اشاره: حجت الاسلام و المسلمین محمدیان عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و رئیس سابق نهادنمایندگی مقام معظم رهبری «مدظله العالی» در دانشگاهها در گفتگویی که از نظرتان میگذرد به بررسی ابعاد مختلف موضوع خانواده و ازدواج پرداخته است؛ که این گفتگو را با هم میخوانیم:
با سلام و عرض ادب و احترام و سپاس و تشکر فراوان از این فرصتی که در اختیار ما قرار دادید؛ به عنوان سوال نخست لطفا بفرمائید با توجه به همکاری نزدیک حضرتعالی با قشر فرهیخته و جوان جامعه، به نظر شما چه نیازها و آسیبهایی در جامعه باعث شد که مقام معظم رهبری «مدظله العالی» سیاستهای کلی خانواده را به سه قوه برای اجرا ابلاغ کنند؟
من هم به شما و همه خوانندگان این گفتگو عرض سلام و ادب دارم در پاسخ به این سوال باید بگویم خانواده تنها زندگی در زیر یک سقف نیست، بلکه خانواده یعنی زندگی مشترک. کم نیستند زنان و مردانی که در زیر یک سقف زندگی میکنند، اما زندگی مشترک ندارند. زندگی مشترک یعنی زن و مرد مثل دو بال یک پرنده باشند و در حال پرواز در آسمان کمالات انسانی. بنابراین هر دو سهم دارند و باید بتوانند هماهنگ با هم حرکت کنند تا به آن کمالات برسند. بسیاری از زمینهها و ظرفیتهای رشد افراد تنها در کنار همسر محقق و بالفعل میشود و به این معنا خداوند زن و مرد را مکمل همدیگر آفریده است. آنان که به تجرد روی میآورند چرخ زندگیشان را لنگ لنگان میچرخانند و نمیتوانند با یک تعادل مناسب زندگی کنند. با این نگاه باید کلیدیترین جایگاهها را هم در زندگی روزمره و هم در مباحث معرفتی به خانواده اختصاص داد.
انسان در همین زندگی دنیوی نیاز به آرامش دارد و این آرامش در کنار همسر و در خانواده به دست میآید. آینده جامعه نیز در همین خانوادهها دارد رقم میخورد. فرزندانی که به دنیا میآیند و در این خانوادهها تربیت میشوند، همینها هستند که آینده جامعه ما را در دست دارند. بنابراین خانواده برای آرامش امروز و برای سازندگی فردا است.
اگر از نگاه اسلامی هم به این موضوع نگاه کنیم ـ که برای ما اهمیت ویژهای دارد و راه حق و راه خدا را همین مسیر میدانیم ـ نقش خانواده در زمینههای تربیتی و معنوی، بسیار پر رنگ و حیاتی و چه بسا سرنوشتساز است. ما در رابطه با خانواده با یک تعارض جدی با فرهنگ غرب مواجهیم.
مدتهاست که جنبههای فرهنگی و اجتماعی خانواده در معرض تهدیدها و آسیبهای بسیاری قرار گرفته و ما داریم آثار این تهدیدها را در دیگر ساحتها نیز تحمل میکنیم. وقتی فرهنگی میخواهد خود را در دنیا غالب نشان دهد یا غالب کند، طبیعتا با فرهنگ ما در موضوع خانواده نیز تعارض خواهد یافت و با آن مبارزه میکند. وقتی که چنین میدان مبارزهای گشوده شده، با نظر به اهمیتی که موضوع مورد نظر برای ما دارد، طبیعی و لازم بود که سیاستهایی تدوین و به عنوان سندی که مورد توجه مجلس، دولت، قوه قضائیه و هم تمامی سازمانها و نهادهای فرهنگی و اجتماعی قرار بگیرد.
به نظر شما برای به کار گرفتن این سیاستها باید از کجا آغاز کرد؟
مقام معظم رهبری «مدظله العالی» به چند موضوع به طور ویژه توجه کردهاند و به نظر میآید که ما بیشتر باید به آنها توجه کنیم. از جمله این مسائل آموزش است. بد نیست در اینجا به تجربهای در مورد ازدواج دانشجویی اشاره کنم. آموزش نحوه زندگی مشترک هم به جوانان و هم به کسانی که ازدواج کرده و حتی سالها از زندگیشان گذشته یک نیاز واقعی است. گاهی این موضوع با گرفتن گواهینامه رانندگی مقایسه میشود که در حالی که زندگی مشترک موضوعی بسیار مهمتر است آموزش برای آن به اندازه آموزش رانندگی مطرح نیست. بسیاری از افراد حتی دو ساعت نیز آموزش نمیبینند که چگونه زندگی مشترک را اداره کنند و واکنششان به مشکلاتی که به طور طبیعی یا حتی غیر طبیعی در زندگی روی میدهد چه باشد تا بتوانند از آن عبور کنند.
ما در این زمینه حقیقتاً در جامعه خلأ داریم و آموزش، هم پیش از ازدواج و هم پس از ازدواج بسیار مغفول است. چندین سال است که درس دانش خانواده در دانشگاهها ارائه میشود و بررسیهای نشان داده که این درس از جمله دروسی است که بسیار مورد علاقه دانشجویان است و کلاسهای آن بسیار شاداب برگزار میشود. این نشاندهنده وجود نیاز در این زمینه است.
