چهره ماندگار فلسفه معتقد است؛ برای خروج از وضعیت توسعهنیافتگی، به اندكی تواضع نیاز داریم. يعنی نیاز داریم به توانايیها، ناتوانیها و نقاط قوت، نقصها و دانايیها و نادانیهای خود بیشتر توجه کنیم. نقش سياست را نيز نبايد ناديده گرفت. حكومتها اگر اراده اصلاح داشته باشند، تا حدودی بر موانع فائق میآيند و اگر امكانها و نيازها را بشناسند، موفق میشوند.
نفسهای ما زنده است به جانش که جانبخش است، به سخنش که توأمان عشق، امید و زندگی است! دلهای ما روشن است به دستان نوازشگر او وقتی نهال وجودمان پی آگاهی و نور میگردد، در آستانه مبارک رشد ایستادهایم و پیوندمان با او برقرار میشود، رشد و پیوندی که مجموعهای از بیم و امید است! دست در دست معصومیتی ازلی، تازه پا به هفت سالگی مقدس گذاشته! همه چیز بوی خوش پاکی میدهد بیاحتیاج به عطری خارج از جان! دستمان را میگیرد و دستگیر رشدمان میشود با صدایی که امتداد آوای مهربانِ مادریست! با صلابتی در راستای قامتِ پدری! بیحرف و حدیث اضافه؛ او معلم است!
بسیار گفتهاند و بسیار شنیدهایم معلمی شغل انبیاست؛ به باور میگویم این همه ماجرا نیست. نه اینکه کار معلمی، راه معلمی و رسم مهربانش همان کار پیامبران و انبیای خدا نیست، همان است ولی بیپیشوند «شغل» که اگر شغل بود راهش به وظیفه باز بود و کارش به عشق بیهوده و کیست که نداند همه انسانهای خوب در این جهان خاکی دستپروردگان معلمانی بزرگ بودهاند که بیش از آموزش هندسه و فیزیک، منطق و فلسفه فرزندان خویش را با منطق و معنای زندگی و فلسفه خوب زیستن آشنا کردند و در این آشنایی هندسه انسانیت را به آنان مشق کردهاند. او شوق و ذوق دانایی را در ما نشانه رفت و ما پای سخن او درس زندگی آموختیم.
معلم شاهبیت همواره روشن زندگی ماست؛ شاهکاری انسانی که خود به دستان توانای معلم و معلمانی دیگر، بودن را به شدن رسانده است؛ احترام و تکریمش به روز، ماه و سال وابسته نیست که همه روز ما بسته است به آنچه پای سخنش، فهم کردهایم و کمی و فقط کمی از دیروزمان روشنتر شدهایم.
ایکنا به بهانه بزرگداشت مقام معلم و به منظور بررسی جایگاه انسانی تعلیم و تربیت در نظام آموزشی به گفتوگو با استاد رضا داوری اردکانی از بلندنامترین چهرههای علمی کشور نشسته است. معرفی داوری اردکانی از هر حیث و جهتی که بدان بیندیشیم، به نوعی خارج از ادب است، او معرف حضور جمله مردم شریف ایران و خاصه اهالی علم، خرد و دانایی است. حق او به گردن فرزندان ایران، حق پدری است که برای آبیاری نهال نوجوان تعلیم و تربیت بیش از ۷۰ سال جوانمردانه ایستاده است و در راه شریف باغبانی روح و جان انسانها سربلند ایامها بوده است. این معلم فلسفه جانمایه عمر علمی و حرفهای خود را در قامت کتابهایی با مفاهیمی از خرد و توسعه، فلسفه تعلیم و تربیت، آزادی، حکمت افلاطونی، فلسفه اسلامی، فلسفه سیاسی، چیستی فلسفه غرب و... به من و ما تقدیم کرده است.
