اشاره: گفتگویی با دکتر محمد حسینی مقدم عضو هیئت علمی گروه مطالعات آینده نگری پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فنآوری انجام دادهایم تا از تصویر مطلوب آینده آموزش عالی در ایران بیشتر بدانیم:
با سلام و تشکر و سپاس از فرصتی که برای این گفتگو اختصاص دادید؛ به عنوان سوال نخست لطفا بفرمایئدبا یک رویکرد آیندهپژوهانه آموزش عالی ما با چه الزاماتی روبروست و یا در آینده مواجه خواهد شد؟
من هم به مشا و خوانندگان این گفتگو عرض سلام و ادب دارم؛ باید در پاسخ به شوال شما بگویم الزاماتی که باعث تغییر در آموزش عالی میشود میتوان در حوزههای مختلف دید. این الزامات میتواند سیاسی، اقتصادی، جمعیتشناختی، اجتماعی، زیست محیطی فرهنگی و ارزشی باشد. به عبارتی ما با مدلی باید آینده آموزش عالی را مورد بررسی قرار دهیم که مطابق آن همزمان امکان بررسی نقش چندین نیروی پیشران در شکل دهی به آیندۀ آموزش عالی مهیّا شود. برای مثال در برخی مناطق جغرافیایی ایران که با بحران خشکسالی مواجه هستند، به شکلی مؤسسات آموزش عالی این مناطق نیز از این بحران زیستمحیطی تأثیرپذیرفته و دست کم ممکن است کاهش جمعیت دانشجویی و در نتیجه تعطیلی برخی رشته-محلها را در آینده در این دانشگاهها شاهد باشیم. بنابراین نمیتواند در عرصۀ آیندهاندیشی برای دانشگاه تنها محدود به بررسی چند عامل خاص همچون اعتبارات مالی دولتی، درآمدزایی، ارائه آموزشهای تعیین شده و ... شد بلکه همچنان که اشاره شد عدم قطعیتهای شکل دهند به آیندۀ دانشگاه بسیار متنوع و گسترده شده و لازم است با منطق مفهومی و نظری مشخصی آنها را کنکاش کرد.
اما از میان طیف متنوعی از عوامل شکل دهنده به آینده دانشگاه در فضای ملی و بینالمللی مایل هستم توجه شما را به موضوع بینالمللیشدن(Internationalization) آموزش عالی معطوف کنم. در ذیل “بینالمللیشدن آموزش عالی” نیز چندین موضوع مطرح است از قبیل: ایجاد فهم میان فرهنگی، جذب دانشجویان و متخصصان بینالمللی، اجرای برنامههای آموزشی و پژهشی دو و چندجانبۀ بینالمللی، ایجاد درگاههای(Hub) ملی یا منطقهای آموزش عالی. برای مثال شما میبینید که در کشورهای حوزه خلیج فارس، مانند امارات، عمان، قطر، ما با برخی درگاهها یا هابهای منطقهای مواجه هستیم که از طریق سرمایهگذاریهای جدی در حال شکلگیری است. تلاشهای این کشورها برای ایجاد یک بازار قابل توجه آموزش عالی میتواند بر آینده پذیرش دانشجویان با استعداد ایرانی هم تأثیرگذار باشد. به این معنا که ما ممکن است دانشجویان مستعدی داشته باشیم که به جای اینکه در مؤسسات خوب آموزش عالی داخلی تحصیل کنند، تصمیم بگیرند که در مؤسسات آموزش عالی کشورهای مذکور تحصیل کنند. برای مثال شما یک پدر و مادر ایرانی را در نظر بگیرید که تحصیل فرزندشان و این که فرزند آنها چه خدماتی از محل تحصیل خود دریافت کرده و چه مهارتها و شناختهایی کسب کند، برایشان مهم باشد. درحال حاضر بسیاری از خانوادههای ایرانی برای آموزش فرزندانشان از مقطع پیش از دبستان تا دبیرستان و افزایش مهارتهای شناختی و عملی آنها هزینه میکنند. طبیعتا به همین نسبت برای پدر و مادرها آینده تحصیلی فرزندانشان در دانشگاه هم مهم میشود. شاید تا یک دهه گذشته برای پدر و مادرها مهم این بود که فرزندشان فقط یک مدرک دانشگاهی داشته باشد. ولی امروزه با انباشت دانشآموختگان مدرک به دست و گسترش بحران بیکاری دانشآموختگان دانشگاهی، ممکن است پدر و مادرها تصمیم بگیرند فرزند خود را برای تحصیل و فراگیری مهارتهای مورد نیاز برای زندگی آینده به خارج از کشور بفرستند؛ یا این که خود فرد تصمیم بگیرد برای تحصیلات تکمیلی به جایی برود که در کنار اخذ مدرک، مهارتها و زمینههای لازم برای زندگی مطلوب در آینده را هم برای او مهیا کنند.
آیا به نظر شما جریان آموزش عالی به سمت کیفی شدن و مطالبه کیفیت سوق پیدا خواهد کرد؟
بله! این امر قطعا اتفاق میافتد و این امر به زودی بر آینده دانشگاههای برتر ایران اثر میگذارد. در دانشگاههایی مثل دانشگاه تهران، صنعتی امیرکبیر، صنعتی شریف و...، چنانچه مدیران دانشگاه متوجه شوند دانشجوی مستعدی در مقطع کارشناسی یا کارشناسی ارشد در حال تحصیل است براحتی زمینۀ ادامۀ تحصیل در مقطع بعد را برای وی فراهم کنند. این یک نشانه از تغییر در آینده و بیانگر اهتمام دانشگاههای برتر برای جذب استعدادهای برتر کشور است. آنها میدانند که کشورهای توسعهیافته و بزرگ، مانند کانادا، استرالیا و حتی کشورهایی مثل چین، هند، برزیل، آفریقای جنوبی و روسیه، به دنبال جذب استعدادهای برتر دنیا هستند. کشورهای مذکور سعی میکنند با ایجاد استخرهای هوش(pools of talent) افراد با استعداد را از سراسر کشورهای جهان جذب کرده و از سرمایۀ معنوی، علمی، دانشی و مهارتی آنها برای شتاب بخشیدن به فرایندهای توسعه کشور خود بهرهمند شوند.
