به گزارش مرکز خبر شورای عالی انقلاب فرهنگی متن سخنرانی امام خمینی(ره) در جمع اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری در صبح 17 شهریور 1360/ 9 ذی القعدة 1401 در حسینیه جماران بدین شرح است:
من گاهی فکر میکنم که از اولی که این نهضت شروع شد، که باید گفت مبدأش 15 خرداد بود؛ تا حالا هر قصه ای که واقع شده است و هر چیزی که ما از دست دادیم، آیا ما در ازایش دریافتی کرده ایم یا نه؟ مثلًا، آن وقتی که قبل از 15 خرداد که خوب، یک اجتماع کوچکی برای مخالفت با آن چیزهایی که آن وقت واقع شده بود [تشکیل] شد، آن وقت، چنانچه شاه مخلوع به ما یک روی خوشی نشان میداد، این انقلاب حاصل نمیشد. اگر قبول میکرد، ما مسائل خیلی بزرگی آن وقت نداشتیم.
اگر آن وقت قبول میکرد آنها را، خوب، قهراً سست میشدند آنهایی که [مخالف] بودند و نمیرسید به این مسأله. آن سختیهایی که آنها کردند که حالا من بخواهم یکی یکی آنها را بگویم یادم هم نیست، طولانی هم هست، در ازای آن فشارها و آن گاهی فحاشی هایی که میآمدند، بخصوص پیش آقایان، میکردند! البته من راهشان ندادم اما یک وقت آمدند. گمان هم میکنم آن وقتی بود که مرحوم آقای حکیم «1» یک تلگرافی کرده بود و آنها میخواستند جلو بگیرند از جواب- گمانم این بود شاید قبل هم بود- آمدند [گفتند] که میخواهند چند نفری هستند، بیایند از طرف دستگاه شما را ببینند. من گفتم که من با آنها ملاقات نمیکنم، از باب اینکه اینها اشخاصی هستند که اگر بیایند یک چیزی اینجا بگویند، دروغ میروند میگویند و من ملاقات نمیکنم. لکن با بعضی آقایان دیگر ملاقات کرده بودند و آن آقایی «1» که با او ملاقات کرده بودند، عصر همان روز آمد با حال وحشتناک پیش من، گفت که اینها آمده اند و میگویند که ما میریزیم در منزلهایتان، اگر جواب آقای حکیم را بدهید، میریزیم در منزلهایتان، خودتان را چه میکنیم، زنهایتان را چه میکنیم و از این حرفهای اراذلی. و حالا باید چه بکنیم؟ گفتم: شما هم باور کردید حرفشان را؟ گفت: ما چه بکنیم؟ من همان وقت پا شدم، جواب آقای حکیم را دادم. اگر آن وقت هم به ما اینها یک روی خوشی نشان میدادند و چه میکردند- باز ما یک بهره حسابی نمیتوانستیم برداریم- منتهی نمیشد به اینها و اگر 15 خرداد پیش نیامده بود و آن کشتار ناهنجار و ظلم و ستم بزرگ واقع نشده بود، باز ممکن بود که منتهی به این مسائل نشود. در هر قصه ای که واقع میشد، یک بهرهای قهراً برداشته میشد.
اگر 17 شهریور آن مسائل واقع نمیشد و آنها گذاشته بودند مردم صحبتشان را میکردند، چه میکردند، منتهی به این نمیشد که باید برود. یا آنها یک چیزهایی را که آنها میخواستند آن وقت، شاید آن وقت خیلی چیزهای مهمی هم نبود. یا شاه معدوم میگفت که من حاضرم که عمل کنم به قانون اساسی و چه بکنم، خوب این صحبتها پیش نمیآمد. لکن آن شرارتی که آنها کردند، در مقابلش بهره اش این بود که منتهی شد به سقوط؛ سقوط شاهنشاهی 2500 ساله. در هر قصه ای که پیش آمد و به ما صدمه ای وارد شد، در ازای او، یک بهره خوبی ما برداشتیم.
شما میبینید که در زمانی که مرحوم آقای بهشتی زنده بودند، چه وضعی پیش آوردند این اراذل و ایشان را یک چهره دیگری نشان داده بودند که آن روز در خیابانها هم بر ضد ایشان تظاهرات میکردند، صحبت میکردند و نمیدانستند قصه را. شهادت ایشان اسباب این شد که یک بهره بزرگی ما برداشتیم و آن اینکه ثابت شد که آن انحراف بوده است، آن کار آنها انحرافی بوده است. و همین طور هر قصه ای که اینها خواستند از آن بهره برداری کنند، ما بهره برداری کردیم.
