حجت الاسلام و المسلمین دکتر پارسانیا در نشست «عقل در جهان اسلام و جهان مدرن» به تشریح جریانهای عقلی و ضد عقلی در جهان اسلام و همچنین تطورات عقل در جهان غرب پرداخت.
نشستی با سخنرانی حجت الاسلام حمید پارسانیا با موضوع «عقل در جهان اسلام و جهان مدرن» با همت مدرسه عالی مطالعات اسلام و غرب در قم برگزار شد.
در ابتدا حجت الاسلام حمید پارسانیا با اشاره به روایتی از علل الشرایع شیخ صدوق در مورد عقل گفت: عقل جایگاه ویژهای در هستی دارد و در روایت معتبر داریم که عقل اولین مخلوق است. اساسا نظام عالم یک هویت عقلی دارد. عقل موجودی متعالی، مجرد و فوق زمان و مکان است و این عقل غیر از عقل آدمهاست، البته ربطی بین عقل آدمها و این عقل مجرد وجود دارد و از همدیگر جدا نیستند، بلکه به یکدیگر پیوند دارند.
استاد دانشگاه تهران اظهار داشت: عقل انسان که قوه نفس انسانی است میتواند از این عقل مجرد پرده بردارد. عقل در واقع نور است و روشنایی بخش و حقایق امور عالم با آن شناخته میشود.
وی در ادامه به عقل در جهان اسلام پرداخت و گفت: همه آدمها عقل دارند و عقل، شرقی و غربی و زن و مرد و سیاه و سفید ندارد. اگر در جایی دیدید عقل نبود، قرآن زیر سوال میرود و آنجا باید شک کرد، چون عقل بالقوه در همه اقوام و طوایف و در تمام زمانها بوده است.
وی با بیان اینکه عقل مختص به جغرافیا و تاریخ خاصی نیست، گفت: اقوام مختلف به گونهای زمینههای عقلی بینشان وجود داشته است و به خاطر عقل است که میتوانیم حرف بزنیم. بر همین اساس است که در هر جای جهان میراثی از عقلانیت بوده مسلمانان آن را اخذ کردهاند. مسلمانان روش سقراط را اخذ کردند ولی اسطورههای یونانی را کنار گذاشتند. در یونان توجه به عقل به عنوان یک موجود مجرد و موجودی در انسانها، وجود داشت و در جهان اسلام هم همین مورد توجه بوده است. البته ربط عقل درون انسان و عقل مجرد همیشه مورد جستجو بوده است.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در ادامه گفت: در اعتقاد دینی نبی به فرشته یعنی عقل متصل شده است و به نظر ما کار امام زمان(عج) تکمیل عقول آدمیان است. ما در دنیای اسلام همیشه عقلگرایی داشتهایم، اما جریانهای ضد عقلی نیز وجود داشتهاند و در جهان اسلام هم خیلی جاها عقل سرکوب میشده است، حتی در ایران هم همین سرکوب عقل وجود داشته است. قویترین جریان ضد عقلی در میان مسلمانان عثمانیه است که معاویه آن را تبلیغ میکرد. این جریان سوال را حرام میدانستند و تفکر مجسمه متعلق به این جریان است. بعدها جریان عثمانیه تعدیل شد و در اهل حدیث و ظاهریها نمود پیدا کرد.