آیا کشورهای حاشیه خلیج فارس هم همین الگو را دنبال میکنند؟ به نظر شما چقدر اقدامات آنها را جدی و یا اثرگذار بر فضای آموزش عالی ما و دانشآموختگان ما باید دانست؟
تعداد دانشجویان ایرانی مشغول به تحصیل در کشور امارات در پنج سال اخیر، در رده دهم تا سیزدهم دانشجویان خارجی در حال تحصیل در این کشور قرار داشته است. البته دانشگاههایی که آنها در آن تحصیل میکنند ممکن است شعبات دانشگاههایی مانند سوربن، پرینستون یا دیگر دانشگاههای اروپایی یا آمریکایی باشد. امارات در حال سرمایهگذاری درآمدهای نفتی خود برای امور غیرنفتی است. آنها علاوه بر این که تلاش میکنند درآمدهای نفتی را به عنوان سرمایهای برای نسلهای آینده امارات پسانداز کنند و برای دستیابی به این چشمانداز چند ماهی است که 7 درصد مالیات را بر خدمات و محصولات افزایش دادهاند تا به تدریج از اقتصادی وابسته به نفت و به اقتصاد غیرنفتی تبدیل شوند. یکی از مهمترین محورهای فعالیت آنها در این مسیر سرمایهگذاری در آموزش عالی است. آنها به این نتیجه رسیدهاند که اگر دانشجویانی از دیگر کشورها به امارات رفته و در آنجا تولید علم و دانش کنند، این انباشت علم و دانش میتواند در راستای خدمت به جامعه آنها به کار گرفته شود. آنها میدانند که ارزش افزوده علمی و دانشی و فناورانه، و خلاقیت و نوآوری دانشجویان بینالمللی میتواند به رونق اقتصاد و جامعه آنها کمک کند. علاوه بر این کشورهای مهاجرپذیر مانند امارات و قطر که با بحران جمعیت روبرو هستند، برنامههای توسعه بسیار پرجاذبهای ایجاد کردهاند که تحقق این برنامهها مستلزم داشتن نیروی انسانی است. اگر به فردی بگویند که برای تحصیل به امارات بیایید و دوره تحصیلتان که تمام شد، بلافاصله در حوزه تخصصی مربوط به رشتهتان، با حقوق قابل توجه، استخدام خواهید شد، ممکن است بسیار برای فرد جذاب باشد. علاوه براین برای جذب بسیاری از متخصصان و دانشآموختگان غیرمقیم خارجی در حال برنامهریزی و اقدام هستند. برای مثال برخی از متخصصان ما در حوزه نفت و گاز جذب تأسیسات صنعتی نفت و گاز کشورهای قطر و امارات شدهاند. تفاوت حقوق و دستمزدها میان ایران و کشورهای مذکور موضوع مهم و تأثیرگذاری در این فرایند است. این نقل و انتقال هم بدون دشواریهای بروکراتیک، صدور روادید و اقامت انجام میشود.
بر اساس این یافتهها، این نگرانی وجود دارد که ما ظرف مدت 15 سال آینده با بحران استعداد در مؤسسات آموزش عالی مواجه شویم؛ بدین معنا که مؤسسات آموزش عالی ما ورودی دارند ولی اینکه چه تعداد از این ورودیها صاحب استعداد برتر باشند، نمیدانیم. معمولاً در هر جامعهای بین 1 تا 1.2 درصد آن جامعه جزو نخبگان آن جامعه هستند. تلاشها باید به شکلی باشد که عموم این افراد جذب چرخه خدمت به جامعه شوند. سیاستهای آموزش عالی کشورهای مهاجرپذیری مانند کانادا، که جزو اولین کشورهای پذیرنده افراد با استعداد ایرانی است، به شکلی است که افراد مستعد و صاحب استعداد برتر ایران بدون هر گونه دل نگرانی وارد کشور آنها شود. این موضوع چند سالی است که حتی موجب طرح برخی نگرانیها در میان اجتماعات علمی ایران نیز شده به شکلی که برخی مدعی شدند مهاجرت افراد باهوش کشور در بلند مدت میتواند بر موضوع تقلیل ذخایر ژنتیکی و در نتیجه کاهش ضریب هوش مردم ایران تأثیرگذار باشد؛ البته این ادعا تا کنون از حیث علمی اثبات نشده است.
کشورهای پیشتاز در آموزش عالی فراملّی غیر از ارائه آموزش عالی باکیفیت و دستیابی به درآمد و جذب افراد باهوش همچنین به دنبال گسترش نفوذ خود در کشورهای هدف هستند. تونی بلر در مصاحبهای در سال 2013 گفت: برای من جالب بود که به خاورمیانه رفتم و از هر سه نفری که با آنها صحبت میکردم دو نفرشان در انگلستان درس خوانده بودند. درحال حاضر همدلی و سمپاتی مدیران و رهبران در خاورمیانه با انگلستان خیلی بالا است. در حال حاضر عربستان جزو چهارمین کشور فرستنده دانشجو به آمریکا است و به طور طبیعی این موضوع بر همدلی میان سیاستمدران و مقامات کنونی و آیندۀ عربستان و آمریکا تأثیر میگذارد.
این شرایطی را که توصیف میفرمایید چه الزاماتی را متوجه ما میکند؟
یکی از الزامات ما در عرصه آموزش عالی بازنگری مأموریت مؤسسات آموزش عالی و دیگری گسترش اختیارات این مؤسسات است. برای مثال در پذیرش دانشجو و استقلال عمل دانشگاهها در تغییر شیوهنامه و آئیننامههای مرتبط با آموزش عالی فراملّی و بینالمللیسازی آموزش عالی و جذب دانشجوی غیرایرانی باید ضمن شفافسازی فرایندهای مرتبط تسهیلسازی لازم صورت گیرد و نهادهای سیاستگذار نقش راهبری را بر عهده گیرند و تولّی و اجرا را به دانشگاهها واگذار کنند که هم توان تخصصی و هم ظرفیت اداری و رفاهی لازم برای پذیرش دانشجو را به دست آوردهاند. برای مثال به دانشگاهی مانند دانشگاه صنعتی شریف اجازه داده شود تا براساس تشخیص خودش دانشجویان با استعداد را از سراسر جهان جذب کند این دانشگاه در تأمین هزینههای مورد نیاز تحصیل و اقامت دانشجوی غیرایرانی در کشور نیز میتواند مستقل از بودجه یا سرانۀ تعیین شدۀ دولتی اقدام کند؛ درست مشابه همان کاری که در پذیرش دانشجویان مستعد ایرانی در دانشگاههای خارج از کشور انجام میشود. بنابراین دامنۀ اختیارات دانشگاههای کشور در حوزۀ بینالمللیسازی باید گسترش پیدا کند.
