اشاره: دکتر مریم عبدالباقی استاد دانشگاه و کارشناس مسائل خانواده در گفتگویی مشروح با مرکز خبر شورای عالی انقلاب فرهنگی به سوالاتی پیرامون اهمیت ازدواج و خانواده پاسخ داده که مشروح این گفتگو از نظرتان میگذرد:
با سلاو احترام برای فرصتی که در اختیار ما قرا ردادید، به عنوان سوال نخست بفرمائید از نظر شما اهمیت و ضرورت ابلاغ سیاستهای کلی خانواده چه بود؟
من هم به شما و خوانندگان این گفتگو عرض سلام و ادب دارم؛ با توجه به حساسیت موضوع خانواده و نقش محوری که خوشبختانه مسئله خانواده در جامعه دینی و خصوصا در ایران دارد و دشمن هم دقیقا با درک این مسئله خانواده را نشانه رفته است و سالهاست که دارد کار میکند که کیان خانواده را از طرق مختلف به خطر بیندازد، مقام معظم رهبری (مدظله العالی) خوشبختانه مثل همیشه که توجهشان به همان نقاطی که باید، هست و بیداری ایشان شاید خیلی بیشتر از خیلی از مسئولین است، این مسئله را مورد توجه خاص خودشان قرار دادند.
من، خودم قرار بود مقالهای راجع به نماز در انجمن اولیا و مربیان در ارتباط با آموزش و پرورش بنویسم. وقتی من بر روی آن تمرکز کردم، شبیه طرحی شد برای ایجاد پیوند بین خانواده و مدرسه و مسجد.
نیت من این بود که بچهها را چطور با مسجد گره بزنیم و آشتی و پیوند بدهیم اما کم کم دیدم که اگر این کار اجرایی بشود، در واقع خانوادهها را با مسجد پیوند دادهایم. به این صورت که مثلا در مورد جلسات اولیا و مربیان که در خیلی از مدارس اجباری است و حتی گاهی توزیع کارنامهها به شرکت در جلسات اولیا و مربیان منوط میشود، در مساجد برگزار بشود.
من فکر کردم که مسئولین مدارس میتوانند این جلسات را در مسجد برگزار کنند و جوری هم تنظیم کنند که پایان جلسه با نماز جماعت مسجد همزمان بشود. به علاوه یک برنامه هم در کنار آن برای دانشآموزان اجرا بشود یعنی بچهها در جلسه دعوت شده اما برای آنها یک برنامه جداگانه در مسجد ترتیب بدهند به نحوی که هم بچهها با روحانی مسجد آشنا بشوند و هم با فضای مسجد. چون خیلی از بچهها خیلی کم به مسجد میروند، خصوصا در خانوادههایی که خودشان این فرهنگ را ندارند.
به این ترتیب، مدرسه هم با مسجد یک گرهی میخورد و هم خانواده، چون خانواده ناچار از مراجعه به مدرسه است و خانوادههای غیرمذهبی و ضد انقلابیای هستند که حتی همین حد تبلیغات مذهبی که در مدارس هست را برنمیتابند و دلشان نمیخواهد اصلا به گوش بچههایشان بخورد. از آن طرف هم در جاهایی مدرسه خودش یک مانعی برای مسجد رفتن بچهها شده است چون بچهها از صبح تا بعد از ظهر در مدرسه هستند و وقتی برای مسجد رفتن ندارند مگر خانوادههایی که تقید مذهبی زیاد دارند.
به نظرم اگر روی این طرح کار بشود و عملیاتی بشود، بچهها بیشتر به مسجد خواهند رفت. حتی من پیشنهاد دادم که در یک مناطقی به صورت نمونه اجرا بشود و اگر موفقیتآمیز بود به تدریج به جاهای دیگر هم تعمیم پیدا کند. این کاری است که چندان هزینه ندارد و تنها هماهنگی میخواهد. آسان است اما میتواند جواب خوبی بدهد.