به نظر ما حتی آموزش بعد از ازدواج بسیار مهمتر است، چرا که پیش از ازدواج ممکن است افراد مطالعهای داشته باشند اما پس از ازدواج، با افتادن در پیچ و خم زندگی، آن مطالب را فراموش کنند؛ در حالی که بسیاری از مسائل در عینیت زندگی پس از ازدواج خود را نشان میدهد.
البته لازم نیست همه این آموزشها در قالب کارگاه و کلاس باشد. آموزشهای غیر مستقیم از آموزشهای مستقیم تأثیرگذارتر است. در این زمینه صدا و سیما، فیلمسازان، رسانهها و حتی کسانی که در شبکههای اجتماعی فعالیت مثبت میکنند، نقش ویژهای دارند.
به طور مثال من در همان حد که فرصت داشتهام و در فیلمها و سریالهای صدا و سیما دقت کردهام و از دوستان نیز جویا شدهام میبینم که در حالی که خانواده از دو رکن پدر و مادر تشکیل میشود در این داستانها معمولا فقط یکی از آنها حضور دارد.
شما به ندرت فیلمی پیدا میکنید که هم پدر و هم مادر در آن حضور داشته باشند. در هر صورت این روند به نوعی فرهنگسازی میکند که میشود به تنهایی هم زندگی را اداره کرد. در این شرایط اگر شما مدام هم از تحکیم خانواده سخن بگویید این آموزشهای غیرمستقیم چیز دیگری را الگوسازی میکنند. بنابراین هر چند آموزشهای مستقیم جایگاه خود را دارد اما میتوان بسیاری از آموزشها در قالب همین ابزارها و شبکههای اجتماعی ارائه کرد. موضوع آموزش یکی از نکاتی است که در سیاستهای ابلاغی مورد توجه ویژه قرار گرفته است.
البته من ملاحظهای نیز در این موضوع دارم. ما در حال حاضر در مشاورههایی که به خانوادهها داده میشود با یک آسیب روبروییم. مشاوره قطعا ضرورت دارد و نیاز جامعه ماست، چرا که در فضای سنتی این نقش توسط پدرها، مادرها، پدربزرگ و مادربزرگها و بزرگترهای خانوادهها ایفا میشد و جوانترها مشکلاتشان را با آنها مطرح میکردند، اما امروزه با به حداقل رسیدن این ارتباطات نیاز ما ارائه مشاوره توسط افراد متخصص و صاحبنظر است. بنابراین هر چند اصل مشاوره ضرورت دارد اما نیاز جامعه ما مشاورهای است که با فرهنگ و اعتقادات مردم ما هماهنگ باشد؛ نه مشاورهای که شرایط را بیشتر به هم بریزد و کسی که به مشاوره رفته پریشانتر از پیش شود.
حتی گویا برخی مشاورهها توصیه به جدایی میکنند!
بله مشکلات متعددی وجود دارد؛ توصیه به گناه، توصیه به جدایی. خیلی صریح به افراد میگویند اصلا شما به درد هم نمیخورید و انتخاب شما اشتباه بوده است. در جامعهای که اعتقادات دینی برای مردم جایگاهی ویژه دارد و آنها خود را ملزم به آن میدانند، توصیه به مواردی خلاف ارزشهای مورد قبول آن جامعه طبیعتا نتیجه عکس میدهد. لذا مشاورههایی که با فرهنگ و زمینههای معرفتی ما سازگار باشد، حتما ضرورت دارد. نیاز ما در این بخش غنیسازی رشته مشاوره و تربیت مشاورانی است که آشنایی بیشتری با مباحث اعتقادی و دینی داشته باشند و به آنچه در میان مردم به عنوان هنجار و ارزش تلقی میشود توجه کنند.
مقام معظم رهبری «مدظله العالی» در این سیاستها به مسجد، گروههای مرجع و موضوع مشاوره اشاره کردهاند. پیش از این مساجد و امامان جماعت نقش مرجع و مشاور را داشتند. شما موافق نیستید که لازم است روحانیت نقش خود را در حوزه مشاوره در محلات بازبیابد؛ نه این که این نقش را از روحانیت بگیریم و به سازمان مشاوره بدهیم؟
ما در این زمینه تجربهای در نهاد رهبری «مدظله العالی» داشتهایم. ما برای تعدادی از روحانیون فعال در مجموعه دوره آموزشی مشاوره برگزار کردیم و گواهی نیز به آنها اعطا شد تا بتوانند در دانشگاهها به ارائه مشاوره بپردازند. این نکته باید مورد توجه باشد که کسانی که قرار است مشاوره بدهند بایستی با مباحث روانشناسی آشنایی داشته باشند، چرا که در برخی موارد نیاز به درمانهای تخصصی است و حتی باید مراجعهکننده را به بخشهای درمانی ارجاع داد. بنابراین اگر بخواهیم امامان جماعت و مساجد را در این زمینه فعال کنیم باید پیش از آن آموزشهای لازم داده شود.
در واقع هر چند مشاورههای سنتی میتواند پاسخگوی بخشی از نیازها شود اما نمیتواند برای همه پاسخگو باشد. میتوان این موضوع را به مجموعههای مدیریتی مساجد توصیه کرد تا دورههایی برای ائمه جماعات و حتی دیگر فعالان در مساجد برگزار کنند و آموزشهای لازم را در این زمینه به آنها ارائه کنند تا آنها هم به این موضوع ورود کنند. در هر صورت لازم است که هر کسی به عنوان کارشناس به این حوزه ورود میکند در مورد پیچیدگیهای روانی اطلاع حاصل کند.