آیا به نظر شما سپردن اداره دانشگاهها به خود آنها، در شرایطی که ممکن است دیگر زمینهها فراهم نباشد، به همین نقطه ختم نمیشود؟ آیا این سیاست دانشگاهها را به مراکز فروش مدرک تبدیل نمیکند؟
در هرحال هر سناریویی که شما تعریف کنید هم فرصت و هم تهدید با خود به همراه خواهد داشت؛ از جمله همین نکتهای که شما فرمودید. چنانچه یکی از شاخصهای ارزیابی عملکرد دانشگاهها فعالیتهای بینالمللیسازی آنها باشد، در حال حاضر عموماً دانشگاههای ایران به اعتبار فعالیتهای پژوهشیشان، میزان بروندادی که در مجلات بینالمللی دارند و میزان مقالاتی که در پایگاه های اطلاعاتی مرتبط نمایه و Index میشوند، ارزیابی میشوند. اما میتوانیم برای ارزشیابی عملکرد دانشگاهها و تخصیص یا عدم تخصیص اعتبار، سرانه دانشجوی خارجی، سرانه محقق خارجی و سرانه جذب محققان پسادکتری، را در نظر بگیریم، باید یادآور شد این شاخص ها در حال حاضر در بسیاری از مراکز معتبر رتبهبندی دانشگاه ها لحاظ می شود. آورده علمی، دانشی و معرفتی این افراد برای مؤسسات پذیرنده بسیار قابل توجه است. ایدۀ واگذاری اختیار به دانشگاه برای بینالمللی سازی و نظارت مستمر بر آن به معنی تبدیل دانشگاه به مرکز فروش مدارک نخواهد بود. دانشگاهی که در نظام های رتبه بندی و رقابت جهانی جایگاهی نداشته باشد در آینده حذف خواهد شد. بنابراین حتی در بدترین وضعیت و سناریو چنانچه واگذاری اختیارات پیامدهای منفی که شما گفتید را داشته باشد اما رقابت علمی جهانی از گسترس دامنۀ آن جلوگیری خواهد کرد.
قطع وابستگی دانشگاهها به بودجههای دولتی از الزامات دیگری است که آنها را وادار خواهد کرد به سمت بینالمللیسازی بروند. برخی از دانشگاههای کشور پس از گذشت بیش از هفتاد و هشتاد سال از تأسیس آنها همچنان به منابع دولی وابستگی حیاتی دارند و به رغم تأسیس مراکزی با عنوان پردیس بینالمللی همچنان نگاه محلی و بومی در جذب دانشجوی ایرانی متمول و درآمدسازی دارند بدون آنکه شاهد رفت و آمد دانشجویان غیرایرانی در این پردیس ها باشیم. راهاندازی کردهاند است اما به عنوان مثال در پردیس بینالمللی دانشگاه تهران هیچ دانشجوی بینالمللی دیده نمیشود. بنابراین مشخص نبودن برنامۀ راهبردی، چشماندازها و مأموریتهای ستاد(وزارت علوم و وزارت بهداشت) و صف(دانشگاهها و سایر مؤسسات آموزش عالی) باعث شکلگیری برخی کجفهمیها در فرایند بین المللیسازی شده است. بنابراین باید از منظر آیندهنگری و آینده پژوهی تصریح و تدقیق کنیم که چه میخواهیم و به دنبال چه هستیم؟ به عبارت روشنتر چه افق و چشماندازی در ذهن داریم؟ کدام بخشش و وجه آن بین الاذهانی و فراگیر بوده و همه ذی نفعان در خصوص تحقق آن اجماع نظر دارند؟ کجاها واگرایی و جود دارد؟ علائم تغییر وضعیت های آینده چیست ؟ عدم قطعیت هایی که حاکی از تغییرات آتی است کدام هستند؟
یکی دیگر از الزامات بین المللی سازی دانشگاه ها ایجاد زیرساختهای مناسب برای بینالمللی کردن دانشگاه است. این زیرساخت ها در طیفی از زیرساخت های ملموس و سخت افزاری تا زیرساخت های ناملموس، فرهنگی و نرم افزاری را شامل می شود. اجازه دهید با ذکر مثالی این موضوع را روشنتر کنیم. مثال من نه از کشورهای پیشتاز در علم و فنّاوری جهان است بلکه از کشور ترکیه و تجربۀ بازدیدی است که از مؤسست علمی این کشور طی سه نوبت ب دست آوردهام. من به استان ماردین ترکیه رفته بودم. این استان به لحاظ موقعیت جعمیتی و دارا بودن شاخصهای یک استان به مراتب پایینتر از استان کردستان ما است. اما همین استان، در سال 2011 که ما برای بازدید به آنجا رفته بودیم، پنج هتل بینالمللی معروف داشت. در آن زمان دانشگاهی که چهار سال پیشتر در آن استان تأسیس شده بود حدود 55 نفر عضو هیئت عملی خارجی از آلمان، فرانسه، بلژیک و آمریکا داشت و یک نفر از آنان هم ایرانی بود. این نشان میدهد که آن دانشگاه از برخی جهات خیالش راحت است و زیرساختهایی را در منطقه دارد. اما جالب است بدانید ما قرار بود یک رویداد بینالمللی با مشارکت وزارت دفاع، وزارت خارجه و چند دستگاه مرتبط دیگر را در شهرستانی نه چندان دور از تهران که یک قطب صنعتی کشور نیز محسوب میشود، برگزار کنیم؛ اما وزارت خارجه به ما ایراد گرفت که این شهر زیرساخت لازم را برای پذیرایی از 50 تا 60 نفر افراد شاخص خارجی ندارد. آنها درست میگفتند چون در آن شهر هتل مناسبی وجود نداشت و بهترین اقامتگاه آن در حد مسافرخانه معمولی بود. در نهایت ما مجبور شدیم با هزینههایی مهمانسرای دانشگاه را تا حد ممکن به استانداردهای مورد نیاز ارتقا دهیم. بنابراین زیرساختهای منطقهای که دانشگاه در آن ساخته شده بایستی از جهت رفاهی، تفریحی و فرهنگی مهیا باشد تا بتوان برای بینالمللیسازی آن دانشگاه برنامهریزی کرد. در حال حاضر اگر یک محقق خارجی قصد داشته باشد به همراه خانوادۀ خود یک دوره کوتاه مطالعاتی یا یک دوره تحصیلی را در تهران پشت سر بگذارد، به سختی و با پرداخت هزینههای بسیار میتواند یک آپارتمان مبله برای سکونت خود پیدا کند. در نظر داشته باشید این وضعیت در تهران که پایتخت کشور است به سختی حاصل می شود حال در نظر بگیرید در سایر شهرهای کشور وضع به چه شکل است؟