استاد داوری با قامتی همچنان رعنا، چشمانی همچنان روشن و صدایی که آهنگِ خوش آن فقط در حنجره معلمی همواره به گوش میرسد در یکی از روزهای مبارک اردیبهشتی با همان لبخند با شکوه خویش ما را مهمان درسی دیگر از درسهای زندگی کرد. او از فلسفه تعلیم و تربیت، نیاز ما به آموزش و پرورش، نیاز انسان به توسعه و دلایل توسعه نیافتگی و ... گفت. بخش نخست این گفت و گو با عنوان «سياست موفق سياستِ مراعات دانايی و دانش است» طی روزهای گذشته تقدیم شما عزیزان شد،حاصل بخش دوم گفتوگوی یک ساعته ایکنا با این چهره ماندگار کشور را با هم میخوانیم:
ایکنا _ نگاهی به وضعیت کنونی آموزش در کشور، ما را متوجه وضعیتی میکند که در نگاه حضرتعالی «توسعهنیافتگی» نام دارد، این وضعیت در برنامهریزی و افق فرهنگی تمدنی ما را دچار بیبرنامگی کرده، به نظر شما چه راهی اساسی برای برون رفت از این وضعیت وجود دارد؟
پرسش دشواری است، اينكه ما چگونه میتوانیم از وضعی که در آن هستیم خارج شویم، پاسخ آسان و روشنی نمیتواند داشته باشد. البته خروج از این وضع يک ضرورت است. پس محال هم نيست. اما خوب است به دشواری آن فکر كنيم و از خود بپرسيم چرا به دشواریهای جامعه خود فکر نمیکنیم! برای اینکه این دشواری را درک کنیم، بايد ببینیم آغاز اين دشواری از كجا آمده و چرا ما به آن دچار شدهایم؟ شايد شئون تجدد را طوری اخذ كردهايم كه با هم پیوستگی و ارتباط ندارند و به اين جهت منشأییت اثری که باید داشته باشند، ندارند. وقتی كشوری اجزای تجدد و توسعه را جدا جدا اخذ كند، راه به توسعه نمیبرد. بیترديد، برای پيشرفت باید به علم، تکنولوژی و اقتصاد بیشتر اعتنا كرد. توجه به اين امر نيز مهم است كه علم فرمان نمیپذيرد و به قول كانت مستبد است. علم نه از اشخاص و گروهها فرمان میپذیرد و نه از سیاست و ايدئولوژی پیروی میکند، البته علم متحول است و تحولش مسیری دارد كه آن را طی میکند.
ما همه شئون تجدد را کم و بیش گرفتیم، همه چیز داریم، مدرسه، صنعت، اقتصاد و تکنولوژی داریم، ولی هیچ کدام در جای خودشان نیستند یا بهتر بگویم ارتباط و سر و کاری با هم ندارند. جامعه جدید و به طور کلی همه جوامع، شئون بهم پیوسته دارند، هر جهان انسانی یک نظم خاص دارد، این نظم خاص با فهم و درک و خرد خاص تحقق پیدا میکند و سامان میگیرد، ما اجزای جهان جدید را داریم و اگر از کارکرد این اجزا راضی نیستیم به دلیل نبود پیوستگی ميان آنهاست. وقتی این اجزا در ارتباط با هم نیستند، فهم و درکی که موجب پیوند آنها با هم میشود، نيز وجود ندارد.