اما در مجموع این سخن درستی است که این نقش در مساجد کمرنگ شده است. البته دلایلی هم میتوان برای آن ذکر کرد؛ این که کار ائمه جماعات زیاد شده و بعضا امامت جماعت یک مسجد یک فعالیت جمعی محسوب میشود یا اینکه مردم برای حضور در مساجد فرصت کمی دارند. لازمه رفع این موانع برای به فعلیت در آوردن ظرفیت مساجد در زمینه مشاوره، برنامهریزی است. با برنامهریزی مردم هم اعتماد بیشتری به مساجد میکنند. حتی همین اعتماد خود زمینه حضور در مسجد و آرامش یافتن میشود و آن آرامش خود بستر حل مشکلات خواهد شد.
در زمینه گروههای مرجع نیز گروههای مختلفی وجود دارد که برخی مانند هنرمندان تأثیر عمیق و گستردهای بر مردم دارند. صدا و سیما و وزارت ارشاد که با این قشر همکاری دارند باید در مورد مسائل خانواده توجیه شده و هنرمندان هم قانع شوند که این ضرورت جامعه است. این هم چیزی نیست که به صورت بخشنامهای عمل شود. اگر خود آنها به این مطلب برسند، این چرخ بهتر به حرکت خود ادامه خواهد داد.
به نظر میرسد که یکی از موارد دیگر که با توجه به اهمیت خاص آن مورد توجه ویژه مقام معظم رهبری در سیاستهای ابلاغی بوده موضوع ازدواج آسان است. نظر شما درباره ابعاد این موضوع چیست؟
حقیقت این است که بخشی از علل بالا رفتن سن ازدواج به دشوار شدن شرایط آن بازمیگردد. در حال حاضر سدّی ایجاد شده و جوانها معمولا در مواجهه با مسئله ازدواج این احساس را دارند که چگونه میتوان از این سد عبور کرد. تشریفات بسیار سنگینی در این زمینه وجود دارد و مطالعات انجام شده نشان میدهد 80 درصد خانوادهها، هزینهای بیش از قدرت اقتصادیشان برای ازدواج فرزندان خود میکنند.
این یعنی خانوادهها تا چند سال بعد از ازدواج فرزندشان همچنان درگیر قرضهایی هستند که به خاطر مخارج ازدواج او متحمل شدهاند. خود فرزندان هم گاهی سالهای سال گرفتار بازپرداخت این قرضها هستند. وجود فرهنگهایی مانند این که ازدواج یک بار است و باید سنگ تمام گذاشت، یا این که آرزوهایمان را باید در ازدواج فرزندان ببینیم و رقابتهایی که در زمینه برگزاری مراسم ازدواج و تهیه جهیزیه به وجود میآید، گویی یک مسابقه در تجملگرایی و تلاش در پیشی گرفتن از یکدیگر را باعث شده است. گسترش و رسوب این تفکرات در جامعه باعث شده که بسیاری از جوانها به دور ازدواج یک خط قرمز کشیدهاند و میگویند که فعلا اصلا نمیشود ازدواج کنیم.
در این شرایط برای تحقق ازدواج آسان نیاز به یک عزم ملی برای ایجاد یک نهضت در جامعه داریم؛ نهضتی که مسابقهای را در جهت عکس ایجاد کند تا هر چه ازدواج آسانتر، مهریه کمتر، جهیزیه سبکتر و آغاز زندگی سادهتر بود ارزشمندتر تلقی شود و این نوع شیوه عمل در جامعه ارزش تلقی شود. برخی زندگیای را که باید بعد از 40 سال کامل شود، تصور میکنند همان روز نخست باید آماده باشد.
این یک تصور غلط است و همین الان در برخی جاها در دنیا جوانها با یک امکانات اولیه زندگی را شروع میکنند و به تدریج امکانات دیگر هم فراهم میشود. اما این تفکر که روز اول ورود به زندگی همه چیز باید فراهم باشد، تفکر غلطی است که باعث شده ازدواج در چشم جوانان ما بسیار مشکل جلوه کند. باید برای این معضل یک فکر جدی کنیم. در سند مهندسی فرهنگی جای پایی برای حل بسیاری از این مسائل گذاشته شده و اگر روند اجراییسازی این سند آغاز میشد تأثیرات خود را در این زمینه نیز میتوانست در جامعه بگذارد.
در مجموع هم روحانیت، هم دانشگاهها، هم هنرمندان و هم رسانهها باید در این زمینه ساز هماهنگی بزنند که مردم احساس کنند میشود به این ساز گوش کرد و هماهنگی آن بتواند پیام خوب و دلنشینی به مردم برساند. ازدواج تجملی نه خدمت به فرزندان است و نه خدمت به جامعه. ما باید آرزوهایمان را برای فرزندانمان در جای دیگری ببینیم. آرزوی ما باید این باشد که فرزند ما به آرامش برسد و نه اینکه خانه مجلل یا جشن ازدواجی با حضور چند صد و گاه چند هزار نفر داشته باشد.