یکی از مهمترین الزامات دیگر مرتبط با بین المللی سازی دانشگاههای که ناظر بر بعد ناملموس و نرم افزاری آن است فضای بین فرهنگی است. به عنوان مثال دانشجویی که دلبسته ایران و عاشق تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران است و میخواهد در ایران تحصیل کند، برای این موضوع با موانعی روبروست. اگرچه مردم ایران در طول تاریخ خود به تمامی فرهنگها، نژادها و ادیان همواره احترام گذاشتهاند اما در برخی از شهرها و حتی پایتخت ایران این موضوع نیازمند آموزشهایی است که برای مثال مرد یا زنی رنگین پوست و از نژادهای مختلف بتوانند در بخشهای مختلف شهر حیات اجتماعی خود را داشته باشند. من در مواردی مشاهده کردم که دانشجویان غیرایرانی مسلمان و پایبند به حجاب از سوی کارکان دانشگاه تذکر داده میشدند در حالی که آن حجاب در کشورهای آنها مرسوم و پذیرفته شده است. بررسی صورت گرفته مشخص کرد چالش موضوع حجاب نبود چراکه تمامی دانشجویان غیرایرانی مذکور مقید به حجاب بودند اما نکته تفاوتهای بین فرهنگی در چگونگی رعایت حجاب بود.
بینالمللیسازی آموزش عالی همچنین دارای برخی الزامات اقتصادی است و دانشگاهها باید هزینههای لازم برای جذب محققان و پژوهشگران برتر غیرایرانی را تأمین کنند. این موضوع در اسناد بالادستی مثل نقشه جامع علمی کشور یا سند راهبردی امور نخبگان تصریح شده که باید به سمت ایجاد بستر برای جذب دانشجویان نخبه از کشورهای مسلمان و سایر کشورها حرکت کنیم. ولی ما سرمایهگذاری و بودجه لازم را برای ایجاد زیرساختها و ایجاد استانداردهای رفاهی اختصاص ندادهایم. چندی پیش برای شرکت در جلسه ای درباره بینالمللی شدن به یکی از دانشگاههایی سفر کردم که از قضا بینالمللی سازی را به عنوان یکی از راهبردهای دستیابی به چشم انداز آینده تعیین کرده بود. جلسه در یکی از سالن های اصلی دانشگاه برگزار شده بود. بیش از نیم ساعت معطل آوردن کابلی شدیم تا امکان اتصال لپ تاپ به نمایشگر سالن را مهیا سازد. غرض از ذکر این مثال ساده آن است ضمن داشتن نگاهی فراگیر و جامع برخی از نکات ریز در فرایند بین المللی سازی تأثیرگذاری بزرگ دارد. برای مثال دانشگاهی که می خواهد میزبان مهمانان غیرایرانی باشد باید به شکلی برنامه ریزی کند که امکانات اولیۀ مورد نیاز همچون کابلی که گفته شد تا سرویس بهداشتی و امکان سرو غذای غیرایرانی را نیز پیش بینی کند.
از منظر اقتصادی، دانشگاههای ما در آینده مجبور به درآمدسازی خواهند شد و موضوعی همچون جذب دانشجویان و محققان غیر ایرانی بخشی از راه حل هستند. در برخی از مراکز استان کشورمان با بحران کاهش دانشجو مواجه هستیم و سالیانه چند بار اعلام تکمیل ظرفیت میشود تا تعداد پذیرفتهشدگان به حد نصاب رسیده و کلاسها تشکیل شود. در پایان هم ممکن است حد نصاب لازم برای تشکیل کلاس مهیّا نشود. این در حالی است که در آن طرف مرز و در کشور همسایه تقاضا برای تحصیل وجود دارد و میتوان زمینۀ جذب دانشجو از این کشورها را آماده کرد. همانگونه که گفته شد یکی دیگر از الزامات در بینالمللیسازی آینده اندیشی و داشتن نگاه بلندمدت، و نگاه به بازههای زمانی 20 تا 30 ساله است. ما میتوانیم بر موضوع جذب دانشجو از کشورهای همسایه متمرکز شویم و برنامه ریزی کنیم تا آنها در ایران تحصیل کنند. حتی میتوانیم آنها را رایگان پذیرش کنیم. ما که ساختمان داریم، کلاسهایمان هم با دانشجویان ایرانی پُر نمیشود و به اساتید و کارمندان هم داریم حقوق میدهیم؛ پس دست کم این دانشجویان را جذب کنیم تا در این دانشگاهها تحصیل کنند.
به لحاظ سیاسی هم به نظر من یکی از الزامات ما این است که بتوانیم با کشورهای دوست و مسلمان روابط علمی و دانشگاهی خود را بهبود بخشیم. از منظر دیپلماسی علم و فنّاوری ما بیشترین و بهترین مزیت را در بین کشورهای اسلامی برای گسترش نفوذ و دستیابی به اهداف راهبردی در حوزۀ اقتصاد، سیاست و فرهنگ را داریم اما در مقایسه با کشورهایی همچون ترکیه، مالزی و امارات بسیار کم بهره هستیم.