و البته خیلی خسارت به ما وارد شد، لکن خسارت در مقابل اسلام؛ یعنی، ما مقصد داشتیم، هدف داشتیم و هدف ما یک هدف الهی بود و روحی بود. افرادی را که از دست میدادیم البته مهم بودند، لکن در راه هدف. اگر بهره برداری برای هدف بود، ارزش داشت و ما بهره برداری کردیم برای هدف. اگر این مسائل واقع نشده بود، شما، حزب شما هم میدانید چه جوری بود وضعش بین مردم؟ بین مردم شماها را یک صورت کریهی، حزب حاکم ...! الآن هم دارند در خارج هی حزب حاکم، حزب حاکم میگویند و شماها را که در رأس حزب هستید، یک صورت مشوهی آن وقت نشان میدادند که شاید مردم غیر آگاه، همه شاید قبول میکردند که مسأله این است و اینها هستند که دارند انحصار طلبی [میکنند]، اینها هستند که دارند همه چیز را برای خودشان چه میکنند، اینها هستند که دارند اسلام را چه میکنند.
از این مسائل هی پیش میآوردند، لکن هر ضرری که به ما وارد شد یک نفعی هم پهلویش بود بزرگتر؛ یعنی، ما عمده نظرمان این بود که برای اسلام نتیجه بگیریم. ما میخواستیم بهره برداری برای اسلام بکنیم. پانزده هزار جمعیت در 15 خرداد از دست مسلمانان- آن طوری که میگفتند- رفت و این نیروی بزرگی بود [برای] اسلام، لکن در ازای آن، یک ظلم 2500 ساله و ستم 2500 ساله مبدأ این خرابی و برطرف شدن او داشت. یا 17 شهریور، که امروز است، خوب آن صدمه ای وارد شد به ایران و اشخاص شاید خیال میکردند دیگر مسأله تمام شد، لکن بهره ای که اسلام از این برداشت، همان بهره هایی بود که در صدر اسلام از کشتن سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- برداشته میشد.
آنهایی که توجه به مسائل معنوی ندارند، در آن وقت اگر- مثلًا- کسانی بودند، میگفتند که سید الشهدا آمد اینجا و همین چرا آمد؟ خوب، «چرا» آن وقت میگفتند، مقدس هایی که آن وقت آنجا بودند، اینها «چرا» را میگفتند که خوب چرا رفت؟ چرا بچه هایش را برد؟ اول هم از ایشان سؤال میکردند که چرا اینها را میآورید؟ لکن شهادت سید الشهدا، که در اسلام بسیار ناگوار بود، چون در راه عقیده و مقصد بود و عقیده را پیش برد- یعنی، همان شهادت- بساط بنی امیه را پیچید به هم و از بین برد، تمامش کرد. و در هر موقعی که هر چه واقع شد- خدای تبارک و تعالی حالا در این مواقعی که برای ما پیش آمد- خدای تبارک و تعالی یک چیزِ زیادتری نصیب ما کرد، قهراً بدون اینکه دیگر محتاج باشد به اینکه تبلیغات اطرافش بشود و اینها.
شهادت شهید بهشتی و آثار آن
شما دیدید که صبح آن روزی که مرحوم آقای بهشتی و آن هفتاد نفر مظلوم در آنجا، آن طور به وضع فجیع شهید شدند، مردم فرق کردند؛ یکدفعه تمام صحبتها برگشت. آنهایی که فریاد [میزدند،] همانهایی که بهشان تزریق کرده بودند که این آدم چطور و کذا و کذاست و آن طور برای ایشان شعار به ضد ایشان میدادند، یکدفعه شعارها برگشت و به نفع ایشان شد؛ یعنی، به نفع اسلام شد. حزب شما هم معرفی اش آن طوری که در آن وقت میکردند، همین طورها بود که این حزبی است که حزب حاکم و انحصار طلب و کذا و کذا و چنان [است.] خوب، من البته تمام حزب را که من نمیشناختم و نمیشناسم، لکن افرادی که این حزب را ایجاد کردند، خوب، من میشناختم. من آقای خامنهای را بزرگش کردم. من آقای هاشمی را بزرگ کردم، من آقای بهشتی را بزرگش کردم. دیدم اینها را از اول تا آخر. بسیاری از اینها [را،] خوب، من میشناختم که اینها اشخاصی نیستند که نه، انحصار طلب به آن معنایی که آنها میگویند، [نیستند.]