به نظرم ما میتوانیم از ظرفیت حرمها به خصوص حرم امام رضا (ع) در این زمینه استفاده کنیم. من به مسئولان آستان قدس این پیشنهاد را دادهام که مشهد را با ارائه خدماتی به جوانان کانون ازدواج کنند و هر جوانی احساس کند به جای هزینههای مجالس تشریفاتی باید زندگیاش را در مشهد شروع کند. همان جا هم میتوان دورههای آموزشیای را برگزار کرد؛ علاوه بر این که آغاز شدن زندگی در کنار امام رضا نورانیت خاصی به آن میدهد. این زوجها اگر مشکلی هم پیدا کنند متوجه جایی که زندگیشان را از آنجا آغاز کردند میشوند و شاید به همان جا برگردند و مشکلاتشان را حل کنند.
گذشته از ظرفیت ویژه آستان قدس، ما در کشور هزاران حرم و امامزاده و بقاع متبرکه داریم که امکانات بسیار خوبی دارند. حسینیهها نیز قرار نیست که فقط موقع عزا مورد استفاده قرار بگیرند. حسینیهها دو، سه ماه در طول سال برای عزاداری فعالاند و بقیه سال باید در اختیار جوانان باشند. اهل بیت ما فرمودند ما در شادی شما شادیم و در غم شما غمگینیم. خب یکی از شادیهای زندگی ما ازدواج فرزندان ما است. برای اینکه ائمه ما هم خوشحال بشوند، اینها را در مساجد و حسینیهها بیاوریم. از این ظرفیت استفاده کنیم تا نورانیت و معنویت این مکانها بر زندگی جوانان ما سایه بیندازد.
مردم نباید وقتی حسینیه و حرم میبینند فکر کنند که آنجا فقط جای گریه و عزاداری است. گریه و عزاداری در جای خود محترم است، اما بسیاری از مواقع سال مواقع شادی ما است. جا دارد که سازمان اوقاف در این زمینه فعال شود و امکاناتی را در اختیار مردم بگذارد. بسیاری از مردم ما واقعا آداب را رعایت میکنند و میتوانیم با حفظ احترام، شاهد شادی آنها باشیم. به خصوص آستان قدس رضوی، به دلیل اینکه مردم ما با امام رضا(ع) یک رابطه دلی دارند، ظرفیت خاصی برای این موضوع دارد. ما در ازدواجهای دانشجویی که چندین سال است در مشهد برگزار میکنیم با صحنههایی روبرو میشویم که حقیقتاً برای ما بسیار ارزشمند است. قول و قراری که زوجهای جوان در جوار حرم امام رضا با همدیگر میگذارند، اینکه با تمام وجود این عهدنامه را با امام رضا در میان میگذارند و حسی که از چهره آنها پیداست میگوید که این زندگیها سالهای سال دوام خواهد داشت. مطالعاتی که در مورد این ازدواجهای دانشجویی در 10 سال گذشته انجام دادهایم نشان میدهد که طلاق در میان این دسته ازدواجها بسیار پایینتر از نُرم جامعه است. به نظر ما نورانیت حضرت و در کنار آن آموزشهایی که داده میشود بسیار تأثیرگذار است.
مردم ما مردم بسیار خوبی هستند اما ما باید این فضاها را برایشان فراهم کنیم و بایستی مسئولین در ذهن و عمل در این جهت فعال شوند که از ظرفیت حسینیهها و مساجد و حرمهایی که در کشور وجود دارد میتوان استفاده کرد. من معتقدم که این فضاها تمام ازدواجها را هم پاسخ میدهد و حاشیههایی هم که در جشنهای ازدواج اتفاق میافتد، در این فضاها به طور طبیعی اتفاق نمیافتد.
مردم همین الان هم جشنهایشان را در اعیاد و مناسبتهای مذهبی در تالارها برگزار میکنند!
بله، غالبا اینطور است. مردم ما مردم بسیار مذهبی هستند. این فضاها هم باید به اینها اضافه شوند. علاوه بر این، باید خیّرین را هم در این موضوع در نظر بگیریم. عدهای واقعاً دوست دارند کارهای خیر انجام بدهند و بنا به تفاوت ذائقهها یک نفر مدرسه میسازد، یک نفر آسایشگاه سالمندان درست میکند و کسی هم به سمت ساخت بیمارستان میرود. یک عده هم ذوق دارند که برای ازدواج جوانان کمک کنند.
اینکه گفته شده کسی که ازدواج کند، نصف دینش حفظ میشود، حرف خیلی بزرگی است و اهمیت و جایگاه گرهگشایی در این موضوع نیز از همین جا قابل برداشت است. کل مجموعه فرهنگی در کشور ما، اعم از دولتی و مردمی، اگر جمع بشوند به عقیده من نمیتوانند ادعا کنند که تلاشهایشان توانسته نصف دین مردم را حفظ بکند. در جایی که خیّرین زیادی هستند که میخواهند کمک کنند تا از این طریق نصف دین حفظ شود، ما باید زمینهها را برای ازدواج آسان فراهم کنیم. من معمولاً میگویم یک زندگی برای شروع تنها احتیاج به تأمین پنج کالای اولیه دارد و اگر این جهزیه اولیه باشد، زوجهای جوان میتوانند به سر زندگی مشترک خود بروند.
