کد خبر: 5002| تاریخ انتشار: سـه شنبه ، ۱۵ مرداد سال ۱۳۹۸ | ساعت ۹:۲۸:۰ | تعداد بازدید: ۲۴۹۰

اشاره: حجت الاسلام و المسلمین دکتر هادی صادقی، معاون فرهنگی قوه قضائیه در گفتگو با مرکز خبر شورای عالی انقلاب فرهنگی به سوالات مطرح شده پیرامون تحکیم خانواده و ترویج ازدواج پاسخ دادند که مشروح پاسخ‌های ایشان از نظرتان می‌گذرد:
با سلام و سپاس و تشکر فراوان از فرصتی که برای این گفتگو به ما اختصاص دادید؛ به عنوان مدخل گفتگو و سوال نخست بفرمائید به عنوان شخصی که در قوه قضاییه حضور دارید، آیا از نظر قوانین و مقررات خلائی وجود داشته که مقام معظم رهبری «مدظله العالی» ضرورت دیدند این سیاست‌ها را ابلاغ کنند یا عوامل دیگری را برای لزوم این ابلاغ باید برشمرد؟
من هم به شما و خوانندگان این گفتگو سلام عرض می‌کنم و آرزوی موفقیت برای همه شما دارم، در پاسخ به سوال شما باید بگوم ابلاغ سیاست‌ها لزوماً به دلیل خلأ قانونی نباید باشد یعنی ما اگر همه قوانین را هم می‌داشتیم، در اختیار داشتن سیاست‌های کلی نیز یک ضرورت بوده است؛ چرا که سیاست و خط مشی کلی در حوزه‌ها و عرصه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی همیشه برای کشور لازم است. در واقع این خط مشی‌ها و سیاست‌های کلی چراغ راه آینده است و مسیر و شاهراه حرکت آینده جامعه را می‌سازد. در حوزه خانواده نیز این نیاز وجود داشته و مقام معظم رهبری پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام، طبق اصل 110 قانون اساسی، این سیاست‌های کلی را تدوین و ابلاغ فرمودند.
زمینه دیگری که ابلاغ سیاست‌ها را ایجاب کرده بروز ناهنجاری‌هایی در عرصه خانواده در کل دنیا است. ما جدا از دنیا زندگی نمی‌کنیم و موج این ناهنجاری‌ها به کشور ما نیز می‌رسد. این امواج فرهنگی در دیگر جوامع بسیار شدیدتر خود را نشان داده و کشور ما به دلیل وجود سنت‌های عمیق و قوی دینی، تربیت دینی و توجهی عمده‌ای که همواره و به ویژه بعد از انقلاب به موضوع خانواده وجود داشته، کمتر در معرض این امواج بوده، اما در هر صورت با توجه به این که همه مردم و جوانان از یک جا تغذیه نمی‌شوند، این امواج ما را هم در بر گرفته است. در واقع درها و ورودی‌های فرهنگی جامعه ما کاملا گشوده و بلکه قدری هم بی دفاع است و در اینجا خانواده یکی از عرصه‌های بسیار مهمی است که مورد هجمه و تاخت و تاز فرهنگ لیبرال غربی قرار می‌گیرد.
اینکه چرا غربی‌ها چنین هدفی را دنبال می‌کنند وجوه مختلفی دارد. در یک اشاره کوتاه می‌توان گفت که خانواده اساس تشکیل جامعه است و سلامت خانواده‌ها این امید را پدید می‌آورد که جامعه نیز سالم باشد. اما اگر خانواده‌ها ناسالم و پر از آسیب باشند یا خانواده‌های سنتی از بین رفته و خانواده‌هایی با موازین اسلامی تشکیل نشود و موازینی غیر اسلامی بر خانواده‌ها حاکم شود، جامعه نیز با آسیب‌های فراوان مواجه شده و از درون تهی می‌شود.
بنابراین توجهی جدی از سوی دشمنان به این هسته اصلی تشکیل جامعه وجود دارد و آن‌ها این هشیاری را دارند و می‌دانند که اگر بخواهند این نظام اسلامی و انقلابی را تخریب کنند باید آن را از درون تهی کنند و تهی کردن از درون یعنی خانواده را متلاشی یا پر از آسیب کنند. از همین جهت است که خانواده آماج حملات دشمنان ما و رسانه‌های متعددی در سطح جهان قرار گرفته که با تولید و پخش برنامه‌های گوناگون به زبان فارسی در قالب‌های مختلف مانند ماهواره، شبکه‌های مجازی و اینترنت و غیره می‌کوشند خانواده ایرانی را از درون متلاشی کنند و اگر نتوانستند قداست‌های آن را بزدایند.
گر هم نتوانستند تمام قداست آن را بزدایند، حداقل بخشی از آن را لکه‌دار کنند و برای مثال آن حرمت و احترامی را که در سنت ما بزرگترها در خانواده داشتند از بین ببرند. آنها به خصوص برای از بین بردن قداست مادر و مادری تلاش می‌کنند.