البته انحصار به این معنا که باید اسلام باشد، غیر اسلام نباشد؛ همه ما انحصار طلبیم و اسلام اصلًا این طوری است. پیغمبر اسلام هم [میگفت:] «لا اله الا اللَّه»؛ این انحصار است دیگر؛ یعنی فقط همین، دیگر غیر از این نه. ما هم حرفمان این است که فقط اسلام؛ غیر از این نه. این انحصاری که میگویند، اگر این است، مسلمین همه انحصارطلبند، پیغمبرها هم همه انحصار طلب بودند، و خدای تبارک و تعالی هم انحصار طلب [است.]
«انحصار»، این صحیح است. انحصارطلبی- فی نفسه- یک امر فاسدی نیست که هر انحصارطلبی فاسد است. انحصار که بخواهد همه چیز را به نفع مادیت تمام بکند، برای خود آدم باشد، این انحصارطلبی فاسد است. البته اگر شما و ما و هر کدام اینها بخواهیم بهرهبرداری برای خودمان بکنیم، از این شهدایی که خون خودشان را دادند، ما هم انحصارطلب به آن معنای فاسدش هستیم. اما من که شماها را میشناختم و میدیدم این طوری نیست مسأله و مقصد شما اسلام است، خوب، من گاهی هم به اشخاص میگفتم که صحیح نیست. در هر صورت، شهادت آقای بهشتی و این هفتاد نفر مظلوم یکدفعه متحول کرد مردم را به اینکه کم کم بیدار شدند. الآن بعضی از آن اشخاص که در آن وقت چیزهایی- مثلًا- میگفتند، برگشته اند و پشیمان شده اند و اظهار ندامت میکنند، و توبه میکنند و مثل قضیه تائبین شده است الآن، و هر قصه ای که واقع میشود این طور است.
آقای قدوسی- خدا رحمتش کند- خوب من میشناختم چه آدمی است و چقدر به این آدم [اتهام وارد] کردند که مردم را دارد چه میکند، میکُشد، چه میکند، فلان ...، و من میدانستم چه آدمی است؛ محتاط. در احتیاط، حتی در این مالیات، آن قدر از او شکایت میکردند که این آقا احتیاط میکند، نمیگذارد یک چیزی را که باید خرج کرد، خرج کند، لکن وقتی که به شهادت رسید، یکدفعه یک دسته بیدار شدند که اینها یک همچو افرادی را دارند شهید میکنند. اینها هر نفری از ماها و شما را شهید بکنند، به نفع اسلام است و ما از این خوفی نداریم و به ضرر آنهاست. اگر اینها از روی عقل عمل کرده بودند و آن طوری که بعضی جبهه های سیاسی عمل میکنند- که آنها هم مثل همین هایند- اگر اینها از روی عقل عمل کرده بودند، حالا هم رئیس جمهور همان بود و هم آن وکلایی که فاسد بودند، همان جا بودند و میتوانستند که به تدریج، کم کم بکشانند این جمهوری اسلامی را به مسائل غربی، همه هم رو به غرب نماز میخواندند.
لکن خدا خواست، اینکه اینها نتوانند خودداری کنند و سیاست را نمیفهمیدند؛ نمیفهمیدند که چه جور باید رفتار کرد. ملت را نشناخته بودند. اسلام را توجه به آن نداشتند. ملت مسلم را نمیدانستند یعنی چه. و این بود که دستپاچه شدند و زود خودشان را لو دادند آن طور. هر صحبتی که کردند. لو دادند و یک قدری پایهشان سست شد تا وقتی که واقعاً قیام کردند. و- عرض میکنم که- معلوم شد که اینها با کی ها مربوطند و از کجا آمدند و با کی روابط داشتند و با چه بوده و خودشان، خودشان را از بین بردند.
خدای تبارک و تعالی گاهی این طور میکند که یک کسی خودش، خودش را زمین بزند؛ مِثل مَثَل آن که روی شاخه نشسته بود و پایینش را اره میکرد. این طور شد که خودشان، خودشان را از بین بردند و برای ما همه اینها صلاح بود؛ یعنی، انسان میفهمد که خدای تبارک و تعالی عنایت دارد به این ملت با شهادت. همان طوری که عنایت به اسلام داشت و با شهادت بزرگان ما، اسلام را بزرگ کرد، حالا هم همین طور است که خدای تبارک و تعالی عنایت به این کشور دارد و با دست دشمنها، این اسلام و این کشور را دارد حفظ میکند به دست خود آنها، به دست خود آنها، خودشان را رسوا میکند و آن راهی که آنها پیش گرفته بودند که ما را منحرف کنند و ببرند آن طرف، با دست خودشان، راه خراب شد. این از چیزهایی است که ما تدبیر نمیتوانیم بکنیم. خداست که این طور تدبیرها را میکند و ما دلمان بسته است به یک مبدئی که همه چیزها در دست اوست.
