسان یک امر فطری است. انسان برای یک امر خیر از منافع فانی میگذرد تا منافع آتی را به دست آورد. این امر فطری انسان است. در حیوان چنین چیزی نیست. این فطریات برای تحقق حیات طیبه لازم است. در مدلهای تربیتی استخدام این فطریات، متفاوت شده است یعنی انحرافات از اینجا شروع میشود. در حال حاضر در دنیا، مکاتب دیگری هستند که این فطریات در خدمت تشدید غرایز است اما در حیات طیبه این فطرت در جهت رشد فرطیّات (ویژگیهای خاص انسانی و یا به تعبیری تعدیل غرایز) است. همین سفره آرایی ها، چاشنیهای خوشمزه و مزه دهنده، برای این است که انسان پُر بخورد و میخواهد به غریزه استکمال دهد. زیبا گرایی، عنصر فطری است اما برای تشدید غریزه جنسی است. یعنی فطرت در خدمت غریزه است تا اینکه او تقویت شود در حالی که انسانیت انسان به غریزه نیست. آن، مشترک بین انسان و حیوان است. در رویکرد فطرت گرا، ما باید آن فطرت را به استخدام حیات طیبه ببریم. ما در مقام عمل، در بسیاری از اوقات فطرت را در جهت حیات طیبه استخدام نمیکنیم. یا اینکه بجای رویکرد فطرت گرا، رویکرد دیگری را انتخاب میکنیم. برای عملیاتی شدن رویکرد فطرت گرا 5 عنصر نیاز دارید: تفکر، ایمان، علم، عمل و اخلاق؛ که اخلاق به زیبا گرایی، عمل به پایداری، ایمان به قداست و خیرخواهی، علم به فطرت کنجکاوی انسان، تفکر به آینده نگری انسان توجه دارد. آموزش و پرورش باید بتواند:1- این 5 عنصر را ارتقاء دهد. 2- به شکوفایی اینها سرعت ببخشد 3- نسبت به شکوفایی اینها، مواظبت کند تا منحرف نشوند.
مثل یک باغبان که دانه را در زمین میکارد اگر دانه بهصورت طبیعی از عوامل آن باشد، رشد میکند ولی اگر باغبان بر آن نظارت کند، بهخوبی رشد میکند، آفت نمیزند، رشد آن عمیق و سریع است. لذا دانه زردآلو در شرایط طبیعی به وقت مناسبش، میافتد اما میوه آن میتواند تلخ باشد، بدقواره شود، آفت بزند. انسان هم همینگونه است فطریاتش است و میتواند معلوم و مربی باشد. پیغمبر(ص) فرمودند:«لِاُتِمَّمَ: تکمیلش کردند، کاملش کردند» ولی نفرمودند:«لِاُجِدَّدَ: ایجادش کردند». پیامبر(ص) فرمودند که مکارم اخلاقی در انسان قرار داد و فقط من میخواهم آن را رشد دهم و شکوفا کنم. طریق آن را هم فرمود یعنی همان پیغمبری(ص) که میفرماید:«اِنُّما بُعِثتُ لِاُتِمَّمَ مکارم الاخلاق: من آمدم که مکارم اخلاقی را تکمیل کنم». میگوییم که روش شما چیست؟ از چه روشی؟ از طریق جهاد میخواهید این کار را کنید؟ از طریق حجرت؟ از طریق پول؟ میگوید خیر از طریق « اِنُّما بُعِثتُ مُعَلِما: من معلم مبعوث شدهام». پیغمبر(ص) قاضی است؛ مجاهد است؛ پیامبر(ص) در اسلام شئون مختلف دارد اما از شئونهای مختلف، معلمی را میگوید. اگر طرفین وسطین کنیم، مکارم اخلاقی با معلمی ارتباط دارد. برای همین جهت است که ما میگوییم در نسبت با چه چیزی؟ برنامه ملی درسی ما میگوید در نسبت با این 4 چیز: 1- خودش؛ در ابتدا انسان باید این تفکر را در خودش ایجاد کند و نسبت به خودش علم داشته باشد، نسبت به خودش اخلاق انسانی را رعایت کند، نسبت به خودش عمل کند و در برابر خودش مسئولیت داشته باشد. مهارتهای دینی ما هم میگویند که خودشناسی مهم است. اینها باید در ارتباط با جمع، خودش را نشان دهد. شخص باید نسبت خودش را با نظام طبیعت و آفرینش روشن کند که این را تعلیم و تربیت یاد میدهد. تعلیم و تربیت میگوید 5 عنصری را که ارتقاء میبخشی، نسبت به آفرینش چه مسئولیتی داری. 2- رابطه دیگر آن با خدا است؛ فطرت ما که خدا گرا است و معنویت درونی ما است این نسبت را چگونه تعلیم و تربیت ارتقاء میدهد؟ چگونه تسهیل میکند؟ من بهجای بت پرستی یا چند گانه پرستی یا معنویت کاذب خدای یکتا را بپرستم. این ساحت اعتقادی من را درست میکند. ما بر این اساس مدل برنامهای طراحی کردیم و گفتیم 11 حوزه یادگیری وجود دارد که در این 11 حوزه که تفکر و حکمت اصل است، و بعد آن قرآن و معارف اسلامی و زبان و ادبیات فارسی و علوم انسانی و ریاضی و علوم تجربی و فرهنگ و هنر و کار و فناوری و تربیت بدنی و زبان خارجه و سبک زندگی داریم.