 رابرت مرداک یک غول رسانه‌ای جهان است و رسانه‌های مهمی را در اختیار دارد؛ از جمله شبکه فارسی وان. من نمی‌دانم که آیا این گفته واقعاً از اوست یا نه، اما این مطلب از قول او در رسانه‌ها پخش شده که گفته است ما باید قداست مادر را در جامعه ایرانی از بین ببریم، چرا که این قداست محور تشکیل و حفظ خانواده است. ایرانی‌ها به مادر احترام زیادی می‌گذارند و ما باید این قداست را بشکنیم.
علاوه بر این که خانواده در معرض آسیب‌های فراوانی قرار دارد، شکل‌های نامطلوبی از خانواده نیز ترویج شده است. همباشی سیاه، یعنی زیستن با هم بدون ازدواج، پدیده‌ای است که مفاسد بسیاری از آن برمی‌خیزد. من این خواهش را از تمامی دستگاه‌های فرهنگی دارم که تعبیر سفید را که تداعی تمیزی و خوبی دارد برای چنین پدیده‌ای که تماماً سیاهی و پلیدی است استعمال نکنند.
واژه فرنگی آن نیز دقیقاً به معنای "همباشی" است که بر زندگی با هم بدون ازدواج دلالت دارد. خب این موضوع هم در فرهنگ دینی و هم در فرهنگ ملی ما کاری تماما سیاه و پلید است و لذا "همباشی سیاه" اسم کاملاً شایسته‌ای برای آن است. امروزه رسانه‌های غربی اینگونه همباشی‌های سیاه را ترویج می‌کنند و متأسفانه جوانان جامعه ما هم یاد می‌گیرند.
دلیل این تأثیرپذیری این است که فرزندان ما بی‌دفاع هستند و بنابراین در این خصوص که چه نیازی به این سیاست‌های کلی داریم، باید گفت که در کنار ضرورت‌های دائمی به تعیین مسیر، این ضرورت با توجه به در معرض آسیب قرار گرفتن خانواده با هجمه‌های دشمن، جدی‌تر شده است. جامعه ما باید این موضوع را در اولویت کار خود قرار بدهد. همه دستگاه‌ها نیز باید به این موضوع توجه کنند و در ایفای نقش در روندهای کلی شکل‌دهنده به جامعه در ابعاد مختلف آن خانواده را باید محور قرار دهند. ایجاد جامعه خانواده‌محور موضوعی است که مقام معظم رهبری «مدظله العالی» در صدر سیاست‌های کلی خانواده به آن توجه داده‌اند. این مسئله بسیار مهمی است که حتی می‌تواند نشانگر تفاوت این سیاست‌ها با سیاست‌ها در دیگر عرصه‌ها باشد.
به عبارتی بر این اساس ما باید خانواده را حتی محور سیاست‌های بهداشت و سلامت، علم، اقتصاد، تولید، فن‌آوری و دیگر بخش‌های جامعه قرار دهیم؛ چرا که همه اینها در جامعه روی می‌دهد و جریان دارد و از آنجایی که جامعه‌ای خانواده‌محور باید ایجاد کنیم، لازم است سیاست، علم و اقتصاد و ... بر محور خانواده شکل بگیرد و اگر چنین اتفاقی بیفتد آن وقت وضعیت کاملا دگرگونی خواهیم داشت.
در وضعیت کنونی قوانین به شکل پراکنده‌ای وضع شده‌اند و هر گروه از متخصصان بر حسب نیازهای بخش خودشان لوایح قانونی را از طریق دولت به مجلس پیشنهاد کرده و مجلس نیز آنها را به تصویب رسانده است، اما هیچ کدام موظف نبوده‌اند که محوریت اصلی را به خانواده بدهند.
 قوانین کسب و کار ما ـ که قوانین کم اهمیتی هم نیست ـ به هیچ وجه با محوریت خانواده تنظیم نشده است. قوانین ناظر به عرصه کسب و کار به طور وسیع آن یعنی بازرگانی، خدمات، تولید، کشاورزی و بقیه موارد هیچ کدام محوریت خانواده را نداشته‌اند. اکنون که مقام معظم رهبری تشخیص داده‌اند که چنین اتفاقی باید بیفتد از این به بعد مسئولیت سنگینی متوجه همه دستگاه‌هاست و آنها باید قوانین‌شان را با این ملاحظه که خانواده باید محور جامعه باشد بازنگری کنند. می‌شود گفت که باید برای همه قوانین یک پیوست خانواده نوشته شود. این اتفاقی است که باید بیفتد.