کشف بزرگی كه از ٥٠-٦٠ سال پيش كرديم و بعدها کسانی از آن کشف بزرگ تئوری ساختند اين بود که غرب و تجدد غربی مجموعه چیزهای خوب و بد است و ما این فرصت را داریم که خوبها را اخذ کنیم و بدها را واگذاریم. بايد از اين تئوریسازان پرسيد اگر ما با دقت، خوب و بد جهان جديد را تشخیص میدهیم و میتوانيم خوب را اختیار کنیم چرا خودمان صاحب و بانی امر خوب نشدیم؟ و مخصوصا چرا به جای خوب بيشتر بدها را اخذ كرديم؟ مردمی كه خوب و خوبی را میشناسند صاحبان خير و خوبیاند. اصلا چرا باید کاری در اروپا و آمریکا صورت گیرد كه خوب يا بد است و ما خوب آن را اخذ كنيم؟ اين تلقی در نيافتن وحدت و تماميت جهانها و نشانه بيگانگی با عالم تجدد است. اینکه خیال کنیم، تجدد مجموعه چیزهای کنار هم گذاشته شده است و علم آن خوب است و فرهنگش بد است! فلان تکنولوژیاش خوب و تكنولوژی دیگرش بد است، خردمندانه نيست. با اين تلقی گاهی با شئونی از تجدد مخالفت کردهايم و شيفته بعضی شئون دیگر آن شدیم! ما وارد تجدد که شدیم، به پيوستگی اجزا آن توجه نکردیم، گويی برای جهان نظمی قائل نبوديم. هر جهانی نظمی دارد و مردمش فهم و دركی متناسب با آن جهان دارند و عالم با این فهم و درک، ساخته و پرداخته شده است. شريک شدن در هر عالمی با فهم و درک آن عالم صورت میگيرد.
پس انتخاب ميان اجزای یک تمدن و یک تاریخ «توهم بیهوده» ای است، اگر تجدد در سراسر گیتی به صورتهای مختلف و كم و بيش ناقص تحقق يافته و گسترش مییابد، به مدد خرد جديد صورت گرفته است. اگر کشوری میخواهد به سمت توسعه و توسعهیافتگی برود، نیازمند فهم و درک خاص است. جهان جدید؛ جهان تصرف، جهان تغییر، جهان ساختن و پرداختن است و برای این ساختن و پرداختن هر عقلی کارساز نیست. در ابتدای تاريخ تجدد عقل خاصی به وجود آمده که دنیا را تغییر داده است. این عقل خاص با علم و سیاست جدید مناسبت دارد، ولی ما از این راه وارد نشدهایم. یعنی به غرب که نگاه کرديم، به عقل و فهم غربی توجه نكرديم و به اين اكتفا كرديم كه فلان شأن را نمیپسندیم و شأن ديگر را اخذ میكنيم. البته عیبی ندارد که هر قومی با عقل خود عمل کند ولی هر راهی را با عقل خود نمیتوان پيمود. تجدد در اروپا به وجود آمده، توسعه پیدا کرده و به همه جهان رفته و به امری ناگزیر تبديل شده است، پس بايد برای آن راهی جست.
ما از آغاز با جهان جدید مشکل داشتیم و با مشکل وارد جهان جدید شدیم و در این مرحلهای که هستیم همه جا با مشکل مواجهیم و همه جا گرفتاری داریم؛ اما مسئله نداریم، چرا؟ برای اینکه مسئله با فهم خاص مطرح میشود، ما نه مسئله آموزش و پرورش داریم، نه مسئله اقتصاد داریم، نه مسئله توسعه داریم، نه مسئله سیاست داریم، ما مسئله نداریم! به این جهت همه مشکلاتمان روی هم انباشته شده است و نمیدانیم با این مشکلها چه میتوانیم و باید کنیم؟
اينكه چگونه میشود از این وضع بیرون آمد، موكول به این است كه وضع كنونی را بشناسیم و نسبت خودمان را با جهان بدانیم و دريابيم «که» هستیم و حد و اندازهمان چيست. يعنی چه کارها میتوانیم بکنیم و چه کارها نمیتوانیم بکنیم و چه نظم و ترتیبی بين كارهايی كه میتوانيم بكنيم وجود دارد و الاهم و فالاهم چیست؟ و از کجا بايد شروع کنیم؟ به عبارت دیگر بايد عالم خود را بشناسیم. زيرا مردمان در عالم خاص خويش عمل میكنند. بنابراين، خودشناسی یعنی عالم خود را شناختن.