آیا این آموزش، متوازن است؟
در اینجا اشکال داریم. ما میخواهیم کتاب درسی را براین مدل طراحی کنیم و بخشی را موفق به طراحی شدهایم. در کتاب نسبت به آفرینش، نسبت ما با خدا و دیگران به اندازهای توجه شده است اما چه اجرا میشود؟ چه به دست میآید؟ فلذا همیشه میان برنامه ریزها یک اصطلاح سه گانه وجود دارد برنامههای بحث شده، برنامههای اجرا شده و برنامههای کسب شده. این فاصله بین 3 برنامه همیشه وجود دارد. چه باید کرد که فاصله این برنامهها نزدیک شود؟ و چگونه آن فرآیند را طراحی کنیم که مراتبی از حیات طیبه را در برآیندها ببینیم؟ شاخصهای ارزشیابی ما از دستیابی به این هدف چیست؟ در آموزش و پرورش اینها حلقههای مفقوده هستند. لذا شما میبینید که ما هنوز نتوانستیم در اجزای آموزش و پرورش بین مؤلفههای مختلف در یک نسبت متناسب، سامان-دهی کنیم. این اشکال ما است.
عمده مشکلات آموزش و پرورش را برای رسیدن به این اهداف در چه میبینید؟
در مدیریت و سازمان؛ سازمان به معنای سامانههای مختلف و مدیریت یعنی برقراری ارتباط متناسب مابین این سامانهها. ما باید به بحث نوآوری، ابداع اخلاقیات توجه کنیم. در همین زمینه کتابی به نام «تفکر و پژوهش» یا «تفکر و سبک زندگی» تدوین میکنیم و ناگهان میبینیم از طرفی سرمایههای کلانی از کشور صرف تست زنی میشود. صداوسیما بهترین زمانهای پخش خود را به کنکور اختصاص میدهد و آن وقت ما داریم از هدف حیات طیبه میگوییم.
حداقل سه سال دانش آموزان ما در پایه دوم متوسطه پای رسانه های مختلف و فشارهای بیرونی و درونی می نشیند و هنرش این است که کنکور قبول شود. یک مهارت و فنی را یاد بگیرد که 4 گزینه یا 3 گزینهها را جواب دهد. بعد میگویند لازم نیست که همه چیز را یاد بگیرید همین که مهارت آن را پیدا کنید، کافی است. پس ما به دست خودمان آن هدف تعریف شده خیلی مطلوب را که برخاسته از آرمان و ارزشهای و نوع نگرشهای خودمان است را از بین میبریم. مثلاً شورای عالی انقلاب فرهنگی سند تحول بنیادین آموزش و پرورش را تصویب کرده است و عهدهدار نظارت آن هم هست و چندین مؤلفه هم در آن پیش بینی شده است از جمله تربیت معلم، آیا شورای عالی انقلاب فرهنگی دقت و توجه دارد معلمهایی که بعد از این سند در آموزش و پرورش بکار گرفته شدهاند آیا با تراز این سند همخوانی و هماهنگی دارند یا خیر؟ بعد از سند، دانشگاه فرهنگیان تأسیس شد و آموزش و پرورش هم نیرو گرفت. چه مقدار با این تراز میخواند. ما میبینیم که آموزش و پرورش ناچار است برای اجرای قانون مجلس یا برای تکمیل کادر خودش، معلمهایی را بیاورد که در تراز معلمی نیستند. معلم حرفهای تربیت نشده است لذا وقتی کتاب را میخواند، روخوانی کتاب را میخواند، با اهداف تربیتی این کتاب ارتباط برقرار نمیکند. اگر معلم حرفهایتر بشود، متن داستانی را که میخواند، در این متن میتواند به چیزهایی توجه کند و آن را بیان کند. اما حالا وقتی که معلم حرفهای نیست و معلم ما یک صفحه کتاب را 10 دقیقهای میخواند و بعد از آن بچه ها آزاد هستند. در بعضی جاها هم چون روش، روخوانی است و روش مهارتی را یاد نگرفته است اعلام میکند که باید چند کتاب جانبی خریداری شود. مثلاً فیزیک میخواند و میبیند مسئلهای را حل کند؛ در ریاضی، معلم آن مسئله را خوب یا بد گفته است، نمیداند و به دنبال حلالمسائل فیزیک میرود تا بتواند آن را حل کند. و حتی چند سؤال جانبی هم به دانش آموز میدهد و میگوید اینها نمونه سوالات کنکور است و دانش آموز آنها را علامت میزند و به خاطر میسپارد. اینها در شرایطی است که ما قرار بود رابطه با خلقت را یاد بگیریم.