با توجه به این که بخشی از طلاق‌ها در جامعه ما مسبوق به یک ازدواج نامناسب است و شرع و قانون نیز برای باز کردن گره چنین زندگی‌هایی طلاق را به رسمیت شناخته، اگر یک گام عقب‌تر بیاییم باید بپرسیم چکار کنیم که ازدواج نامناسب شکل نگیرد تا مشکلات بعدی را در پی داشته باشد. به نظر شما چگونه می‌توان جلوی ازدواج نامناسب را گرفت؟
این سخن درستی است و من هم بر آن تأکید دارم که یکی از مهمترین علل طلاق، ازدواج‌های نامناسب است. برای حل این مشکل باید برنامه‌ریزی‌هایی برای آموزش مقاطع حین ازدواج و بعد از ازادواج داشت. آموزش‌هایی که در حال حاضر به زوجین ارائه می‌شود تقریباً بسیار سطحی و تا حدودی فرمالیته است. این آموزش‌ها اغلب یک نصفه روز بیشتر نیست و عمدتاً هم در مورد مسائل جسمانی است. آموزش‌های اخلاقی و رفتاری بسیار اندک است و شاید اصلاً قابل ذکر نباشد.
جزواتی که محور آموزش جوانان برای ازدواج است فاصله بسیار زیادی دارد با آنچه که باید باشد. ما می‌خواهیم دو نفر را که تا به حال با هم نبوده‌اند، همدیگر را به خوبی نمی‌شناسند، با اخلاق و عادات هم آشنایی ندارند و به طور طبیعی نمی‌توانند اشکالات یکدیگر را تحمل کنند، به یک باره در زندگی مشترک قرار دهیم. می‌دانیم هم که زندگی یک جریان متناوب و پویا از انواع مختلف پیشامدها و مشکلات، خوبی‌ها و بدی‌ها، شادی و غم‌ها، گرفتاری‌ها و راحتی‌ها است و همه اینها در زندگی خانوادگی وجود دارد.
اصولاً زندگی دنیا همه‌اش تعب و سختی است و گفته شده «الدنیا دار بالبلاء محفوفه»؛ یعنی همه دنیا به سختی پیچیده شده است. خب حالا که ما این جوان‌ها را به این زندگی‌ها و با این دشواری‌ها می‌اندازیم، چقدر به آنها آموزش داده‌ایم؟ کجا و تا چه حد نحوه عبور از این دشواری‌ها را به آنها یاد داده‌ایم؟ برای یک مهارت بسیار ساده و تقریبا تک بُعدی مانند رانندگی حدود 50 ساعت آموزش و تمرین عملی وجود دارد که آن هم ناکافی است و حداقل باید چهار برابر شود؛ چنان که در کشورهای پیشرفته به این راحتی گواهینامه به افراد نمی‌دهند تا این همه مصیبت‌ها درست کنند.
حال وقتی در همین کشور ما برای رانندگی این تعداد ساعت آموزش در نظر گرفته می‌شود، به نظر شما چقدر زمان برای آموزش‌های لازم در ابعاد و مسائل مختلف تمامیت زندگی باید در نظر گرفت شود؟ من فکر می‌کنم که ما باید صدها ساعت آموزش بدهیم. اینجا جایی است که باید هشیار بشویم که تا به حال چه کرده‌ایم و چه کسی باید متولی این آموزش باشد.
 منظور من از آموزش معنای وسیع آن است که شامل تربیت است و نه آموزش صرف. چنین آموزشی چیزی نیست که بتوان آن را در حجم زیاد و در آستانه ازدواج ارائه کرد. البته می‌توان گذراندن برخی دوره‌ها را با آموزشی مثلا یک هفته‌ای الزامی کرد. چنین آموزش‌هایی لازم است و خود ما هم سرفصل‌هایی برای آن پیش‌بینی کرده‌ایم و به برخی نهادها پیشنهاد داده‌ایم.
اما همچنان معتقدیم این مقدار آموزش ناکافی است و باید به فکر طرحی در آموزش و پرورش باشیم تا جوانان ما را برای یک زندگی خانوادگی سالم تربیت کند. در حال حاضر برخی دروس وجود دارد که معلم‌ها آن‌ها را بیان می‌کنند اما نتیجه‌ای که از آن‌ها حاصل شده تربیت دانش‌آموزان نبوده است. آن‌ها با روشی غلط درسی را حفظ می‌کنند و نمره‌ای می‌گیرند.
جلساتی هم با حضور مسئولان آموزش و پرورش و کارگروه خانواده برگزار شد و گزارشاتی ارائه و زحماتی نیز برای برخی مواد آموزشی کشیده شد، اما این اقدامات فایده‌ای نداشته و تا به حال هیچ نتیجه‌ای نداده است.
مسئله اصلی این است که زندگی نیازمند تربیت و مهارت یافتن است و اگر یک جوان مهارت حل مسئله نداشته باشد و نتواند مشکلاتش را حل کند، این مسائل تبدیل به معضلات عمیقی می‌شود که فرد در آن می‌ماند و آن مشکلات به خانواده و اطرافیان سرایت پیدا می‌کند. همچنین وقتی فرد فاقد مهارت‌های ارتباطی باشد و نداند چگونه با طرف مقابل ارتباط برقرار کند، فعایت‌های او می‌تواند به دعوا و مشاجره ختم شود. مورد بسیار مهمی که می‌تواند ریشه بسیاری از اختلافات میان افراد و گروه‌ها در سطح جامعه و همچنین خانواده باشد عدم رعایت حقوق دیگران است.