یکی از بندهای سیاستها مربوط به خانوادهمحور شدن قوانین و مقررات است. به نظر شما در این زمینه چه کاستیها و ضرورتهایی وجود دارد؟
به نظر میآید که در مجموع برخی مشکلات قانونی وجود دارد که کار خانوادهها را سخت میکند. در این رابطه افرادی که با قوانین سروکار دارند و خصوصاً مجلس شورای اسلامی باید کارگروه ویژهای تشکیل دهند و اقدامات لازم را در اصلاح یا ایجاد قوانین به عمل آورند. برای مثال گاهی دختر و پسری رشید و دارای قدرت تشخیص مصلحت خودشان تصمیم به ازدواج با هم دارند اما موانعی پیش میآید و خانوادهها هماهنگی پیدا نمیکنند و این دو جوان سرخورده شده و با مشکلاتی مواجه میشوند. خب اگر این جوانان رشید باشند باید فکری برای این موضوع کرد. جمع زیادی از مردان و زنان ما از سن ازدواج گذشتهاند.
حالا ممکن است گفته شود مرد میتواند در هر سنی ازدواج کند اما این برای زنان صدق نمیکند و شانس ازدواج آنها پس از یک سنی بسیار پایین میآید. شاید نیاز به مقررات و قوانینی باشد که ازدواج این افراد را هم تسهیل کند. همچنین خانمهایی که سرپرست خانوار هستند، هم اگر قصد ازدواج مجدد داشته باشند و هم اگر بخواهند به سرپرستی خانوار ادامه دهند، نیاز به حمایتهایی دارند.
یکی دیگر از موضوعات مورد توجه مقام معظم رهبری در سیاستهای ابلاغی خانواده موضوع مسکن بوده است. برای بسیاری از جوانها مشکل اصلی در ازدواج مشکل مسکن است. ممکن است آدم به جای فرش بر روی موکت زندگی کند یا به جای یخچال و فریزر فقط یخچال داشته باشد و در این شرایط زندگی را ادامه دهد، اما بدون مسکن نمیشود زندگی را ادامه داد. کسی نمیتواند در خیابان چادر بزند و بگوید ما میخواهیم زندگی کنیم. مسکن یک ضرورت است. ازدواج جوانان در شرایط فعلی مستلزم وجود یک اراده جدی برای ارائه مسکن ارزان است. در شروع زندگی میتوان در 30 یا 40 متر هم زندگی کرد.
تجربه خوابگاههای دانشجویی که زندگی با صفایی هم دارند در این زمینه تجربه خوبی است. قدیم هم این گونه بود که اتاقی از خانه را به یک زوج میدادند تا زندگیشان را آغاز کنند و بعد یک اتاق دو اتاق میشد و بعد مستقل میشدند. الان دیگر آن شرایط سابق نیست و خانهها به آن شکل نیست که فرزندان هم بتوانند در همان خانه در کنار والدین زندگی کنند. شاید در شهرهای کوچک هنوز این راهکار جواب دهد اما در کلانشهرها خود والدین هم در مضیقهاند. حالا ما نیاز به خانههای کوچک ارزان قیمت داریم که یا اجاره آن ارزان باشد و یا با شرایط مناسبی تملیک به شرط اجاره اتفاق بیفتد.
در هر صورت اگر سد مسکن برداشته نشود، بخش زیادی از ازدواجها اتفاق نخواهد افتاد. دولت میتواند با سرمایهگذاری بخش خصوصی این کار را شروع کند و خانههایی شبیه خوابگاهای دانشجویی، در فضاهای کوچک اما صمیمی، به زوجهای جوان عرضه کند. بُعد فرهنگی آن را هم باید حتماً در نظر بگیریم. مقام معظم رهبری تصریح داشتهاند که مسکن باید به گونهای باشد که با فرهنگ اسلامی ما سازگار باشد.
امروزه پنجرههای مساکن ما همه رو به بیرون است در حالی که در قدیم همیشه رو به درون بود. این یعنی معماری قدیم با نگاه به درون بود اما در معماری جدید همه چیز رو به بیرون است. در هر صورت تأکید من بر مسکن ارزان است که جوان بتواند با یک صرفهجویی از آن بهرهمند شود. خیّرین و بخش خصوصی هم میتوانند در این زمینه کمک کنند و دولت هم باید حمایت کند. اگر انتقادی به مسکن مهر وارد میشود باید جایگزینی هم برای آن مطرح شود. مردم نیاز به مسکن دارند و افرادی که 20 سال از ازدواجشان گذشته و دارای مسکن نیستند بسیارند چه رسد به کسانی که هنوز زندگی مشترکشان را آغاز نکردهاند. آن جوان میبیند که فامیل و آشنایش پس از 20 سال هنوز دو سوم درآمد خود را برای اجاره مسکن میپردازد و میگوید من که درآمدی ندارم چگونه میتوانم وارد زندگی مشترک شوم. این یأس ایجاد میکند. نمونه آن چیزی که پیشنهاد کردم در کشورهای دیگر هم انجام شده و ما هم باید برای کشورمان کاری بکنیم. دولت باید پای این موضوع بایستد و مجلس باید برای آن فکری بکند. فراهم شدن مسکن ارزان به این روش میتواند درصد بالایی از موانع ازدواج را تسهیل کند و جوانان ما را امیدوار کند.
طبیعتا مسئله اشتغال هم مهم است و اصولا دو عامل اصلی بالارفتن سن ازدواج را میتوان اشتغال و مسکن دانست. اما من فکر میکنم مسکن بیشتر مانع جوانان است و شهامت ازدواج را از آنها میگیرد.