یکی از الزامات مهم دیگر، این است که ما بتوانیم آموزش بینالمللی در ایران ارائه دهیم. درحال حاضر آموزشهای دانشگاهی ما عموماً نیازمندی بینالمللیسازی سرفصلها است تا در امر تطبیق مدرک برای دانشجوی غیرایرانی مشکل بوجود نیاید. البته رشتههایی وجود دارد که اگر کسی قصد تحصیل در آن رشتهها را دارد فقط و فقط در ایران میتواند آن رشتهها را بخواند. ولی ما این رشتهها را توسعه ندادهایم رشتههایی همچون زبان فارسی، ایران شناسی، تاریخ ایران، معماری و هنر ایران و .... کادر آموزشی و فنی بسیار قوی و فرهیخته داریم ولی آنها نمیتوانند محتوا را به زبان انگلیسی ارائه دهند. اتفاقی که میافتد این است که دانشجویی که به ایران میآید ملزم میشود یک تا دو سال و بعضا سه سال، برای فراگیری زبان فارسی وقت بگذارد؛ در حالی که فرد میتواند در همین زمان یک مقطع تحصیلی را به پایان برساند. بنده مدتی در مرکزی که در سال، حدود هفتصد تا هزار دانشجوی غیرایرانی را برای آموزش زبان فارسی پذیرش میکرد، کار میکردم و مشاهده می کردم برخی از دانشجویان غیرایرانی نسبت به این موضوع معترض هستند که آمده اند در ایران پزشکی یا مهندسی بخوانند و مجبور هستند زبان فارسی را فرا بگیرند درحالی که مطلوب آنها آن بود که به زبان انگلیسی در ایران ادامه تحصیل می دادند همانگونه که در مالزی یا ترکیه این موضوع امکان پذیر شده است. گاهی این موضوع بسیار آزاردهند بود به شکلی که برخی از دانشجویان غیرایرانی در طول دورۀ فراگیری زبان فارسی بی انگیزه می شند و ترک تحصیل می کردند. پس تمهید آموزش بینالمللی و ارائه خدمات آموزشی به زبان انگلیسی یکی از نکات مهمی است که لازم است به آن توجه کنیم.
تعریف حوزههای همکاری پژوهشی با سایر کشورها نیز موضوعی است که ما بهشدت در آن ضعف داریم. ما در سالهای اخیر در چند پروژه بینالمللی شرکت کردهایم و جامعه علمی بسیار از آنها بهرهمند شده است. به عنوان مثال ایران در پروژه سرن در کنار بسیاری از کشورها مشارکت کرده و به ازای حق عضویتی که پرداخت میکند توانسته سهمیهای از نظر بهرهمندی اعضای هیئت علمی و محققان کشور در اجرای این پروژه برای خود به دست آورده است. در قالب این همکاری بسیاری از دانشجویان برجسته و با استعداد ما در حوزههای مرتبط با آن موضوع به کشورهای محل اجرای پروژه سفر کرده و در آزمایشگاههای معتبر دنیا، که ما به این زودی در کشورمان به امکانات این آزمایشگاهها دسترسی نخواهیم داشت، مشغول به کار شدهاند. بنابراین دانشگاهها باید ملزم شوند که بخشی از فعالیتشان را به همکاریهای پژوهشی معطوف کند. مثلاً دانشگاه سیستان و بلوچستان به سمت همکاریهای پژوهشی با پاکستان برود و به عنوان مثال مسائل اقلیمی منطقه را موضوع همکاری علمی قرار داده و از سازمانهای بینالمللی و سازمان ملل برای پیشبرد برنامههای خود اعتبار دریافت کنند. پاکستانیها بسیار خوب از این ظرفیت استفاده کرده و بهراحتی از پولهایی که سازمانها و شرکتهای بینالمللی به آنها میدهند، استفاده میکنند. یادآوری این موضوع مهم است که صرف داشتن تفاهم نامه با دانشگاههای خارج از کشور چاره ساز نخواهد بود. برای مثال اگر به وبگاه برخی از دانشگاههای تراز اول کشور ما مراجعه کنید فهرستی از بیش از 100 تفاهمنامه همکاری با مؤسسات همتای غیرایرانی را میبینید. اما اگر بپرسید که این تفاهمنامهها چه حاصلی برای دانشگاه داشته، پاسخ درخوری دریافت نمیکنید. بنابراین یکی از الزامات، اجراییسازی مفاد تفاهم نامه ها و گسترش همکاریهای پژوهشی با دانشگاههای همتا و سازمانهای بینالمللی است. وزارت علوم و وزارت بهداشت به عنوان نهادهای سیاستگذار که نقش راهبری و نظارت بر موضوع را بر عهده دارند نیز باید مشوق هایی را به منظور گسترش اقدامات مرتبط با بینالمللیسازی تمهید کنند. برای مثال به عضو هیئت علمی که موفق شده محقق پسادکتری از خارج از کشور جذب کند یا در اجرای طرحها و پروژههای بینالمللی مشارکت کند، چنان وزن و اهمیتی برای این فعالیتها قائل شود که فرد بتواند در ارتقای مرتبه یا ترفیع خود از آنها بهرهمند شود و این موضوع به عنوان بدیل مناسبی برای امتیازهای وتو کننده همچون انتشار مقاله ISI لحاظ شود. همان طور که در کشور مشوقهایی برای انتشار مقاله بینالمللی در نظر گرفته شد و این مشوقها باعث شد که ایران رشد چشمگیری در زمینه چاپ مقالات علمی بین المللی داشته باشد، اگر یک الزام یا امتیاز قانونی در زمینه فعالیتهای بینالمللی در نظر گرفته شده و آییننامه ارتقا با این جهتگیری بازبینی شود، میتوان انتظار داشت دستاوردهای خوبی در زمینه افزایش همکاریهای علمی بینالمللی و در نتیجه بینالمللیسازی آموزش عالی در ایران محقق شوند.
برای این منظور الزامات حقوقی و قانونی باید در چند لایه برقرار شود؛ یکی در دانشگاهها و دیگری در دستگاههای سیاستگذار مانند وزارت علوم، وزارت بهداشت و شورای عالی انقلاب فرهنگی. دانشگاه باید آئیننامه یا مقرراتی داشته باشد که مشخص کند یک عضو هیئت علمی یا دانشجو که به ایران میآید مطابق کدام فرایندها از چه مزایا و شرایطی میتواند بهرهمند شود. شفاف بودن فرایندهای نقش مهمی در این مسیر دارد. در بینالمللیسازی آموزش عالی تفکیک متن از حاشیه مهم است. برای مثال در جذب دانشجوی بینالمللی آنچه میتواند ما را تا حدی از حواشی این ارتباطات بینالمللی دور کند هدف گرفتن دوره تحصیلات تکمیلی است. کسی که در دوره کارشناسی ارشد تحصیل میکند، معمولاً یک بلوغ عاطفی به دست آورده و از فضای هیجانی گذر کرده است. بر این اساس ایجاد زیرساخت برای آنها راحتتر است. شاید برای ما دشوار باشد برای یک دانشجوی 18 ساله که تفریح بخش مهمی از زندگی اوست، شرایطی را فراهم کنیم که بتواند به فضای کشور ما علاقهمند شود. ولی برای پذیرش تحصیلات تکمیلی و اعضای هیئت علمی، که اقتضای سن آنها توجه به برخی وجوه دیگر است، سخت نیست. بنابراین ما میتوانیم در هدفگذاری 5 تا 10 سال نخست تأکیدمان را بر تحصیلات تکمیلی قرار دهیم.