مخصوصا اگر در اطراف مدرسه، چند مسجد باشد، در آن صورت میتوان آن مسجدی که روحانیاش جوانتر و خوشبرخوردتر است و یا هیئت امنای آن بهتر برخورد میکنند را برای دعوت خانوادهها انتخاب کرد. البته این طرح یک مشکلاتی هم دارد که باید آن مشکلات برطرف بشود. مثلا برخی وقتها برخی از اعضای خانوادهها از حضور در مسجد معذوریت دارند که باید برای آن هم فکری بشود. روی هم رفته من فکر میکنم پیوند بین مدرسه و مسجد و خانه میتواند یک مقداری بچهها و خانوادهها را مذهبیتر بکند.
در مورد مسئله تکریم اعضای خانواده، تکریم بزرگترها، پدربزرگها و مادربزرگها و تشویق ازدواج، من فکر میکنم این به یک پشتیبان احتیاج دارد. یعنی اگر من یک کارمندی هستم که از صبح تا 4 بعداز ظهر سر کار میروم و یک پدر یا مادر پیر یا پدربزرگ پیر یا آلزایمری دارم که باید حمایت بشوم، سیاستهای حمایتی اداری باید به من کمک کند. یعنی اینطور نباشد که بگویند برای ما مهم نیست که تو چه مشکلی داری، تو در هر صورت مثل همه کارمندان باید تا 4:30 بعدازظهر بمانی! مثلا دادن تشویقی برای اینکه این فرد تا این ساعت بماند یا اینکه مقداری ساعات کاری او را کم کنند و یا خدمات اجتماعی در اختیار او بگذارند یا حتی مثلا به نوعی او را به عنوان کارمند نمونه در جمع همکارانش معرفی کنند که هم به کارش میرسد و هم از خانوادهاش نگهداری میکند، میتواند سیاستهای پشتیبانی محسوب شود که ما آنها را نداریم.
مثلا مدام حرف این را میزنیم که بچهدار بشوید اما واقعا اگر خانم یا آقایی بچهدار بشود، هیچ حمایت عملی از او نمیشود. میشود تسهیلاتی در اختیار این افراد گذاشت. چون مثلا از نگرانیهای خانوادههایی که بچهدار نمیشوند مسئله مدرسه آنها هست. این باید قانون باشد که اگر کسی 4 بچه داشت اینطور حمایت بشود، درمانش مجانی است، ثبت نام او مجانی است و... تا مردم به طور عملی ببینند که با آنها دارد همکاری میشود.
در ارتباط با ازدواج، از آفت اشرافیگری حتی در فضای خانواده امکان ندارد از این مسئله فرار کنید. من یادم است که خواهرم میخواست ازدواج کند و زندگی سادهای تشکیل بدهد. از آن طرف مادرم ناراحت میشد که چرا تو فلان چیز به این سادگی را خریدهای و از طرف دیگر خواهرم ناراحت میشد که چرا شما پیشنهاد یک چیز تجملی را به من میدهید. در فضای خانوادهها از این فشارها گریزی نیست و همه به هم نگاه میکنند. اما اگر امر ازدواج به فضاهای دیگری چون ادارات یا مساجد بیاید و تنها به دانشگاهها ختم نشود، این نوع مشکلات حل خواهند شد. یعنی مسجدیها عروسیشان را در مسجد و یا در سالن کنار مساجد -معمولا الان مساجد در کنارشان سالن دارند- برگزار کنند به نحوی که کسی نتواند بگوید زوج مراسمشان را اینگونه برگزار کردهاند بلکه بگویند مسجد یا اداره مسئول این امر بوده است. لازم است مراسم هم آبرومند و هم ساده باشد. آن وقت تشویق میشوند که از بین کارمندان یک اداره، با هم ازدواج کنند؛ ازدواجهایی که دختر و پسر سن و شرایط فرهنگیشان به هم میخورد. در آن صورت، اداره میتواند به آنها مثلا تشویقی بدهد یا پایه حقوقشان را زیاد کند.