 اگر تمرین رعایت حقوق دیگران در کودکی صورت نگرفته باشد، فرد در بزرگسالی آن را یاد نمی‌گیرد. دلیل ناتوانی او در یادگیری این است که به تجاوز به حقوق دیگران عادت کرده، مرزهای میان خودش و دیگران را تشخیص نمی‌دهد و احیاناً در شخصیت‌اش پاره‌ای سازوکارهای دفاعی پیش‌دستانه‌ی موجّه در اجتماع را پرورش داده که می‌تواند مانع از فهم خود او و حتی دیگران از اشکالاتش در این زمینه شود.
علاوه بر این اموری همچون مسائل شرعی و تکلیفی، اقتصاد خانواده، ارتباطات خانوادگی و بسیاری از مواردی از این دست موضوعاتی هستند که جوانان در آن‌ها نیازمند کسب تربیت و مهارت‌اند. به عنوان مثال اکثر نوجوانان ما توانایی چندانی در ارتباطات خانوادگی ندارند، چرا که خود را در گوشه اتاق محدود می‌کنند و اگر اهل درس باشند درس می‌خوانند و اگر نه، وارد فضای مجازی می‌شوند و ارتباطات دیگری پیدا می‌کنند. می‌بینید که رفتارهای نوجوانان چند حالت بیشتر ندارد و همه در همین حالات سیر می‌کنند، اما اکثراً ارتباطات خانوادگی آنها قطع است و حتی بچه‌های فامیل هم سن و سال خودشان را چندان نمی‌شناسند و با همدیگر انسی ندارند.
قطعاً اگر بخواهیم مسئله را ریشه‌ای‌تر حل کنیم باید به سراغ آموزش و پرورش برویم. با نظر به تکلیفی که مقام معظم رهبری برای کل کشور تعیین کرده‌اند، اگر آموزش و پرورش بخواهد در این عرصه به وظیفه خود عمل کند باید تحولی بنیادین در شیوه‌های تربیتی آن اتفاق بیفتد. در واقع آموزش و پرورش باید به عکس آن چه در حال حاضر بر آن حاکم است تربیت را محور خودش قرار بدهد.
در مورد وجه اقتصادی ازدواج و خانواده یکی از مسائل جهیزیه است و در اکثر مناطق خانواده دختر باید ملبغ کلانی را برای این موضوع هزینه کند، در حالی که از نظر اسلام تأمین وسایل زندگی به عهده مرد است. به نظر شما چگونه می‌توان این رویه را اصلاح کرد؟
واقعیت امر این است که در فرهنگ اسلامی وقتی ما به ازدواج امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س) توجه می‌کنیم می‌بینیم که مرد نقداً مهریه را می‌پردازد. رسول اکرم(ص) به امیرالمؤمنین فرمودند که شمشیرت را نگه دار و زره‌ات را بفروش و ایشان زره‌شان را فروختند و مبلغ آن را به عنوان مهریه پرداخت کردند و با همان مبلغ جهیزیه خریده شد.
می‌بینید که با این شیوه عالی نه کسی تا زمان مرگ بدهکار است، نه قرار است بابت ندادن مهریه کسی را زندانی کنند، نه آنچه مطالبه شده فوق توان فرد بوده است. آن چه را در حد توان‌شان بوده به عنوان مبلغ مهریه در نظر گرفته‌اند و همان را برای خرید جهیزیه هزینه کرده‌اند.
البته ممکن است اگر بیشتر داشتند بیشتر هم هزینه می‌کردند و هیچ اشکالی هم نداشت، اما مهم این است که با نظر به کمبودهای اقتصادی که در صدر اسلام بوده، در حد وسع خود عمل کرده‌اند. وسع در هر زمان براساس عرف همان زمان تعریف می‌شود. البته فقط عرف و زمان تعیین‌کننده نیست و بخشی از قضیه توانایی واقعی فرد است. فرد می‌تواند به قدر گلیم خود پایش را دراز کند. بنابراین نباید زیاد بر عرف زمان تأکید شود چون برخی عرف‌ها نیز غلط است.
حتی در بین مذهبی‌ها هم بعضاً عرف‌هایی ایجاد شده که شرعی توصیف می‌شود، اما پایبندی‌شان به آن عرف فی الواقع به جهت متشرع بودن‌شان نیست. بنابراین هر عرفی را که نزد متشرعین رایج است نمی‌توان گفت مورد تأیید شرع است. در هر صورت باید در مسئله مهریه و جهیزیه، وسع، به عنوان توانایی بالفعل فرد و نه توانایی نسیه او، در نظر گرفته شود.