مراد از این عالم چيست؟ اين عالم فضای علم و عمل است و در آن امکانهای زمان و مکان را میتوان در نظر آورد. ما نيز در عالم خود بايد سعی کنیم که امکانها را درک کنیم، ما نمیتوانیم هرچه را خواستیم در عالم خودمان متحقق کنیم. عالم چیزی نیست که بتوان آن را به هر صورتی درآورد. مردمان در عالم خود باید امکانها و تواناییهای خود را بسنجند و ببینند چه میتوانند بکنند. در این صورت است كه میتوانند با دشواری از گرفتاریهایی که دارند خلاص شوند. ولی اكنون در زندگی ما هيچ نشانهای از وجود عزم شناخت وضع جهان و امکانها و شرایط آن پيدا نيست و نمیبینيم که درباره نسبت خود با جهان تأمل کنیم. وقتی مردمی گرفتار توسعهنيافتگی هستند، خروج از وضعی كه دارند بسيار دشوار است، زيرا هر مردمی در حدود عالم خود فكر و عمل میكنند.
ایکنا _ استاد ارجمند! با این وصف توسعهنیافتگی محصول چه رویکرد و نگاهی در امور است؟
توسعهنیافتگی ناشی از درک نکردن شرایط تجدد و اخذ قهری اشیا و اجزای آن است. در اين اخذ قهری اجزا و شئون جامعه در جای خود قرار نمیگيرند و در اين صورت فهم و درک اوضاع، شرايط و اقدام و عمل مناسب آسان نيست. پس کافی نیست که ما مدرسه، دانشگاه و فلان صنعت را داشته باشیم، بلكه باید فکر کنیم که از دانشگاه و آموزش و پرورش و اين يا آن تکنولوژی چه عایدمان میشود؟ و مهمتر از اين بايد بيانديشيم كه آيا آموزش و پرورش ما از ٥٠-٦٠ سال پیش بهتر شده است؟ ما همه جا دانشگاه تأسیس کردیم و دانشجويان بسياری از اين دانشگاهها فارغالتحصیل شدند. آیا دانش هم به تناسب افزایش تعداد دانشگاهها و فارغالتحصيلها افزایش يافته است؟
از ۱۰۰ سال پیش تکنولوژیهای کوچک و گاهی بزرگ را نيز اخذ كردهايم. آیا اين تکنولوژیها پيشرفتی داشته است؟ آيا اتومبيلی كه اكنون توليد میشود از اتومبيل توليد ۵۰ سال پیش، بهتر است؟ این پرسشها ساده و روشن است و همه پاسخ آن را میدانند، مشکل این است که چرا کسی فکر نمیکند که چرا ما نتوانستیم اتومبیلی که ۵۰ - ۶۰ سال پیش تولید آن را آغاز کردیم، بهتر کنیم؟ این درد کوچکی نیست، این درد، درد همه ماست. چرا این ناتوانی را قبول نمیکنیم؟ چرا وقتی كه ناتوانیم قبول نمیکنیم ناتوانيم و مهمتر اينكه چرا از توانايیهای موجود كشور استفاده نمیكنيم؟ يا وقتی نمیدانيم به نادانی خود فکر نمیکنیم. در چنين وضعی، مشکلات روز به روز بیشتر میشود.
به طور كلی بگويم برای خروج از اين وضع، به اندكی تواضع نیاز داریم. يعنی نیاز داریم که به توانايیها، ناتوانیها و نقاط قوت، نقصها و دانايیها و نادانیهای خود بیشتر توجه کنیم. نقش سياست را نيز نبايد ناديده گرفت. حكومتها اگر اراده اصلاح داشته باشند، تا حدودی بر موانع فائق میآيند و اگر امكانها و نيازها را بشناسند، موفق میشوند.
خلاصه اينكه هر قومی برای خروج از وضعی كه دارد باید به جايگاه خود نگاه كند و از آنجا راهی برای رهايی بجويد. يعنی ابتدا ببيند در راه است یا به گرد خود میچرخد. وقتی به این مسایل نيانديشند قهرا در وضعی که هستند، میمانند و اكنون خود را تکرار میكنند كه نتيجهاش افسردگی و ملال بيشتر است.