من از نکاتی که شما بیان کردید به این نتیجه رسیدم که در شرایط کشور ما، گسترش همکاریهای علمی بینالمللی، به شکل مسئلهمحور و پروژهای بیشتر امکانپذیر است. آیا موافق هستید؟ فرصت مطالعاتی و تحصیلات تکمیلی هم تقریبا چنین شاکلهای را دارند. البته در رویکرد مسئلهمحور و پروژهمحور مسئله ارتباطات علمی فراتر از دانشگاهها تعریف میشود و میتواند حوزه فناوری را هم شامل شود.
بله، دقیقاً درست است. بینالمللیسازی آموزش عالی فقط آموزش و جذب دانشجوی غیرایرانی یا محقق بین المللی نیست. ما در حال حاضر در حوزه پژوهش و فناوری شرکتهای دانشبنیانی داریم که بهشدت ظرفیت جذب پژوهشگران غیرایرانی و غیرمقیم در اختیار دارند. ممکن است حتی نیازی به اقامت آن شخص در کشور نباشد. برای مثال امروزه بسیاری از تکنسینهای هندی، بدون اینکه کشور خودشان را ترک کنند، به جامعه آمریکا و اروپا خدمات ارائه میدهند. ما یک موضوع مهمی به نام رمیتَنس (Remittance) داریم؛ یعنی درآمد حاصل از ارائه خدمات به کشورهای دیگر و انتقال آن به کشور مبدأ یا وطن. مثلاً کشوری مانند چین و هند درآمدی که از این محل به دست میآورند بهمراتب از فروش نفت و گاز ما و از کل درآمد ملی ما بیشتر است. برای مثال اگر در سال 1395 حدود 65 میلیارد دلار درآمد کشور ما بوده، آن کشورها در همین سال بالغ بر 150 میلیارد دلار از محل رِمیتَنس درآمد به دست آوردهاند. یعنی فرد در داخل هند یا در خارج از هند برای سایر کشورها کار میکند و درآمد او به داخل هند برمیگردد. بنابراین آموزش عالی بینالمللی در عرصه فناوری، در عرصه شرکتهای دانشبنیان، در پژوهش و آموزش نیز عامل ایجاد ارزش افزودۀ اقتصادی محسوب میشود. در حال حاضر سومین بخش صادرات کشور استرالیا عرضۀ خدمات آموزش عالی بوده است. این کشور در سال 2017 حدود 28 میلیارد دلار خدمات آموزش عالی ارائه کرده است. شما میبینید مؤسسات آموزش عالی استرالیا برای شرق و غرب عالم، چه کشورهای آسیایی و چه کشورهای اروپایی، جاذبه تحصیلی ایجاد کرده و از افراد دعوت میکنند که برای دریافت خدمات خوب و درجه یک آموزش عالی در آنجا تحصیل کنند.
بنابراین بینالمللیسازی میتواند در همه حوزهها باعث رونق شود. کشوری مانند امارات با جمعیت بومیاش نمیتواند تجارت خود را اداره کند و چرخ اقتصادش را بچرخاند. شما وقتی وارد فرودگاههای دبی میشوید، ترکیب و تنوع ملیتها بهشدت آشکار است و این موضوع جلوهای از تلاش این کشور برای بینالمللیشدن در تمامی حوزهها و شؤون اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است. یکی از بهترین راهبردهایی که میتواند به این کشور کمک کند، آموزش عالی است. به همین دلیل شعباتی از دانشگاههای معتبر جهانی در این کشور تأسیس شده تا زمینه دستیابی به اهداف گفته شده تسیهل شود. متقاضیان نیز احساس میکنند با تحصیل در این دانشگاه میتوانند هم مدرک یک دانشگاه معتبر را به دست بیاورند و هم مهارتهایی را کسب کنند که به پشتوانه آنها بتوانند در هر جای دنیا بهراحتی در حوزه تخصصی خود مشغول به کار شوند.
آیا تنها الگوی ایجاد هاب آموزش عالی همین چیزی است که ما در امارات میبینیم یا الگوهای دیگری هم وجود دارد؟
چند الگو برای ایجاد درگاه آموزش عالی فراملّی در این زمینه وجود دارد. در الگوی امارات، این کشور مناطق آزادی را ایجاد کرده که در آنها معافیتهای مالیاتی و خدماتی پیشبینی شده تا این رغبت را در دانشگاههای خارجی ایجاد کند که شعبهای در آنجا دایر کنند. از کشور ایران دانشگاه آزاد نیز در آنجا شعبهای راهاندازی کرده است. الگوی قطر متفاوت است. این کشور نه تنها معافیتهای مالی در نظر گرفته بلکه به اساتید و دانشگاههای معتبر پول داده تا شعبهای از آن دانشگاهها را راهاندازی کنند. حتی تعدادی از اساتید آنها ایرانیان دانش آموختۀ دانشگاههای معتبر اروپا و امریکا هستند. مدرکی هم که میدهند یک مدرک صوری نیست، بلکه استانداردهای کیفی آموزشی در این شعبات بهشدت رعایت میشود. همان استانداردی که در پرینستون ارائه میشود، همان هم در قطر اعمال میشود؛ با این تفاوت که شهریهای که دانشجو پرداخت کرده خیلی کمتر است، مشکلات دریافت روادید نیز وجود ندارد و در این کشور دانشجویان مسلمان میتوانند مناسک دینی و اسلامی خود را به راحتی داشته باشند.