یکی از اشکالاتی که به قوانین ما وارد است و من آن را به صورت جدی اشکال می‌بینم ـ هر چند ممکن است برخی نظر دیگری داشته باشند ـ این است که اگر به صورت عادی پیش‌بینی می‌شود که با توجه به محدوده درآمد فرد، او هیچ وقت نمی‌تواند چند هزار سکه به عنوان مهریه پرداخت کند، معامله‌ای که چنین شرطی داشته باشد، معامله غرری محسوب می‌شود و اصلا این معامله جایز نیست. درست است که در شریعت حدّی نگذاشته‌اند و این موضوع را محدود نکرده‌اند، اما با فهمی که از سیره معصومان(ع) داریم می‌بینیم که در نظر گرفتن توانایی طرفین مورد توجه بوده است.
این می‌تواند قرینه‌ای باشد بر لزوم مقید کردن این موضوع. در قانون فعلی خانواده که چند سالی است به تصویب رسیده و در حال اجرا است، گفته‌اند ما فرض می‌گیریم که افراد توانایی پرداخت تا 110 سکه را دارند و قانون باید حمایت کند و او این تعداد را باید بدهد، اما اگر قرار شد مازاد بر آن مهریه‌ای دریافت شود باید توانمندی مرد اثبات شود تا بعد از آن حکمی صورت بگیرد. البته همین قانون هم ناقص است، اما در هر صورت یک پله بهتر از آن چیزی است که پیش از این وجود داشت.
چرا 110 سکه؟
این تعداد مبنای شرعی ندارد، بلکه رقمی است که بر مبنای عرف تعیین شده است. نمایندگان مجلس به این نتیجه رسیده‌اند که این رقمی است که افراد می‌توانند یک جا یا با فاصله آن را بپردازند. اما این در نظر گرفته نشده که اگر کسی بیش از این را به عنوان مهریه تعیین کرد و تصور شد که او توانایی پرداخت بیش از این را دارد، چگونه باید پرداخت کند. آیا او باید تا آخر عمر اقساط بدهد و دیگر زندگی‌اش پا نگیرد؟ اصولاً زندگی با چنین کشمکش‌هایی و به خاطر این مسائل مالی آسیب جدی می‌بیند و دیگر پایدار نخواهد شد و یکی از دلایل عمده طلاق وضعیت اقتصادی و به طور اخص مسئله مهریه است.
بعضی دختر خانم‌ها تحریک می‌شوند که مهریه‌شان را به اجرا بگذارند و از آن طرف هم مرد جوان یا امکان مالی پرداخت را ندارد و یا از سر لجاجت نمی‌پردازد و در نتیجه یا به زندان می‌افتد یا به هر ترتیبی مجبور بشود مبلغ را فراهم کند. جوان وقتی مجبور می‌شود که به حکم دستگاه قضایی - که آن نیز به حکم قانون مجبور است چنین حکمی بدهد ـ مهریه را بپردازد زندگی‌شان در اثر این اجبار و اکراه دیگر شیرینی ندارد و محبتی که باید وجود داشته باشد از آن رخت بربسته است. پسرها نیز عمدتاً پس از اجرای مهریه تقاضای طلاق می‌دهند و می‌گویند ما دیگر نمی‌توانیم با این دختر زندگی کنیم.
 این یکی از عوامل فراوانی طلاق است که باید درمان بشود. درمان این موضوع نیز با اصلاح قوانین صورت می‌گیرد. این قوانین واقعا نگهدارنده خانواده نیست. تلاش‌ها تا کنون این بوده که با قوانین طلاق این موضوع کنترل شود در حالی که به عقیده من باید قوانین ازدواج سخت‌گیرانه‌تر شود. نباید اجازه داد مهریه نسبت به درآمد پسر، از یک سقفی بالاتر باشد. این شیوه هم عاقلانه است وهم می‌توان آن را مستند به سیره اهل بیت دانست. آن‌ها مهریه را نقداً پرداخت می‌کردند و این بدین معناست که چیزی نبوده که از توان آنها خارج باشد. اشتباه‌ترین سخنی که بر سر زبان‌ها افتاده این است که مهریه را چه کسی داده و چه کسی گرفته است. البته الحمدالله اثبات شده که اینطور نیست، بلکه اتفاقا باید پرداخت شود و بسیاری از افراد به موقع‌اش آن را می‌گیرند. ما باید این فرهنگ را اصلاح کنیم و بگوییم اصلا مهریه قرار است داده شود و این وظیفه پسر است. در اینجا او باید پای‌اش را اندازه گلیمش دراز کند. از سویی هم گفته می‌شود که دختر یا خانواده او نمی‌پذیرند که باید در این زمینه هم کار کرد و این دریافت را ایجاد کرد که مهریه نه تضمین خوشبختی و نه تضمین نگه‌داشت خانواده است. مهریه نمی‌تواند جلوی طلاق را بگیرد بلکه اتفاقا مهریه‌های بالا یکی از اسباب تحریک به طلاق است.
