علی لاریجانی ضمن تجلیل از شخصیت علمی کریم مجتهدی گفت: یکی از مسائل مهم در زندگی این فیلسوفان این است که بازنشستگی به معنای متعارف برایشان معنا ندارد و همیشه در حال پژوهش و فکر هستند.
همایش علمی «کریم مجتهدی؛ فیلسوف ایرانی» امروز سهشنبه ۲۳ خردادماه در پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی با حضور اندیشمندان و صاحبنظران برگزار شد.
در آغاز نشست حجتالاسلام و المسلمین رضا غلامی، رئیس پژوهشگاه اظهار کرد: استاد مجتهدی متفکری حقیقتگرا است و آزاداندیشی و انصاف را سرلوحه کار خودش قرار داده است، به تاریخ ایران و اثر عمیق آن در تحولات فکری و فرهنگی جامعه ایرانی عنایت دارد، به سرمایهها و مفاخر فرهنگی و علم ایران باور واقعی دارد، به دین مردم ایران و آثار طبیعی آن در حیات فردی و مدنی مردم به دیده احترام مینگرد، به زبان و ادب فارسی تعصب دارد و به اسم خردگرایی و مقابله با خرافات به سنتها و خردهفرهنگهای ایرانی پشت نکرده است، همواره دغدغه رشد و اعتلای سرزمین ایران را داشته و دارد، خودش را با افتخار تمام ایرانی دانسته و نه تنها بیشتر عمرش را در ایران سپری کرده از هیچ تلاشی برای تربیت فرزندان ایران در دانشگاهها دریغ نداشته است.
وی افزود: دکتر مجتهدی قوتها و مزیتهای تمدن غرب را دیده ولی این مشاهدات مانع دیدن نقاط ضعف تمدن غرب نشده و به بیان دیگر در هیچ یک از آثارش در برابر غرب احساس وادادگی و حقارت ندارد. به همین جهت است که استاد مجتهدی نه تنها برای دانشپژوهان تازه نفس و جوان بلکه برای شمار کثیری از اساتید به مثابه یک چهره ماندنی و الهامبخش قابل معرفی است.
دکتر مجتهدی، تحفهای در قلمرو فلسفه ایران
در ادامه این نشست علی لاریجانی؛ استاد فلسفه دانشگاه تهران و از شاگردان استاد کریم مجتهدی سخنرانی کرد که گزیده سخنان وی را در ادامه میخوانید؛
آشنایی بنده با دکتر مجتهدی به بیش از ۴۰ سال پیش برمیگردد. بنده قبل از انقلاب توفیق آشنایی با ایشان را نداشتم ولی بعد از انقلاب که به دانشگاه تهران آمدم یکی از توفیقاتم آشنایی با شخصیت ایشان بود. درس فلسفه کانت، هگل و دکارت را در محضر ایشان تلمذ کردم. البته اذعان میکنم شاگرد مورد طبع ایشان نبودم چون وارد عالم سیاست شدم که مورد طبع ایشان نبود. اگر بخواهم در یک جمله وصف حال ایشان را بگویم باید عرض کنم تحفهای در حوزه قلمرو فلسفه ایران محسوب میشود.
دلیل مهمش این است؛ ایشان با فلسفه زندگی میکند. این موضوع در دورهای که تدریس میکرد هم تبلور داشت که موضوع فلسفه را جدی گرفته و با همه هستیاش مطلب را بیان میکرد. فلسفه برای ایشان طریق امرار معاش نبود، فلسفه وسیله تفنن و تفاخر و کسب وجهه نبود، خود ایشان در اثرشان میگوید افرادی مدعی فلسفه هستند و فلسفیدن را از افتخارات خود میدانند در حالی که نه تنها فاقد تفکر هستند بلکه صرفا اهل تفاخر و خودنماییاند. فلسفه در نگاه ایشان یک معرفت است که همراه با فضیلت قرار میگیرد. مرتبه پرسشهای فلسفی، مرتبه تفاخر و تظاهر نیست بلکه شرایط نفسانی مساعدی برای فهم موضوعات فلسفی نیاز است. در شخصیت دکتر مجتهدی این ویژگی تساوق معرفت فلسفی با فضیلت تبلور داشت. رفتار فرهنگی آراسته، تواضع، انصاف در قضاوت بخشی از فضائل دکتر مجتهدی است.