پارسانیا در بخش دیگر سخنانش با اشاره به عقل مدرن گفت: در مسیحیت، عقل مخلوق که نور است وجود دارد، اما وقتی مسیحیت به سمت تشبیه و أب شدن إبن میرود عقل را هم به قتلگاه میبرد. عقل، تثلیث و خداوندگان متعدد را نمیپذیرد، لذا وقتی سخن از تثلیث میشود، عقل سرخورده میگردد. در مسیحیت هر چه به دین نزدیک میشوی از عقل فاصله میگیری و چیزی دینیتر است که از عقل دورتر باشد. بعد از رنسانس بازگشتی به سوی عقل میشود و اولین فرد دکارت است که به سوی عقل میرود و شک میکند، البته شک دکارت دستوری است. عقل دکارتی فرشته و موجود مجرد نیست، عقل فقط قوه نفس انسانی میشود و شعاع یک حقیقت دیگر که با اتصال با آن حقیقت عقل انسانی روشن شود، نیست. تنها جسم و نفس و خدا جوهرند و عقل نزد دکارت جوهر نیست. در واقع عقل دکارت شهودی، به معنایی که مد نظر ماست، نیست، بلکه مفهومی و استدلالی است. شهود نزد دکارت به معنای وضوح مفهومی است که شهود مورد نظر ما نیست. یعنی اگر از دکارت بپرسیم از کجا آوردهای میگوید خودم متوجه شدم، بله عقل نزد دکارت نور است، اما پشتوانه وجودی خودش را قطع کرده است.
عضو هیأت علمی دانشگاه تهران در تطور مفهوم عقل مدرن به کانت اشاره کرد و گفت: در مقطع بعدی کانت است که اصلا به شهود عقلی قائل نیست و مواجهه او با جهان حسی است. وقتی سوال میشود مفاهیم عقلی را از کجا آوردی، میگوید عقل، عقلی که بُن مایه خودش را که شهود است، بریده است. عقل کانت یک عقل سوبژکتیو است. چون همه چیز را برای فاعل شناسا میبیند، میگوید: در واقع مفاهیم عقلی چارچوب ذهنی ما هستند و ما صورت جهان را میسازیم، در حالی که در دیدگاه اسلامی ما صورت جهان را مییابیم.
وی افزود: کانت معتقد است حقیقت متافیزیک، چیزی جز مفاهیم معرفتی نبوده است، لذا میگوید متافیزیک مُرد و جای آن معرفت شناسی نشست! جهان خارج را هم با عینک عقلی میشناسیم که برساخته خود ماست. حقیقت عقل در کانت از دست رفت و حرفهای کانت در غرب مرجعیت یافت. کلیسا ادعای شهود نبی داشت، اما در دکارت شهود نبی کنار رفت و در کانت عقل صورت به جهان میدهد و جنبه متعالی خودش را از دست داد و عقل اینجا مُرد. البته عقل در کانت شبه متعالی است.
وی در توضیح نوکانتی گفت: نوکانتیها آمدند و گفتند این عینک (عقل) هم ثابت نیست و برساخته است و هر قومی در تعاملات خودشان عقل را میسازند و برای همین آن را عقلانیت میگویند. نه متعالی است و نه شبه متعالی، بلکه کاملا برساخته و ساخته اراده انسان است، برای همین عقلانیت در فرهنگها فرق میکند. در اینجا عقل یک پدیده کاملا فرهنگی و تاریخی شد، محصول عمل و اراده انسان، انسانها به دلیل خواستههای متفاوتشان، عقلانیتهای مختلف دارند. اینان معتقد به تقدم اراده بر عقل بودند و عقل را محصول اراده میدانند. این عقل دیگر متعالی و مقدس نیست، کاملا سکولار و فرهنگی است.
در مرحله بعد عقل ارتباطی را داریم که انسان در ارتباطاتش در لحظه عقل را میسازد. هرمنوتیک عقل محور در این فضا سیر میکند. معتقد است متن و ماتن مُرد و فهم خواننده محور است. عقل دیروز یک معنا و امروز یک معنای دیگر را میفهمد و این عقل جدید است. جاهلیت مدرن یعنی همین! جایی که اثری از عقل نیست. البته چون فطرت انسان عقلانی است نمیتوانیم بگوییم عقل کاملا محو شده، اما در سطح فرهنگ یک جریان ضد عقلی غالب آمده است و تفسیر آنها از عقل یک تفسیر غلط است که روز به روز در حال عوض شدن میباشد و همین سردرگمی عقل سردرگمی علم را به همراه آورده است.
منبع:مهر