مقام معظم رهبری «مدظله العالی» موضوع واسطه‌گری بزرگترها و ریش‌سفیدان در امر ازدواج را مطرح کرده‌اند. البته افراد امروزه معمولاً ملاحظاتی برای چنین وساطتی دارند و این نگرانی را دارند که اگر ازدواج آن دو جوان موفق از کار در نیامد مورد سرزنش خانواده‌های دو طرف قرار بگیرند. به نظر شما چگونه می‌توان هم آن واسطه‌گری را احیا کرد و هم به این مشکل برنخورد؟
اولاً این که اگر کسی وساطتی در این کار می‌کند باید دلش به خدا قرص باشد و اگر برای خدا کار می‌کند باید بداند که این کار او پیش خدا محفوظ است. او قصد خیر می‌کند و گام خیر برمی‌دارد و ثواب می‌برد. هیچکس نباید از کار خیر پشیمان باشد، ولو اینکه در جاهایی بعدا مشکلاتی ایجاد شود. حتی این اعتراض‌ها هم برای این فرد ثواب دارد و برای او خیر است. اگر نگاه ما نگاهی دینی و الهی باشد هیچ وقت از این کارها ناراحت نمی‌شویم و وظیفه‌مان را انجام می‌دهیم.
نکته دوم این است که واسطه‌ها نباید هیچ کس را صد در صد تأیید کنند. اصلا این امکان‌پذیر نیست. آنها می‌توانند در حد شناخت خودشان آن فرد را معرفی کنند و بعد آن‌ها را به تحقیقات بیشتر ارجاع دهند؛ تحقیقاتی که با مسئولیت خود طرفین و خانواده‌های آنها انجام می‌شود. آنها هم باید با تحقیقات جامع به نتیجه برسند و نه با پرسیدن از یک نفر. ما باید بپذیریم که این یک معارفه است و فرد ممکن است خوبی‌ها و یا بدی‌هایی داشته باشد که یک معرفی‌کننده از آن بی خبر باشد. آن معرف تقصیری ندارد. او تنها معرفی کرده و در ادامه وظیفه خود فرد است که برود تحقیق کند. ما باید روی این فرهنگ کار کنیم که حد معرّف چه اندازه است. ایشان قرار نیست تضمین سلامت زندگی را بکند. اگر این توقع را ایجاد نکنیم این نقش کم کم جا می‌افتد.
نکته دیگر این است که در فرهنگ سنتی ما این معارفه‌ها از طریق بزرگترها، به خصوص خانم‌ها، به طور طبیعی انجام می‌شد. خانم‌ها ارتباطات زیادی با هم داشتند و وقتی در جلسات زنانه می‌نشستند می‌بریدند و می‌دوختند و کارهایی می‌کردند که اغلب هم خوب از کار در می‌آمد.
با وجود اینکه سواد چندانی هم نداشتند!
این موضوعات نیازی به سواد ندارد. یک خانم سالمند ممکن است سواد ظاهری چندانی نداشته باشد، اما فهم و تجربه دارد و آدم‌شناس است. یک عمر زندگی کرده و می‌فهمد که اخلاق یا سطح توقعات دو نفر به هم می‌خورد یا نه. ما داریم فرهنگ غلطی را در بسیاری جاها رواج می‌دهیم و می‌گوییم این جوان‌ها باسواد شده‌اند و خودشان می‌فهمند. اتفاقا من می‌خواهم عکس آن را بگویم. هر چقدر جوان‌های ما دارند باسواد می‌شوند، مهارت تشخیص اجتماعی آنها پایین‌تر آمده است.
نمی‌گویم که اصلا نمی‌توانند یا این که همه همین‌گونه‌اند، بلکه بعضی از آن‌ها آگاهی‌ها، ارتباطات و تجربیات خوبی دارند، اما لزوما این گونه نیست که هر چه سواد بالاتر برود مهارت اجتماعی بالاتر رفته باشد، قدرت تشخیص و آدم‌شناسی بیشتر شده و تجربه زندگی افزون‌تر شده باشد. با سواد شدن یعنی بالا رفتن در یک مسیر علمی که خیلی هم خوب است و حتی برخی هم به افرادی نخبه در این مسیر تبدیل می‌شوند، اما در میان همان نخبگان درجه یک هم کسانی هستند که نمی‌توانند یک ارتباط اجتماعی سالم برقرار کنند یا شناخت درستی از آدم‌های اطراف خود داشته باشند. دلیل این امر این است که تمام عمر مشغول کتاب‌های درسی‌اش بوده است. این که شما تصمیم چنین فردی در مورد ازدواج را تماما به خودش بسپاری کار اشتباهی است.