این به نوعی همان امر واسطهگری است که در سیاستهای کلی هم به آن اشاره شده است.
بله.
از منظر شما با توجه به تجربهای که دارید، جدیترین آسیبی که الان در حوزه خانواده به آن دچار هستیم و در این سیاستها به آن اشاره شده است، چیست؟
نکتهای که به نظرم البته با این کلمه در سیاستهای کلی خانواده اشاره نشده اما به مسائل مربوط به آن وجود دارد، این است که متأسفانه غیرت -هم واژه و هم فرهنگ آن- در فضای جامعه ما مثبت تلقی نمیشود چون یک عدهای از افراد به اسم غیرت، تعصب نشان دادند و محدودیتهای ظالمانه ایجاد کردند. کلمه غیرت که میآید معمولا با آن زمینههای ذهنی میآید که واقعی نیست.
اگر ما در جامعه در فیلمها، کتابها و سخنرانیهایمان مردم را به نوعی متوجه معنای حقیقی غیرت کنیم، شاید این نگاه منفی از بین برود. چون غیرت یعنی حمایت و حمایتگری. اینکه اگر کسی به کس دیگری در جامعه دارد ستم میکند یا یک کسی دارد مورد تعرض به خصوص تعرض جنسی قرار میگیرد، تغییر حال در ما ایجاد بشود، غیرت است. اگر ما به این توجه کنیم که غیرت یعنی حمایتگری و وظیفه تمام آحاد جامعه است، بسیاری از آسیبهای اجتماعی کمرنگ میشود. هر چقدر به سمت خانواده نزدیکتر میشویم، این وظیفه پررنگتر میشود تا به پدر و برادر و همسر برسد.
اگر دقت کنیم، میبینیم فیلمهای ماهواره و تعلیماتی که دارد از آن طرف القا میشود، بیشتر غیرت را مورد هجوم خودش قرار میدهد. ما باید از این طرف غیرت را از زمان پیغمبر و امامان شروع کنیم و بعد فیلمها، داستانها و اشعاری متناسب با آن درست کنیم. اینکه دوره پهلوانان چطور بوده است، دوره عیاران چطور بوده است، یک نفر به خاطر غیرتش تا کجا پیش میرفته است. از فرهنگ عمومی جهان هم میتوانیم استفاده کنیم. در برخی از کشورهای دنیا هم غیرت مطرح است. ما از آنها فیلم بگیریم تا نشان بدهیم که غیرت چیزی نیست که تنها در فضای ایرانی و اسلامی باشد بلکه در فضای انسانی هم کاملا غیرت وجود دارد و معنا دارد. همینطور افرادی که از خودشان غیرت نشان میدهند را تشویق کنیم و آنها را برجسته کنیم.
شما به یک نکته مهمی اشاره داشتید؛ اینکه از طرف رسانهها این مسئله هدفگیری شدهاند و به عنوان جنگ نرم وارد خانوادههای ما شدهاند. لطفا در مورد زمینههای این موضوع بیشتر صحبت کنید. اینکه چطور کم کم در خانوادههای ما و به خصوص نسل جوان ما که در حال تشکیل خانواده هستند، این موضوع را دارند از بین میبرند؟
اگر نخواهیم بدبینانه به موضوع نگاه کنیم، میشود گفت که دست کم در تهران از بین رفته است. نه اینکه دارد از بین میرود بلکه خیلی کمرنگ شده است. گفتم که غیرت، منفی تلقی میشود. مثلا پسر به زنش میگوید که میخواهم تو سر کار بروی و ما با هم خرج خانه را بدهیم یا مثلا فرد اصلا میترسد که بگوید که چرا تو با فلانکس بگوبخند داری. میترسد که زود به او بگویند که متعصب است.