اگر دانشگاههای ما به این موضوع بیتفاوت باشند و از منظر آیندهنگری(foresight) دست روی دست بگذارند و اجازه دهند این وضعیت به همین شکل ادامه پیدا کند آینده، خودش را به ما تحمیل میکند. برای مثال ممکن است کشوری مانند قطر شرایطی را مهیّا کند که مطابق آن امکان تحصیل رایگان یا ارزان برای ایرانیان واجد شرایط در شعب دانشگاههای معتبر جهان که در این کشور مستقر شدهاند، فراهم شود تا بتواند در آینده و پس از دانشآموختگی هم از خدمات این افراد در کشور قطر بهرهمند شود. 15 سال بعد ممکن است بسیاری از خانوادهها تحصیل فرزندشان در قطر، امارات و یا حتی مالزی را کم هزینهتر از تحصیل آنها در دانشگاهی همچون دانشگاه تهران ببینند. فرض کنید در آن زمان استادان دانشگاههای ما هر کدام شرکت و یا تجارتی دارند، دانشگاه تبدیل به ویترینی برای پرستیژ اجتماعی آنها شده و در عمل خدمات پژوهشی و آموزشی که کارکرد اصلی دانشگاه است به شدت بی کیفیت خواهد شد. در مقابل، کشورهای رقیب خدمات پژوهشی، آموزشی و فناورانه خود را بهشدت کیفیسازی کردهاند. محتمل است که در آن صورت افراد زیادی کشورهای دیگر را برای تحصیل انتخاب کنند. در حال حاضر فعالیت در عرصه پژوهش و فناوری با گرفتاری و پیچیدگیهایی همراه است که ممکن است افراد دلزده کند. این مشکلات فقط برای دانشجویان نیست بلکه برای آنهایی که در شرکتهای دانشبنیان کار میکنند، هم وجود دارد. هم اکنون کشورهای خلیج فارس هدفگذاری خود را بر جذب دانشجویان مستعد منطقه قرار دادهاند و یکی از حوزههای هدف آنها نیز ایران است. پیشبینی پذیر است که در آینده یک نگرانی دانشگاهی همچون دانشگاه صنعتی شریف جذب دانشجویان با استعداد باشد؛ چرا که جمعیت زیادی از کسانی که دارای استعداد و هوش بالاتری هستند به منظور ادامۀ تحصیل ایران ترک خواهند کرد.
نتیجهگیری شما از این مباحث چیست و چه اولویتهایی در زمینه بینالمللیسازی باید دنبال شود؟
دانشگاههای ما با دو عدم قطعیت خیلی مهم در آینده مواجه هستند: یکی اقتصاد و دیگری بینالمللیسازی. این دو بهشدت با هم ارتباط دارند. دانشگاه باید بتواند به درآمدهای غیردولتی متکی شود و خدماتش را در عرصه پژوهش، آموزش و فناوری، بینالمللی کند. در زمینه بینالمللیسازی مشارکت در برنامههای پژوهشی بینالمللی؛ ایجاد زمینههای جذب دانشجو از کشورهای منطقه، کشورهای دارای مرز زمینی با ما و کشورهای دارای مشترکات تاریخی و زبانی و دینی با ما تعریف زمینهها و حوزههای دارای مزیت نسبی برای ما و تعریف شاخصهایی برای ارزیابی فعالیتها در این زمینه و دادن امتیاز به دانشگاههای واجد این شاخصها، از جمله اقداماتی است که باید صورت گیرد.
البته امتیاز فقط پول نیست. متأسفانه دانشگاههای ما فکر میکنند که میتوانند با پول همه چیز را به دست آورند. اما دانشگاه تهران بهرغم سابقه، ارتباطات و فعالیتهایش نتوانسته همه مشکلاتش را با پول حل کند. دانشگاه تهران به جهت اشتغال اعضای هیئت علمی آن در کابینهها و مناصب مختلف، همواره توانسته منابعی را جذب کرده و در توسعه دانشگاه صرف کند و حتی زمینه شکلگیری چندین مؤسسه و دانشگاه دیگر را در ایران ایجاد کرده است. اما این دانشگاه که باید اکنون به بلوغی رسیده باشد و بتواند الگویی برای سایر دانشگاهها باشد نتوانسته خود را از وابستگی به منابع دولتی رها کند. در حالی که دانشگاه باید دست کم از حیث مالی بتواند منابع درآمدزایی را پیدا کرده و با کاهش تدریجی وابستگی به منابع دولتی خود را اداره کند.
آیا دانشگاههای سطح اول جهان به جهت اینکه باید خود را از نظر اقتصادی اداره میکردهاند، توانستهاند خودشان را به سطح اول جهان بکشانند؟
الزاماً خیر! چون خودشان را در فضای رقابت میدیدهاند، پیشرفت کردهاند. عرض من این است که وابستگی حیاتی دانشگاه به درآمدهای دولتی اینرسی و مقاومت فرهنگی در برابر رقابتپذیری و نوآوری را دامن زده است. دانشگاههای برتر جهان هم کمکهای مالی دولتی دریافت میکنند اما از کیک بودجه دانشگاه این تنها یک برش آن است و نه تمام آن. نکته آن است که دانشگاههای ما به کمک خلاقیت، نوآوری و قرارگرفتن در فضای رقابت سهم خود را از کیک بودجه تنوع ببخشند.