پیش از این پدر و مادرها مسئولیت داشتند و با تشخیص خود ارتباطات را برقرار می‌کردند و کار را با مسئولیت خودشان به پیش می‌بردند و هیچ کس هم دست خالی نمی‌ماند، اما آن شیوه سابق از میان رفته و وضع جدید هم وضع نابسامانی شده است؛ یعنی نه آن وضع سابق حاکم است و نه وضع دنیای جدید غرب که هر کسی آزادانه به هر نحو خواست عمل کند. وضعیت اجتماعی ما یک وضعیت بینابین و برزخی است که آسیب‌های هر دو طرف را دچار شده است. سخن من این نیست که وضعیت گذشته بدون آسیب بود، اما الان همه آسیب‌های گذشته را به اضافه آسیب‌های جدید که بر اثر مثلا ازدواج خیابانی، ازدواج مجازی و ... پدید می‌آید، داریم.
با توجه به این وضعیت ما نیازمند واسطه‌های جدید هستیم. آن چه نیاز داریم واسطه‌های اجتماعی و نهادهایی هستند که در حال حاضر وجود ندارد و باید ایجاد شود. تئوری من در این مورد به طور کلی این است که این کار را نه می‌توان تماماً به خود جوان‌ها واگذار کرد، چرا که بی‌تجربه‌اند و در این صورت خرابکاری زیادی اتفاق می‌افتد، و نه امکان بازگشت تمام به وضع سنتی وجود دارد. برای پر کردن خلئی که در حال حاضر در مسئله وساطت ازدواج وجود دارد باید نهادی قوی با عنوان "بنیاد خانواده" ایجاد شود که این موضوع را به طور وسیع پوشش دهد و برای این پوشش‌دهی از زیرمجموعه‌های مردمی امین و دارای صلاحیت تأیید شده، کمک بگیرد. این بنیاد باید ترکیبی دولتی، حاکمیتی و مردمی باشد که عمده اجرائیات آن را دوش مردم به عهده داشته باشند.   
به نظر می‌رسد که تنها راه به سامان کردن ازدواج و افزایش آن ایجاد چنین ساختاری باشد. بسیاری از جوان‌ها نمی‌توانند کسی را با ویژگی‌هایی که می‌خواهند پیدا کنند. الان برخی از طریق شیوه‌های مجازی و سایت‌ها به طور غیرحضوری واسطه‌گری می‌کنند که بسیاری از آن‌ها با اشکالاتی همراه است. یک نهاد بالادستی باید وجود داشته باشد که بر این مجموعه‌های زیردستی اشراف داشته باشد و الگوی مشخص و برنامه‌های عالمانه‌ای برای آنها تدوین کند.
باید مشاورانی وجود داشته باشند که هم ارتباطات را برقرار کنند، هم تعلیم بدهند و هم خانواده‌ها را دخیل کنند و با ترکیبی از این مجموعه واسطه‌گری اتفاق بیفتد. اگر چنین شیوه و ساختاری ایجاد شود و رواج پیدا کند، آن وقت می‌شود امیدوار بود که ازدواج به هنگام و به موقع روی دهد و کسانی که طالب آن هستند بتوانند به زوج مورد نظرشان برسند و وضعیت از این نابسامانی قدری خارج شود.
یکی از بندهای مهم سیاست کلی خانواده، مربوط به ازدواج مجدد زنان سرپرست خانوار است. مردی که یک بار ازدواج ناموفق داشته و الان مجرد است، نیاز به حمایت ندارد، اما نسبت به زنی که شوهرش فوت شده و یا در ازدواجش شکست خورده نگاه متفاوتی می‌شود. الان حتی مادرها نمی‌پذیرند که پسرشان با چنین زنی ازدواج کند؛ در حالی که نمی‌داند که این زن مطلقه اگر ازدواج نکند ممکن است خانواده بعدی آن پسر را تهدید کند. حل این معضل بیشتر نیازمند راهکار فرهنگی است تا راهکارهای قانونی. در این زمینه چه باید کرد؟
بله، چنان که شما اشاره داشتید باید در مسیر تغییر فرهنگ کار کرد. ما در سال‌های اخیر، در عرصه فرهنگ خانواده و ازدواج، قدری در مسیر فرهنگ لیبرال حرکت کردیم. البته این حرکت عامدانه و آگاهانه نبوده، بلکه عملاً این اتفاق افتاده است و خانواده‌ها خود بیشتر متمایل به آن سمت شده‌اند. الان نمی‌خواهم به این بپردازم که چرا به آن سمت رفته‌ایم و آیا بر اثر ناکارآمدی آموزش و پرورش، دانشگاه‌ها، صدا و سیما، سینما، دیگر دستگاه‌های فرهنگ‌ساز، روزنامه‌ها، کتاب‌ها، سایت‌ها و ... بوده یا نه. همه اینها می‌توانند در به وجود آمدن این وضعیت شریک باشند اما در مجموع وضعیت و حرکت ما به این سمت و سو بوده است. برای حل این مشکل هم برنامه‌ریزی نکرده‌ایم.