مسئله دیگر الگو است. به نظر میرسد که کمتر اهتمامی برای استخراج الگو از سیره ائمه و منابع فقهی و به روز کردن آن وجود داشته است. نظر شما در باره نیاز ما به چنین الگوسازیهایی چیست؟
به نظرم یکی از شیوههای ترویج الگوهای مناسب این است که زندگیهای موفقی را که با همین مختصاتی که ذکر شد شکل گرفتهاند در معرض دید مردم قرار دهیم. ما در ازدواجهای دانشجویی، نمونههای خیلی خوبی داریم که به صدا و سیما هم پیشنهاد دادهایم آنها را منعکس کنند. جوانهایی که با جسارت و شهامت خیلی خوب و بالا زندگی خود را با حداقلها شروع میکنند و با اراده بسیار قوی پیش میروند. وقتی این شهامت و اراده نشان داده شود و دیگر جوانان ببینند که با چه میزان از حداقلها میتوان زندگی را آغاز کرد، به خدا توکل داشت و گشایش کار را در سایه توکل به خدا دید، آنها هم امیدوار میشوند.
الان ما الگوهای این چنینی را داریم و میتوان در بخشهای مختلف جامعه نیز این شیوه را دید که بدون تجمل و با همکاری خوب خانوادهها ازدواجهای آسان شکل میگیرد. در سال چند ده هزار دانشجو با هم ازدواج میکنند و اگر ما بتوانیم بخشهای برجسته این اتفاق را در جامعه منعکس کنیم، با توجه به این که جوانان از هم ردیفهای خودشان پذیرش بیشتر و بهتری دارند، این فرهنگسازی اتفاق میافتد. خود ما در جشن ازدواج دانشجویی سعی میکنیم این وجهه را تا جایی که میتوانیم برجسته کنیم اما به کمک رسانهها و صدا و سیما نیاز داریم. البته الگوهای دیگر هم داریم. بالاخره در جامعه ما شخصیتهای زیادی هستند که برای جامعه الگو هستند. با آن افراد هم میتوان وارد گفتگو شد و تجربیاتشان را در جامعه انعکاس داد. در سطوح مختلف جامعه، کسانی هستند که زندگی را خیلی آسان شروع کردهاند و دارند لذت هم میبرند. زندگیهای موفق در جامعه ما خیلی زیاد است. متأسفانه به دلیل حاکم بودن فضای ژورنالیستیای که همیشه حوادث بد و نامناسب سریع در آن منتشر میشود و مخاطبان را به خود جذب میکند، رسانههای ما به سمت آن اخبار میروند. تا جایی که من اطلاع دارم در کل تهران شاید به تعداد انگشتان دست اتفاق افتاده که جشنهای طلاق گرفتهاند اما رسانهها این را خیلی بزرگ کردهاند. همین طور تعداد آن چه تحت عنوان ازدواج سفید از آن یاد میکنند و در واقع ازدواج سیاه است بسیار کم است، اما با برخی اخبار یک دفعه در جامعه موج ایجاد میکنیم. این اتفاقی است که در فضای ژورنالیستی میافتد، اما در نقطه مقابل هزاران هزار ازدواج موفق در همین تهران و کشور ما دارد اتفاق میافتد و هزاران هزار جشن با استانداردهای دینی و عرفی خوب دارد اتفاق میافتد، اما کسی آن را منعکس نمیکند. تا اشکالی در جایی پیش میآید، تصور میشود جامعه همین است، اما واقعا جامعه ما از بسیاری جهات آن چیزی که تبلیغ شده نیست. من خانوادههای زیادی را سراغ دارم که دور هم جمع میشوند و برای جوانهای خانواده فکر میکنند و دلایل عدم ازدواج آنها را بررسی کرده و تا حد امکان در پیوند دادن آنها با هم وساطت میکنند.
نظر شما به طور کلی در باب وساطت در ازدواج چیست؟ به چه نحو باید انجام شود؟
ما در زمینه وساطت در امر ازدواج دوره سنتی را پشت سر گذاشتهایم، اما دوره جدید هم هنوز تحقق پیدا نکرده است. در این برزخ، وساطت هم دارد از بین میرود. وساطت در امر ازدواج اولا جزء بهترین عبادتها است و علاوه بر آن مشکل جامعه ما را حل میکند. الان در هر خانوادهای چندین صاحب نفوذ وجود دارد که حتما هم لازم نیست پیران آن خانوادهها باشند. گاهی یک استاد دانشگاه یا یک روحانی در خانواده هست که مورد احترام همه است. اگر این را فرهنگسازی کنیم و به مردم نشان دهیم که یک فرد مورد احترام در خانواده میتواند افراد را دور هم جمع کرده و همه با هم برای رفع مشکلات ازدواج جوانان همفکری و همدلی کنند، بسیار راهگشا خواهد بود. در هر صورت وساطت یکی از خلأهای ما در موضوع ازدواج است. این مشکل در دانشگاهها هم وجود دارد. بسیاری از جوانانی که حریمها را رعایت میکنند و نمیخواهند از حدود شرعی گذر کنند، نمیدانند چطور باید این ارتباط برقرار بشود. ما سعی میکنیم که برخی کانونهای وساطت توسط افراد کاملاً مورد اعتماد ایجاد شود که ایجاد پیوندها در یک فضای سالم اتفاق بیفتد و نه به عنوان مثال در سایتی که معلوم نیست پشت پرده آن سایت چه کسی است و چه اهدافی را دنبال میکند. در مجموع موضوع "وساطت" نیاز به طراحی دارد. ما به کانونهای وساطت هم در دانشگاهها و هم در دیگر محیطهای اجتماع و حتی در مساجد نیاز داریم. میتوانیم به این کانونها نامهایی مانند "کانون مهر و ماه" و "کانون مودت" بدهیم. پسرها ممکن است نتوانند خودشان فردی را شناسایی کنند و خانوادههایشان هم چنین توانایی را نداشته باشند. دخترهای زیادی هستند که به دلیل حجب و حیا و این که عرف جامعه نمیپذیرد، اگر چه اشکالی ندارد، اما برای ازدواج پیشقدم نشوند. در اینجاست که کانونها و مساجد میتوانند وساطت کنند و هم آموزشهای لازم را ارائه کنند و هم این پیوندها را در مسیر ازدواج آسان پیش ببرند. حتی میتوانند در مراحل بعدی نیز پیگیر مشکلات احتمالی ایجاد شده در زندگی آنها باشند. نباید عنوان حقوقی یا حتی عنوان مرکز مشاوره به آنها داد که جوان با یک هاله خاصی به آن نگاه کند و تصورش این باشد که فقط در صورت ایجاد مشکل باید به آنجا مراجعه کند. جای چنین کانونهایی در جامعه ما بسیار خالی است و متأسفانه عدهای فرصتطلب از این خلاء استفاده کرده، سایت اینترنتی راهاندازی میکنند و تخلفاتی در این سایتها اتفاق میافتد که اعتماد را سلب میکند. وقتی ضرورتی وجود دارد و به درستی پاسخ داده نمیشود طبیعی است که عدهای سوء استفاده میکنند.