ما هم اکنون در آئین نامههای اجرایی مدارس نقص داریم. من مدتی دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش بودم؛ باید از ما سؤال کنند که شما براساس سند تحول، آئین نامه اجرایی مدارس را عوض کرده اید؟ آیا مناسبتهای داخل مدارس با این آئین نامه تغییر پیدا نمیکند؟ چند مورد آن را عوض کردید؟ اگر دانش آموز نمره فلان را نگیرد درخصوص هدایت تحصیلی چه میکنید؟ آیا اگر جایی نتواند برود اورا به علوم انسانی و کاردانش می فرستید؟ اگر در آئین نامه اجرایی شما اینچنین باشد که اگر فردی هیچ رشتهای را انتخاب نکرد و به کاردانی رفت خود این کار شما ضد فرهنگ نیست؟ اگر دانش آموز تأخیر کند ما برای تأخیر دانش آموز برای ورود به مدرسه چهکار میکنیم؟ آیا هنوز مدارسی هست که به دانش آموز بگوید تو را سر کلاس راه نمیدهیم و او را پشت در کلاس نگه دارند؟
عدهای معتقدند که کار آموزش و پرورش تست زنی شده است و از تربیت هم غافل شده است ولی من که نگاه میکنم میگویم هدف آموزش و پرورش تربیت است؛ کتاب را هم نوشته و برخی از معلمان هم دغدغه تربیت دارند اما سیستم معیوب که حلقههای معیوب دارد پوششی ندارد یک دفعه پاره میشود. ما هم اکنون در آموزش و پرورش نیازمند نوسازی براساس سند تحول هستیم که نگاهمان این باشد: مؤلفهها همه متناسب با این سند، برنامه ریزان متناسب با این هدف، تعقیب شوند.
اگر بخواهیم بگوییم ما امکانات نداریم پس حداقل مقداری از آن را درست کنیم. این عیب همان چیزی میشود که یکبار مقام معظم رهبری به ما هشدار دادند: سند باید بندبند آن و بهصورت جامع اجرا شود. اما اگر بهصورت تکه تکه باشد، و جایی از آن که سخت باشد به بعد موکول کنیم مصداق شعر جناب مولانا میشود: شیر بی یال و دُم را چه دید! وقتیکه سر او را بزنیم درد دارد، پای او را بزنیم درد دارد، بخواهیم بگوییم معلم میگویند پول نداریم. بگوییم نیروی سازمانی میگویند پول نداریم. ما میگوییم کلاس درس نمیتواند 30 نفر باشد چون در آن تربیت تعطیل میشود ولو اینکه معلم دلسوز هم بخواهد کاری کند ویا در کتاب درسی هم نوشته شده است. اگر بین هر معلم و دانش آموز 3-2 دقیقه وقفه اتفاق بیفتد، حداکثر در 50 دقیقه 25 دانش آموز در 2 دقیقه و 17 دانش آموز براساس 3 دقیقه داریم. ولیکن کلاسی که از 30 دانش آموز به بالا باشد، کدام گفتگویی در آن اتفاق میافتد؟ کدام سؤال و جواب اتفاق میافتد؟ معلم عجله میکند که درس را به پایان برساند. آنوقت من و شما باید چه انتظاری داشته باشیم؟
آموزش و پرورش یک نهاد جدا از ملت نیست پس باید معلمان حرفهای استخدام کند. معلمی یک هنر است وقتی که فرمودند معلمی شغل نیست و عشق است پس این عشق در هنر پیدا میشود. یک معلم باید در کار تعلیمش، باید تکلیف زیبایی ببیند معلمی که فرسوده و آسیب دیده شود، معلمی که در تنگنا باشد نمیتواند این کار را کند.