حالا باید به سمتی برویم که این مسیر را اصلاح کنیم. این هم شدنی است و اینطور نیست که امکان‌پذیر نباشد. ما پیش از این هم چنین تغییرات فرهنگی‌ای را ایجاد کرده‌ایم اما چنین چیزی نیاز به کار سنگین رسانه‌ای، آموزشی و تربیتی دارد. همه دستگاه‌ها باید دست به دست هم بدهند و یک فرهنگ را جا بیندازند. از جمله نمونه‌های این تغییر فرهنگ و رفتار می‌توان به جا افتادن مراسم اعتکاف اشاره کرد. در یک دوره‌هایی کسی اصلا اسم اعتکاف را نشنیده بود اما الان می‌بینیم که چند صد هزار جوان در ایامی وارد اعتکاف می‌شوند و این یک فرهنگ شده است. فرهنگ شرکت در مراسم دعای عرفه و راهپیمایی چند ده میلیونی اربعین نیز نمونه‌های دیگری هستند که نشان می‌دهد این فرهنگ‌سازی می‌تواند اتفاق بیفتد.
رسانه‌ها می‌توانند در اینجا نقش زیادی داشته باشند. در عرصه پیکارهایی که رسانه‌ها راه می‌اندازند تا مطلبی جا بیفتد، این کار واقعا شدنی است. البته برخی از آنها کارهای خوبی هم کرده‌اند، اما می‌گویند که یک دست صدا ندارد. همه باید دست به دست هم بدهند تا این اتفاق بیفتد.
متأسفانه دولت‌های سیاست‌زده ما ـ که تقریباً همه دولت‌های ما سیاست‌زده بوده‌اند - به این مسائل و آسیب‌های اجتماعی نیز با دید سیاسی نگاه می‌کنند. این آفت بزرگی است که باید برای آن فکری کرد. این هم تقصیر این دولت یا آن دولت نیست و به این که سیاست‌زدگی یک اصل و جو غالب شده و به همه چیز از دریچه تنگ جناحی نگاه می‌شود، ارتباط می‌یابد.
دولت‌ها فقط به چند ساله بر سر کار بودن خودشان فکر می‌کنند و دنبال برنامه‌ریزی برای 10 یا 20 سال بعد نیستند. می‌گویند چرا ما باید کاری کنیم که جناح دیگری ممکن است بیاید و از آن بهره‌برداری کند. به همین خاطر دنبال انجام کارهایی هستند که کمک کند خودشان در انتخابات بعدی پیروز شوند. الان همین انتخابات هم وضعیت مصیبت‌زایی دارد. باید روی سیاست‌های انتخابات هم که اخیراً ابلاغ شده کار شود و قدر آن را دانست و از آن استفاده کرد.
 در هر صورت در حال حاضر فرهنگ سیاست‌زده ما در زمینه انتخابات بر همه چیزها تأثیر می‌گذارد؛ بر اقتصاد، اجتماعیات، مسائل فرهنگی و ... . برای مثال نگاه‌ها این است که اگر موضع‌گیری خاصی در یک مسئله فرهنگی انجام شود، بخشی از مردم نمی‌پسندند و همین عامل رأی نیاوردن‌شان می‌شود.
لذا موضع‌گیری‌ای که می‌دانند حق است و به صلاح جامعه است، نمی‌کنند. همچنین ممکن است در جایی نیاز به تحولی باشد اما به جهت این که تحول سختی است و ممکن است عده‌ای ناراضی باشند انجام نمی‌شود؛ مانند تحول در آموزش و پرورش.در اینجا محاسبه می‌کنند که با ناراضی شدن قشر عظیم معلمان، در دوره بعدی رأی نخواهند آورد. این محاسبات مانع اصلاحات بسیاری می‌شود. در زمینه اصلاحات زیربنایی اقتصادی، اصلاحات زیربنایی فرهنگی و اصلاحات زیربنایی سیاسی و بقیه بخش‌ها نیز همینطور است.
 لذا به کارهای روبنایی و زودبازده روی آورده و بنیان‌ها رها می‌شود. تأکید مقام معظم رهبری بر این است که دولت‌ها را کمی از نگاه جناحی فاصله بدهند و به سمت توجه به مسائل ریشه‌ای‌تر و دراز مدت بیاورند. ایشان تا به حال چندین جلسه طولانی مدت بیش از سه ساعته تشکیل داده‌اند و در این جلسات همین رویکرد را مؤکداً مورد توجه قرار داده‌اند که باید همه دست به دست هم داده و موضوع را فارغ از نگاه‌های جناحی به پیش ببرند. این نگاه باید تبدیل به یک فرهنگ شده و در بدنه دولت‌ها و مجلس‌ها ـ که به دلیل سر و کار داشتن با رأی مردم بیشتر در معرض این آسیب سیاست‌زدگی‌اند ـ نیز وارد شود.  

لطفا کد زیر را وارد نمایید

آرم شورای عالی انقلاب فرهنگی

اطلاعات تماس

تهران، خیابان طالقانی، شماره 436

کدپستی: 1591814313
(+9821) 66976601 - 7