ایکنا _ وضعیت پژوهش نیز دست کمی از وضعیت آموزش ندارد، عموم پژوهشهای ما در بستر نیازهای مراکز صنعتی و یا سازمانی یا برنامهریزی ما نیست، در حالی که در اکثر رشتهها متخصصان مهم و سرآمدی داریم، علت بنیاد مغشوش پژوهش در کشور ما چیست؟
نکته و پرسش درست و مهمی است؛ پژوهش ما شباهت یا مناسبتی با آموزش دارد. به اینکه این پژوهشها تا چه اندازه به کار کشور میآید، بايد توجه كرد. در ۲۰ - ۳۰ سال اخیر، درباره پژوهش بسیار سخن گفته شده است و گاهی از پیشرفت بزرگ کشور در پژوهش گفتهاند، ولی باید پرسید آیا پژوهش در کشور ما واقعا پیشرفت کرده است؟ آنچه محرز است؛ ما دانشمندانی داریم که از عهده پژوهش برمیآیند و پژوهشهایی کردهاند و این پژوهشها در فهرستهای جهانی ثبت شده است. نکتهای که به آن توجه نشده و توجه نمیشود، این است که مسائل این پژوهشها از کجا آمدهاند؟
علم جدید علمی است که باید پاسخگوی مسائل جامعه و در خدمت جامعه باشد. جامعه علمی معمولا میداند که چرا پژوهش صورت میگیرد یا باید بداند كه چه پژوهشهايی اولويت دارد. پس مهم اين است كه مسئله را بشناسيم. مسئلهای كه بايد در جهان علم و جهان خاص دانشمند جایی داشته باشد و پاسخش به كار آيد. وقتی چنين به مسائلی پرداخته میشود كه به كار كشور نمیآيد، بايد بپرسيم كه چرا چنين است. به عبارت دیگر ما دنبال مسائل کشورمان نمیرویم و مسئلهیاب نیستیم. وقتی مسئلهیاب نیستیم، پژوهشی كه میکنیم شايد به درد کار ما نخورد و این گناه هیچکس نیست. ما دانشمندان ممتاز و استعدادهای بزرگ داریم که میتوانند به پژوهشهای كارساز بپردازند.
در جهان کنونی، پژوهش با تکنولوژی، اقتصاد و سیاست پیوستگی و تناسب دارد و اينها جدا از هم نیستند؛ یعنی شئون عالم جدید بهم پيوستهاند و به اين جهت نمیتوان در یک حوزه بدون توجه به وضع حوزههای ديگر کار مهمی صورت داد. اگر نسبت علم با فرهنگ، سیاست، اقتصاد و با آینده معلوم نباشد، در علم پیشرفتهای بزرگ حاصل نمیشود. تكرار میكنم ما دانشمندان ممتاز داریم كه با حسن نیت و علاقه پژوهشهای مهم کردهاند و پژوهشهایشان در فهرستهای جهانی ثبت شده و شاید دیگر کشورها از نتایج این پژوهشها استفاده کرده باشند، ولی متأسفانه این پژوهشها موجب گشايش در کار علم و تكنولوژی کشور نشدهاند. زيرا پاسخ به مسئله کشور نبوده است.
پژوهشهای ما تا آنجایی که من میدانم در معدود مواردی به توسعه اقتصادی و اجتماعی کمک كرده و شايد بتوان گفت كه پژوهش در خدمت توسعه اقتصادی و اجتماعی پژوهش نبوده است.
پیداست كه در چنين شرايطی قدر دانش و دانشمند شناخته نمیشود. با اين ملاحظه میتوان گفت كه پژوهش ما مثل آموزش ما امری رسمی و تشریفاتی است! همه کشورها پژوهش و آموزش دارند، ما نیز آموزش و پژوهش داریم، اما مهم این است که فکر کنیم که آموزش و پژوهش ما به کجا میرود و برای کشور چه به بار میآورد و چه اثری در آینده ایران دارد؟
منبع:ایکنا