دولت محترم باید بگوید سرمایه گذاری میکنم و به سراغ سرمایه گذاریهای پایدار برود و ایمان داشته باشد که سرمایه گذاری در آموزش و پرورش یک سرمایه گذاری پایدار است. آموزش و پرورش حتی حقوق معلمانش هم هزینه نیست. ما اگر حقوق معلم را خوب بدهیم و خوب تدریس کند، یعنی کار اتفاق افتاده است. در بعضی جاها شغل یک چیز و شاغل هم چیز دیگری است؛ یعنی شغل و شاغل با هم متفاوت است. مثلاً من کارمند بانک هستم اگر مراجعه کننده به من رجوع نکند من باز هم حقوق خود را میگیرم و کاری اتفاق نمیافتد اما در آموزش و پرورش همین که معلم حقوق خوب میگیرد در مقابل آن، کار هم میکند. دولت میگوید پول معلم، سرمایه گذاری است و همچنان که میگوید برای زیربنای اقتصادی، سرمایه گذاری میکنیم (مثلاً برای نفت، راه، ارتباطات و ..). معلم بالاترین زیربنا است و تجربه بشری هم نشان میدهد که هرکس نسبت به معلم و آموزش و پرورش توجه کرده، پیشرفت کرده است.
من به فرمایش نبوی برمی گردم که چرا پیغمبر میگوید من معلم هستم؟ برای اینکه میخواهد میگوید بهترینهای خود را معلم کنید. نظارت بر معلمان در فقه اسلامی در امور حسبی قرار گرفته است. یکی از وظایف امور حسبیه، نظارت بر کار معلم و مکاتب درسی بچه ها است. ما از این قسمتها کم میگذاریم ولی هزینههای اضافی، زیاد داریم. من معتقد هستم که همین هزینههایی که خانوادهها برای جوانب میکنند اگر مستقیماً برای آموزش و پرورش میکردند، بهتر بود. اگر مدرسهای به یک خانواده بگوید که 500 هزار تومان میخواهم، همه باید بگویند طبق قانون اساسی آموزش و پرورش رایگان است. پس این هزینه برای چیست؟ درحال حاضر صداوسیما برنامهای دارد که تبلیغ کنکور و مشاوره و پشتیبانی، رایگان است. من به عمد از دخترم خواستم که به آن شماره زنگ بزند و او هم زنگ زد. چند جلسه اول میگفتند: آفرین، شما تیزهوش هستید و استعداد درخشان دارید و باید در کنکور رتبه اول را بگیرید. بعد از 5-4 جلسه گفتند اگر میخواهید این روند را ادامه دهید، شماره یک دفتر مشاوره جدید را به شما می دهیم تا با آنها در ارتباط باشید و اطلاعات خودتان را بدهید تا برای شما جزوه بفرستند و بعد هم گفتند که باید به آنها 6 میلیون تومان بپردازید. اگر خانوادهها این 6 میلیون تومان را به معلمان آموزش و پرورش کمک کنند، با همین کتابهای درسی موجود بچه ها باسوادترین فرد میشوند.
آموزش و پرورش خود به این مسئله دامن میزند. حتی بعضی مراکز خصوصی برای دوره پیش دبستانی هم کتاب آموزشی منتشر کرده است. خودتان مستحضر هستید که قصد دارند بچه ها را از سنین کم برای کنکور آماده کنند.