یکی از بندهای سیاستهای کلی خانواده بر رعایت حریم روابط زن و مرد تأکید دارد. مقام معظم رهبری «مدظله العالی» هم بارها به این موضوع تأکید داشتهاند. به نظر میرسد کانونهای پیشنهادی شما این ملاحظه را نیز تأمین میکند. در حال حاضر به بهانه یافتن همسر جوانها را به برقراری رابطه تشویق میکنند و حریمها شکسته میشود.
بله، این خلئی است که در جامعه وجود دارد و وزارتخانههای جوانان، آموزش و پرورش، علوم و بهداشت که بیشتر با جوانان سر و کار دارند باید به سمت طراحی قالبی استاندارد و هماهنگ با فرهنگ ما بروند که جای سوء استفاده در آن نباشد و اعتماد مردم را جلب کند.
جای اصلی این کار هم مساجد است و اگر هر مسجد یک کانون وساطت داشته باشد ما 70 هزار کانون خواهیم داشت. 3 هزار کانون هم میتوان در دانشگاهها تأسیس کرد که اساتید خوب و کارمندان موجه و مورد اعتماد و حتی دانشجویان دلسوز میتوانند پیش برنده کار باشند. ما در این زمینه گامهایی هم در دانشگاهها برداشته و کانونهای مهر و ماه را تأسیس کردهایم و امیدواریم بتوانیم تجربیاتمان را در این زمینه در اختیار مسئولان فرهنگی قرار دهیم.
یکی دیگر از مسائلی که میخواستم به آن اشاره کنم تضعیف جایگاه مادری و ارزش فرزندآوری است. این موضوع در جامعه ما تضعیف شده است. در هر صورت خانواده از جهتی مانند درختی است که میوه آن فرزند است. همان کشورهایی که به ما برای کنترل جمعیتمان جایزه دادند در کشور خودشان برای تکثیر جمعیت کمک هزینه میپردازند و بیشترین هزینهها را میکنند. واقعا اشتباه بزرگی در کشور ما انجام شد و در این موضوع جای نقد مسئولان بهداشتی است. این وظیفه آنها بود که وقتی به مرحله مناسب رسیدیم یادآوری کنند و تذکر بدهند، اما وضع به گونهای پیش رفت که الان با خانوادههایی روبروییم که یک یا حداکثر دو فرزند دارند.
بعضی افراد از دشواری تربیت فرزند سخن میگویند که باید گفت اگر خانوادهای توان تربیت فرزند را ندارد یک فرزند هم برای او زیاد است، اما از این جهت میتوان گفت اگر خانوادهای توان تربیت دارد، 10 فرزند هم برای او کم است. جامعه ما نباید به سمت پیری برود. شما ببینید که اگر به یک جوان بگویید عقیم شده و دیگر نمیتواند صاحب فرزند شود چقدر این موضوع برایاش ناراحتکننده است و چقدر حاضر است هزینه کند تا این مشکل برطرف شود! حالا اگر شما به یک جامعه بگویید که دارد عقیم میشود، چقدر باید ناراحت بود و چقدر باید هزینه کرد تا این اتفاق نیفتد؟ الان تمام جمعیتشناسان پیشبینی میکنند که جامعه ما دارد به این سمت پیش میرود و ما باید به این موضوع توجه کنیم. آینده جامعه اکنون در دست ماست و نباید به نحوی باشد که نسل بعد ما را در عقیم شدن جامعه مسئول بداند و این گونه قضاوت کند که ما هیچ حساسیتی نداشتهایم. البته این بحث واقعا نیاز به کار فرهنگی دارد و بخشنامهای پیش نمیرود. تحقق این موضوع نیاز به ایجاد ذهنیت در جامعه دارد و باید حمایتهای لازم هم انجام شود. اما به عقیده من مهمترین بخش آن فکری و فرهنگی است. الان خانوادههای دارای امکانات مادی قابل قبول و یا متمول معمولا فرزند کم دارند، اما خانوادههایی که از نگاه ما شاید در طبقات پایینترند تعداد فرزندانشان بیشتر است. این نشاندهنده این است که مشکل، مشکل فرهنگی است. باید این موضوع جا بیفتد که آنها که دستشان به دهانشان میرسد باید فرزند بیشتری تربیت کنند. البته خانوادههای دیگر هم برای ما ارزشمندند، اما در هر صورت این موضوع در جامعه ما به یک چالش تبدیل شده و باید با تشویق و حمایت و کار فرهنگی از آن گذر شود.