اینها مجبورند آنچه در ذات یک انسان است را پنهان کنند و یا تغییر بدهند. اما چون چیزهای دیگری هم در ذات و هوای نفس انسان است، آن وقت کم کم میبینیم که در کنار اینکه دلش نمیخواهد کسی ناموسش را ببیند، در عین حال میخواهد همه حسرت زیباییهای همسرش را بخورند. در نتیجه وضعیت همین میشود که میبینیم که مردی به زنش میگوید چادر نپوش که دوستانم ببینند تو چقدر زیبایی! در حقیقت از این طریق ارضا میشود. راستش من با شهرستانها زیاد سر و کار ندارم و نمیدانم اما در تهران متأسفانه میبینم که وضعیت خیلی خراب است و خیلی از چیزی که باید باشد فاصله دارد. به نظرم ما باید این مفهوم را بازنویسی و بازخوانی کنیم. البته من واقعا در برخی فیلمهای تلویزیون دیدهام که به این موضوع توجه شده است و مشخص است که این دغدغه سازنده بوده است اما یکی دوتا کافی نیست؛ بلکه باید در تمام برنامهها این دغدغهها دیده بشود و نشان دهند که غیرت حمایتگری است و نه تعصب. این باید برای جوانان جا انداخته بشود.
اگر نکتهای باقی مانده است، بفرمایید.
همه نکات این مسئله مهم است. اما یک نکته هست که خداوند در قرآن میفرماید: "جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا و َمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ" به جای اینکه "آباء و ابناء و ذریّات" را بگوید، "آباء و ازواج و امّهات" را میگوید یعنی همسر را جدا از زنجیره طولی حیات انسان ذکر میکند، چون انسان از پدر شروع میشود و به فرزند ختم میشود و این زنجیره از آدم شروع شده است تا زمانی که زمین از بشر پاک بشود. برای این یک عرض هم قائل میشود و یک جغرافیا هم مطرح میکند؛ آن هم همسر است. چون همسرگزینی یک نقطه عطف در زندگی انسان است مثل اصلاح نسل و اصلاح نژاد که برای برخی از حیوانات انجام میدهند که اگر یک حیوانی ضعفی دارد با جفتگیری صحیح، ضعف او برطرف بشود، نژاد انسان هم برای اینکه مشکلاتش برطرف بشود نیاز به اصلاح دارد.
یعنی اگر در طول حیات طولی انسان از پدر به فرزند یک لطمهای وارد شده است مثلا یک ازدواج اشتباه صورت گرفته است یا مثلا یک ضایعه اخلاقی یا ناموسی ایجاد شده است با انتخاب همسر عفیف، درست و پاکدامن میتوان این را جبران کرد. از آن طرف هم -بالعکس- اگر یک زنجیرهای دارد روند معمول و صحیح خودش را میرود با انتخاب همسر ناشایست نقطه آسیبی به وجود میآید که ممکن است هرگز هم نشود آن را جبران کرد. مسئله مشاورههای قبل و حین و بعد از ازدواج که در سیاستهای کلی خانواده نیز به آنها اشاره شده است، میتواند انتخاب درست را برای فرد آسانتر کند. "لْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ وَ الْخَبیثُونَ لِلْخَبیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ" که در قرآن به آن اشاره میشود برای این است که انسان بداند که اگر انسان به سمت بدی برود، ازدواج خوب را هم از دست میدهد و نسل خودش را هم آلوده میکند. چون خیلی از آدمهایی که بد هستند دلشان نمیخواهد که همسر و فرزندانشان هم بد باشند. منظورم از بد، همین حیطههای خطرناکی هست که سلامت اخلاقی خانواده را آسیب میزند. بنابراین به نظر من اگر به روح قرآن توجه بشود، میتوان راهکار مناسبی را یافت که همان مشاورهها و دقت در انتخاب همسر است.