کتابهای آنها مورد تأیید ما نیست و اگر بخواهیم شکایت کنیم هزینه گزافی دارد و گاهی اوقات شکایت کردن، سنگین است. بسیاری از آنچه که هم اکنون منتشر میشود، متأسفانه در رسانه ملی تبلیغ میشود و مجوز قانونی ندارد. متنوع کردن مدارسمان در مجموعههای دولتی بسیار آسیب زا است. اینکه در پیش دبستانی 3 زبان مختلف یاد میدهند خلاف قانون است؛ تدریس زبان خارجه در پیش دبستان و دبستان خلاف قانون است. کتابهای درسی ما با اذعان به برخی نواقص در بین آموزش و پرورش مناطق، جزو کتابهای ممتاز هستند. از جهت محتوا بعضی از کتابهای درسی ما با کتابهای خارجی تنظیم میشود تا ببینیم خط علمی آنها چگونه است و به لحاظ سازماندهی بحثها، سازماندهی خوبی دارد و قابل قبول است. اما اینکه چرا باید از اول زندگی بچه را تحت فشار بگذاریم و به عبارتی او را «بدو بدو» کنیم؟ من متأسفانه با لفظ «بدو بدو» به لحاظ فرهنگی دچار مشکل شدهام. مثلاً صبح پدر و مادر میخواهند به سرکار بروند و برای صبحانه هیچکس بر سر میز نمی نشیند. پدر و مادر باید ساعت 8 در اداره باشند آنوقت سرویس مدرسه 6:30 میآید درحالیکه 7:30 الی 7:45 زنگ مدرسه به صدا در میآید. گاهی اوقات هم پدر و مادر از روی دلسوزی صبحها برای اینکه بچه از خواب بیدار نشود و نمیتواند کاپشنش را بپوشد او را به دوش می گیرند و «بدو بدو» به آمادگی و مهد میبرند و او را خواب آلوده تحویل میدهند. پدر و مادر هم که تا ساعت 4 از سرکار برنمی گردند. مدرسه رسمی ابتدایی ما 4 ساعت است اما آمادگی و مهدکودک 7-6 ساعت است. به عبارتی زندگی ما در همین «بدو بدو» ها است. آرامش و نشاط نداریم؛ ارتباط کلامی ما با خانواده کم شده است؛ کلاس درس ها فشرده شده است؛ ارتباط کلامی با معلم کم شده است؛ بچه ها که با پدر و مادر ارتباط کلامی ندارند و ساعتهای درس و زنگ های تفریح هم که فشرده شده است.
پس این بچه ارتباط کلامی را از کجا آغاز کند؟ شما کلاس را 20-15 نفره کنید، آنوقت بچه ها با معلمهایشان گفتگو میکنند. بچه که سؤالی از معلم دارد او میگوید هم اکنون وقت سؤال نیست و درسمان عقب است. ما میگوییم که حجم کتاب زیاد نیست و اگر بخواهیم حجم آن را کم کنیم، بعداً متذکر خواهند شد. مثلاً میگویند چرا در کتابهای خارجی بحث آیین آمده ولی در کتابهای ما اینگونه نیست! و یا در بحثهای ریاضی دیگر کشورها تانژانت، کتانژانت وجود دارد ولی در کتابهای درسی ما نیست! در مطالعات اجتماعی، قانون اساسی کشورها آورده شده است اما در کشور ما نیامده است! ما درحال حاضر حجم کتابهایمان که به این اندازه است میگویند کتابها حرفی ندارند برای ما بزنند آنوقت اگر بخواهیم حرفهای کشورهای دیگر را هم وارد کتاب کنیم حجم آن چند برابر میشود. و بجای اینکه به آموختن علوم و ریاضی و ... که برای زندگی مهم است، باید یاد دهیم که بیمه چهکار میکند و بانک فلان این کار را انجام میدهد، مترو این است، بهزیستی آن است، محیط زیست این است و... . و یا اینکه اطلاعیه منتشر کنیم که در این صورت کتابهای ما صفحه نیازمندیها میشود.
من شخصاً به عنوان کسی که سه دهه از عمر خود را در آموزش و پرورش گذرانده، از بخشی از زوایای آموزش و پرورش اطلاع دارم. معتقدم اگر آموزش عالی مرکز رصد آموزشی و فرهنگی کشور است، باید بداند که فرهنگ در اینجا ساخته میشود و پشتیبانی آموزشی را موظف کند تا ارشاد به اینجا خدمت دهد. اگر دستگاه آموزش و پرورش خوب حمایت شود، دستگاه آموزش و پرورش است که دستگاه نظام سازی است یعنی نظامات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی را در اینجا میسازد و در اینجا شکل میگیرد. هنرمندان، نویسندگان، مدیران، رؤسا، بنگاهدارهای اقتصادی، کارآفرینان، کارگران، پدران و مادران اینجا هستند. پس باید به اندازه همه اینها سرمایه گذاری کنند. فعالیت آموزش و پرورش را نمیتوان با محیط مجازی جواب داد.