منظور از کار فرهنگی هم این نیست که یک کاریکاتور بکشیم و در آن یک خانواده را با شش فرزند نشان دهیم. نیاز است که صدا و سیما به این موضوع ورود جدی داشته باشد و هنرمندان ما پای کار بیایند. روحانیت، رسانهها و شبکههای اجتماعی پای کار بیایند.
در حال حاضر اصولا کسی نمیتواند تعداد فرزندان زیاد را برای خود یک امتیاز بداند بلکه حتی آن را گویی یک وجهه نامناسب میپندارند. این نشانه یک آسیب فرهنگی در جامعه ما است. مقام معظم رهبری بر این موضوع هم تأکید داشتهاند. بر این اساس جایگاه مادر باید بسیار بالاتر از این دیده شود و تکریم مادر مورد توجه قرار گیرد تا جایی که برای یک خانم موجب افتخار باشد که در حال بزرگ کردن و پرورش دادن چند فرزند است. در کنار این نگاه و ترویج آن نیاز به حمایتهای قانونی و دولتی نیز وجود دارد و باید جنبههای معیشتی آن را نیز سر و سامان داد. اما جنبه ارزشگذاری را باید مهمتر دانست. باید الگوهایی را که وجود دارد و خانوادههایی که همین الان واقعا با احساس مسئولیت در این مسیر قرار دارند را نشان داد. اصولاً باید این به یک جهاد تبدیل بشود. بله، فرزندآوری و بزرگ کردن فرزند سختی دارد، اما کدام کار مهم است که بدون سختی اتفاق میافتد؟ چرا باید روحیه تنپروری و راحتطلبی ما در این زمینه تأثیرگذار شود و نه روحیه سختکوشی و تلاش. این موضوعی است که به آینده کشور ما ارتباط مییابد.
یکی از مشکلاتی که ما با آن روبروییم این است که بسیاری از سیاستهای کلی و اسناد بالادستی چندان در مرحله اجرا مورد توجه قرار نمیگیرد و این بیم وجود دارد که با اجرایی نشدن آنها آینده خوبی نداشته باشیم. از نظر شما بی توجهی به این سیاستها چه پیامدهایی خواهد داشت؟
به نظر من در میان سیاستهای ابلاغ شده از سوی مقام معظم رهبری «مدظله العالی» کلیدیترین آنها همین سیاستهای خانواده است. ما همین الان هم ما آسیبهای وارد شده در این حوزه را با تمام وجود داریم احساس میکنیم و این چیزی نیست که آثارش تازه در آینده مشخص شود. همین یک مورد آمار کسانی که از سن ازدواج گذشتهاند یا د سن ازدواج قرار دارند کافی است که ما را متعجب و متأسف کند و احساس خطر کنیم. آمار طلاق در جامعه ما باید خواب را از چشم مسئولان برباید. این وضعیت، اصلا وضعیت خوبی نیست و زیبنده جامعه ما نیست. گفته میشود نُرم جهانی همین است، اما گویا فراموش میشود که ما در فضای دیگری زندگی میکنیم و با اعتقادات و معارفی که داریم، این وضعیت زیبنده جامعه ما نیست.
بحث من این نیست که این سیاستها برای آینده نیست یا به آینده توجه نکنیم، بلکه موضوع این است که ما باید حالمان را هم دریابیم چرا که آسیبهای امروز ما هم بسیار جدی است. این آسیبها به کمکاریها گذشته در مسائل مربوط به خانواده بر میگردد. میتوان گفت که ما حتی در یک دوره این موضوع را فراموش کردهایم و به دلیل آن فراموشی امروز با این آسیبها مواجه شدهایم. بنابراین اگر آرامش میخواهیم، اگر برای کشور آیندهای خوب و مقتدرانه میخواهیم و میخواهیم که به آرمانهای بلندمان برسیم، بستر تحقق آنها این است که خانواده را دریابیم. اگر خانواده را از دست بدهیم، حتی در بحثهای سیاسی و اقتدار ملی نیز با مشکل مواجه خواهیم شد؛ چرا که فرهنگ مانند هوا و اکسیژن است. اگر شما هوای آلوده تنفس کنید و ریههایتان با مشکل مواجه شود، قلب شما هم با مشکل مواجه میشود و بعد هم مغز شما دچار مشکل میشود. اینطور نیست که تصور کنیم قلب و مغز خوب کار میکنند و تنها ریه است که تا حدی موجب سرفه شده است. خیر، اگر هوا آلوده شد همه بدن با مشکل مواجه خواهد شد و خانواده نیز چنین جایگاهی را دارد و بیتوجهی به آن باعث شده که ما تا همین الان هم آسیب ببینیم.
منبع: نشریه نامه شورا «نشریه فرهنگی اجتماعی شورای عالی انقلاب فرهنگی / شماره 99 - آبان 1395»