دکارت میگوید هر قومی فقط به نسبت رواج فلسفه در میان مردمش از تمدن برخوردار هستند. دکتر مجتهدی به لسان دیگری همین موضوع را بیان کردند و گفتند فلسفه نشان از استحکام فرهنگی یک ملت دارد و عامل و سرّ تحرک و پویایی فرهنگ است. هگل نیز میگوید فلسفه فعالیت آزادی است که به کمک آن، روح ملت سعی دارد از حالت طبیعی اولیه خود تعالی پیدا کند. لذا فلسفه در مواجهه با پرسشهای بنیادین در عرصههای مختلف زندگی رشد پیدا میکند و شاید بتوان گفت دو سنخ مواجهه در عرصههای مختلف زندگی وجود دارد، یکی سطحی و اولیه که جنبه عمومی دارد و رفع نیازهای بشری مراد آن است. مواجهه عمیقتری هم وجود دارد که در طاقت عالمان برخی رشتهها نیست مثل اینکه مراد از آزادی چیست، منشا حقوق طبیعی چیست و ... . اینها اموراتی است که پیچیدگی دارد و فهم عمیقتر از زندگی را نیاز دارد.
همیشه دانشجوی فلسفه هستم
یکی از ویژگیهای دکتر مجتهدی این است همیشه در حال پژوهش و کاوش فلسفی هستند. گاه میگفتند همیشه دانشجوی فلسفه هستم، یعنی از نظر ایشان فلسفه یا گفتوگوی با خود است یا گفتوگو با دیگران، لذا ایشان شیوه سقراطی برای فلسفه قائل هستند. پس یکی از مسائل مهم فیلسوفان این است که بازنشستگی به معنای متعارف برایشان معنا ندارد و همیشه در حال پژوهش و فکر هستند. خمودگی فلاسفه زمانی رخ میدهد که جامعه از گفتوگو تهی شود. وجود تکثر افراد و افکار از اولویتهای حدوث گفتوگو است لذا در نقد ارسطو به افلاطون، ارسطو میگوید ذات مدینه در تکثر آرا است و اگر بتوان افراط را در وحدت تفکر جامعه ایجاد کرد عملا مدینه را تبدیل به دهکده کردهاند.
به تعبیر هگل انسان ذاتا موجود دیالکتیکی و تاریخی است. لذا استاد مجتهدی در درسهای هگل میگفتند از نظر هگل انسان بدون چنین تلقی از خود نمیتواند شانی برای آینده خود داشته باشد. انسان هم سلب واقعیت از امور جاری میکند و سعی در تحقق بخشیدن به اموری که فعلا واقعیت ندارند، لذا از نظر دکتر مجتهدی پویش فلسفی توقفبردار نیست و خود ایشان هم چنین زیست کردند.
یکی از نکاتی که استاد مجتهدی در درسها مور توجه داشتند این بود که خاستگاه فکر فلسفی را جستوجو کنند یعنی چرا این فکر به وجود آمده. ایشان سعی میکرد شناسنامهای برای هر موضوع فلسفی تدوین کرده باشند. این را لازم میدانست که وقتی موضوعی از کانت نقل میکند توضیح دهد فیلسوفان قبل چطور به این رسیدند. شهید مطهری هم در شرح منظومه همین سیاق را دارند یعنی وقتی وارد موضوع فلسفی مثل وجود ذهنی میشود توضیح میدهد چرا بحث وجود ذهنی برای فیلسوفان به وجود آمده است. اتفاقا یکی از فقرهای آموزشی کشور ما همین است.
عقلانیتی که نزد فلاسفه جدید برای تمدن نوین آرزوهایی تعریف کرد با فردگرایی و ابتنا بر میل همگانی به احساسگرایی ختم شد. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در نقد تمدن غرب به این خصوصیت گرایش به احساس و تقدم آن بر عقلانیت اشاره دارد. همین برداشت را مک اینتایر در کتابش آورده است که فرهنگ اخلاق غرب، احساسگرا شده و از حقیقتگرایی فاصله گرفته است. از نظر او عقلانیت واقعی یعنی عقلانیت منطبق با فضیلت ولی در عقلانیت حاکم بر مدرنیته، عقلانی عمل کردن پیوندی با فضائل ندارد. اینکه در فلسفه اسلامی عدالت اجتماعی، عقل اصیل و سیاستورزی سه رکن پایداری حکومت شمرده میشود نکته مهمی است.
منبع:ایکنا