یأس دشمنان و شروع انفجارها
و آن چیزی که میخواهم به شما آقایان بگویم، اینها از اول معلوم شد که بنای شیطنت داشتند؛ همان طوری که دولتهای بزرگ این طور هستند. آنها یکدفعه یک کسی را نمیآورند خلق الساعه در اینجا بگذارند که کار انجام بدهد. آنها از اولی که نقشه استعمار همه جا را کشیدند، در هر جایی مأمورینی دارند بسیار مقدس، بسیار خوب، در لباس ملیت، در لباس روحانیت؛ در همه چیزها دارند آنها. یکوقت آدم میبیند که این آدمی که سی سال میگفت که آی ملت، ملت کذا، یکوقت بختیار از کار درمیآید. باید خیلی توجه به این معنا داشته باشید که اینها، از آنهائی نباشند که در آن آنها باشد.
ممکن است یک وقت یک جمعیتی را منحرف کنند با تبلیغات و با [این] چیزها، یواش یواش منحرف کنند و ممکن است وقتی که از انحراف عاجز شدند، انفجار درست کنند. یا انحراف یا انفجار. الآن اینها همه مأیوسند از اینکه ملت ایران را اینها بتوانند منحرف کنند. اینها هر کاری کردند ملت ایران فهمید اینها منحرف هستند. هر صحبتی کردند، انحرافشان معلوم شد. هر عملی کردند، انحرافشان معلوم شد و الآن مأیوسند از اینکه بتوانند به طور سیاسی عمل بکنند؛ به طور سیاسی که از آن بهره برداری سیاسی بکنند. از ایران، اینها همه شان دیگر مأیوسند. امریکا هم مأیوس است. البته امریکا برای دراز مدت تا دویست سال بعد هم ممکن است نقشه هایی داشته باشد. اما اینهایی که به طور بچه گانه دارند عمل میکنند، اینها دیگر کارشان، همه چیز تمام شد. اما وقتی کارشان تمام شده و مأیوس از همه جا شده اند، مثل همان گرب های که به شیر میپرد، وقتی مأیوس شد [ند]، همان کار را میکنند. الآن اینها دارند کارهای مأیوسانه میکنند و میبینند که خودشان چیزی نیستند. میگویند: خوب حالا که ما نیستیم، اینها هم نباشند. چنانچه من به آقای رفسنجانی این را مکرر گفته ام که شما باید- این یکی از مسائل مهم است، مجلس الآن یکی از مسائل مهم است و حتماً بدانید هدف است مجلس، از اول هم بوده. مجلس هدف است- و شما باید آنجا را، یک اشخاصی که میخواهند حفاظت آنجا را بکنند، یک اشخاصی باشند که صد در صد بشناسید اینها را؛ بدانید که اینها که میخواهند حفاظت کنند، چه اشخاصی هستند. یکوقت همان که آدم را میخواهد حفاظت کند، همان است که فاجعه به بار میآورد. در هر صورت، در عین حالی که هر قضیه ای انجام گرفت و انجام بگیرد به نفع اسلام و به نفع ملت مسلمان ماست، لکن ما هر یک از شما را لازم داریم. [وجود] هر یک از شما لازم است برای این مملکت. رفتن هر یک از شما فاجعه است. آنها که رفتند فاجعه بود، بهرهبرداری هم شد. ماها هم برویم، همین است، لکن باید ما نگذاریم این طور بشود. من از خدای تبارک و تعالی سلامت و سعادت همه آقایان را میخواهم. و من امیدوارم که روزنامه شما «1»، که حالا دیگر آن مسائلی که قبل بود دیگر ندارد، یک روزنامه ای باشد که هدایت کند مردم را؛ هادی باشد برای همه روزنامه ها. باید این طور باشند. و شما موفق باشید که روزنامه تان یک روزنامه اسلامی آبرومند، مفید برای جامعه اسلامی و برای کشور اسلامیِ ما ان شاء اللَّه تعالی، باشد.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.