من به آقایان جدی عرض میکنم؛ فکر نکنند که معلم بدیل دارد. تربیت سینه به سینه منتقل میشود، تربیت نفس گرم معلم را میخواهد. تربیت دست پرمهر نوازش معلم را میخواهد. تربیت ابرو خم کردن معلم را میخواهد. تربیت خنده معلم را میخواهد؛ تربیت تبسم کردن معلم را میخواهد؛ تربیت گاهی اشک ریختن معلم را میخواهد. محیط مجازی از اینها عاجز است. گفته میشود: هرکه را آزموده، آزمودن خطاست. برای من هنوز هم یک قطره اشک معلم کارساز است. نشست و برخاستهای بچه ها شبیه معلم میشود؛ لباس پوشیدن آنها شبیه معلم میشود؛ من هنوز بعد از گذشت 40 سال در هنگام خواندن تشهد و قنوت شبیه معلمم مینشینم؛ پس معلم این نفوذها را دارد. شورای عالی انقلاب فرهنگی باید به این نکته توجه کند. اگر درحال حاضر به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کمک میکند، باید از آنها بخواهد تا بررسی کنند چه اندازه از ارزشهای فرهنگی متوجه دانش آموز میشود. اینها باید همسو با سند تحول باشد. باید به صدا و سیما ابلاغ شود که چه ارزشهایی را ترویج کند تا هم افزایی و همسویی با مدارس باشد. اینها بایستی همراستای با مهندسی فرهنگی کشور باشد.
یکی از تعارضهای ما خانه و مدرسه است مدرسه بر چیزی پافشاری میکند و خانواده بر چیز دیگری. اگر پدر و مادر و از طرف دیگر معلم هم محبوب باشد، نتیجه این دو محبوبیت، این است که دانش آموزان ما دچار تعارض شخصیتی میشوند. مثلاً میبینید که پدرش جلوی او یک نقش بازی میکند و در مقابل معلم نقش دیگری. چون هم پدرش را به عنوان پدر دوست دارد و هم معلمش را. نمیخواهد دل هیچکدام شکسته شود. بایستی میان مدارس و خانواده همسویی رفتاری شکل بگیرد. اینها مهم هستند. ما در سازمان مدیریت دچار غفلت شدهایم و نتوانستیم پرورش را در فرآیند یادگیری نهادینه کنیم. به عبارت دیگر، آنچه که از هدفهای آموزشی در پرورش است، به علت وجود معلم غیرحرفهای شکوفا نشده است و از طرف دیگر آنچه از پرورش که باید نهادینه شود را الصاق میکنیم؛ مثلاً فکر میکنیم پرورشی یعنی صرفاً شرکت در راهپیمایی 22 بهمن و شرکت در مراسم صبحگاه.
صاحبنظران معتقدندکه هر سال که این تغییر نگرش و روش تربیتی به تعویق بیفتد، ما 12 سال از اهداف آموزشی عقب میافتیم.
بله! دوران ابتدایی مهمترین دوره است که در آن رشد شخصیت، رفتارها شکل میگیرد و بچه ها در این سن قالبهای شخصیتیشان شکل میگیرد. آنوقت با این قالب اشتباه به راهنمایی و دبیرستان میرود و وقتی دانشگاه میرود متوجه میشویم که چرا جامعه ما اینگونه شده است و چیزی را رعایت نمیکند. آموزش و پرورش سنگ زیربنای مدنیت است و تنها بحث دانش نیست. مدنیت در روابط اتفاق میافتد ما هرچقدر که روابط را گسترش دهیم، درهم تنیده میشود؛ احساس مسئولیت متقابل اتفاق میافتد؛ تعامل بین نسلی اتفاق میافتد؛ ما امروزه با این همه فشردگی که درست کردیم، تعامل بین نسلی را کم کرده ایم. و همه نباید فکرکنند که این فشردگی فقط برای برنامههای آموزشی است. مبدأ این فشردگی تحلیل نظام اجرایی ـ اداری است. من میگویم مربی پرورشی باید یک فضایی را برای دانش آمور منبسط کند و در مدرسه منفعل نباشد مثل طراحی روزنامه دیواری، تولید نرم افزار و پاورپوینت و... بچه باید در مدرسه شور و غوغا راه بیندازد. معاونت تربیت بدنی المپیادهای درون مدرسهای را به راه بیاندازد. بچه ها یارکشی کنند، تیم تشکیل بدهند و اخلاق ورزشی را در مدرسه بیاموزند. در استادیوم دیگر نمیتوان اخلاق یاد داد.