آیا میتوان از پیش حدی برای این رقابت تعیین کرد تا همین رقابت منشأ آسیب نشود؟ الان بسیار بر این موضوع تأکید میشود که دانشگاهها به خاطر دریافت بودجه دولتی نمیتوانند خودشان را متحول کنند و بعد هم یک گام جلوتر میروند و میگویند اساسا مشکل ما حاکم بودن ایده دانش برای دانش بر فضای علمی جامعه است. وقتی مجموع این نکات را کنار هم بگذاریم به نظر میرسد معنای نهایی آن تبدیل دانشگاه به تابعی از بازار و تکنولوژی است. این در حالی است که به نظر نمیرسد چنین الگویی بر دانشگاههای سطح اول جهان حاکم باشد که آنها را در یک موقعیت و اضطرار برای انتخاب یکی از این دو مسیر قرار دهد. آنها در عین حال هم پیشرو هستند و هم پیشرفت میکنند. ما چرا دانشگاه را با یک چنین اضطراری مواجه میکنیم؟
نوآوری و رقابتپذیری حدپذیر نیست و محدودسازی آن نیز به هر شکلی که صورت بگیرد مطلوب نخواهد بود. رقابتپذیری یکی از قوانین حاکم بر طبیعت است. این موضوع نیازمند تمرین است. ما در این تمرین خیلی بازیگران موفقی نبوده ایم. در پنج دهۀ گذشته ممکن است تصور این موضوع که در کشورهایی همچون چین، مالزی و سنگاپور بتوان دانشگاههایی در تراز جهانی داشت یک نو رویاپردازی محسوب میشد اما امروزه ملاحظه میکنید در نظامهای رتبه بندی جهانی این کشورها حضور ملموس و موفقی داشتهاند. رعایت قوانین رقابت و پایبندی به آن یکی از عوامل دستیابی به این موقعیت برای چنین کشورهایی بوده است. در پاسخ به وجه دوم پرسش شما تصریح این موضوع مهم است که چنانچه حوزۀ آموزش و پژوهش را به حوزههای بنیادی، توسعهای و کاربردی تقسیم کنیم آن گاه در حوزه پژوهشهای بنیادی صرف نظر از درآمدزایی، سودآوری و ... و تنها برای باقی ماندن در لبههای علم و فنّاوری باید سرمایهگذاری کرد. چندسالی است که ایران برای مشارکت در پروژه سرن که به آن اشاره شد حق عضویت بالایی را پرداخت میکند. در حال حاضر بسیاری از دستاوردهای حاصل از این مشارکت قابلیت تجاری سازی و درآمدزایی را ندارند اما برای حفظ موقعیت و جایگاه جهانی در برخی از حوزههای تخصصی این سرمایهگذاری لازم است. همه کشورها برای توسعه و پیشرفتشان روی برخی حوزهها سرمایهگذاری بیبازگشت انجام میدهند. برای مثال در آلمان مأموریت مؤسسه فرانهوفر(Fraunhofer Institute) و ماکس پلانک(Max-planck-institut) انجام پژوهش بنیادی است. آنها در لبههای علم و دانش و فناوری گام برمیدارند که بازاری و تجاری شدن آنها قابل پیشبینی نیست. اما دستاوردهای دانشی حاصل ازاین پژوهشها در سایر حوزهها برای تجاریسازی و بهبود وضعیت کشور آلمان در لبههای علم و فنّاوری جهان کمک میکند. اما این موضوع با بینالمللیسازی نه تنها منافاتی بلکه نوعی رابطۀ همافزایی میان آنها برقرار است.
موضوع مواجههسازی دانشگاه با نوعی جبر و تکلیف نیست. بلکه مطابق رویکردهای آیندهنگری موضوع دیدن حالتها و وضعیتهای بدیل در آینده برای گذار از وضع موجود است. دانشگاهی که نتوانسته به سرآمدی و توان رقابتپذیری در حوزۀ تخصصی خود دست پیدا کند ناگذیر از حذف شدن از چرخۀ جهانی علم است. این موضوع خاص ایران نیست. در کشورهایی همچون روسیه، اکراین و نیز برخی از کشورهای اقماری اتحاد سابق جماهیر شوروی نیز دانشگاهها دچار وضعیت شدهاند که به ناچار مجبور به ادغام در یکدیگر و ایجاد دانشگاه جدید یا ادغام در دانشگاه برتر دیگر شدهاند. واقعبینی در کنار چشمانداز پردازی در خصوص آینده میتواند مسیر مطمئنتری برای تصمیمگیری مهیا کند تا اینکه با نگاهی که به هر قیمتی به دنبال حفظ دانشگاه است، بخواهیم تصمیمگیری کنیم و وضعیت بهتری را برای دانشگاه ایجاد کنیم.
ولی آیا دانشگاههای برتر دنیا برای پول کار میکنند؟ خیر! من همین الان پروژهای در دست انجام دارم برای بررسی چند دانشگاه برتر. شما وقتی به اسناد و برنامههای راهبردی این دانشگاهها نگاه میکنید، افقهایی تعریف کردهاند که برحسب ملاکهای درآمدزایی در کوتاه مدت خیلی معنادار نیست؛ ولی تمام آنها در نهایت میخواهند به سطحی از رقابتپذیری دست پیدا کنند که باعث اعتلا و برتری آن دانشگاه شود. این رقابتپذیری تماماً در پول نیست و بخشی از آن در شهرت یا پرستیژ است. اگر برای یک مؤسسه پرستیژ ایجاد شود، میتواند بهمراتب در بعضی مواقع بیشتر از پول اثربخش باشد. موضوع کمکهای خیریۀ دانشگاهی(endowment) یکی از منابع اصلی تأمین بودجههای دانشگاهی است که عموماً نصیب دانشگاههای معتبر جهان میشود. جالب است بیان شود چندی پیش فیلم سخنرانی بیل گیتس، بنیانگذار شرکت مایکروسافت، در یکی از دانشگاههای معتبر کشور امریکا را میدیدم که در آن رئیس دانشگاه از گیتس خواست توصیهای به او بکند و گیتس در پاسخ گفت من توصیه میکنم شهریه نام نویسی دانشجویان را کاهش دهید! بیل گیتس در ادامه توضیح داد که با شهریهای که برای دانشگاه در نظر گرفتهاید عموماً دانشجویان طبقۀ متوسط و مرفه جوامع توانایی اعزام فرزندانشان را برای تحصیل به اینجا دارند؛ و این باعث میشود که دانشگاه از هوش و استعدادی که در بین افراد طبقه ضعیف جامعه وجود دارد، محروم شود. بنابراین حتی در خود آمریکا هم این تفکر وجود دارد که ارائه خدمات آموزشی نباید فقط در ازای پول باشد. در دانشگاههای آکسفورد و کمبریج سیاستی دنبال میشود که اگر دانشجویان صاحب استعداد برتری باشند، اطلاعاتی درباره استعداد آنها دریافت میشود و در صورتی که درستی اطلاعات و واجد شرایط بودن آنها احراز شود، دانشگاه آنها را به صورت رایگان نام نویسی میکند. آکسفورد اعلام کرده که قصد دارد تا سال 2020 یک سوم دانشجویانش را از میان افراد دارای استعداد برتر که توان پرداخت شهریه را ندارند، پذیرش کند. از طرف دیگر در آمریکا هم دانشگاهها در ارائه خدمات آموزشی و پژوهشی دریافت پول را مد نظر دارند، اما این گونه نیست که همه کارها را برای پول انجام دهند بلکه جایی هم برای پرستیژ معنوی خود باقی میگذارند. شما اگر وارد سایت دانشگاه MIT شوید میبینید که برنامهای را با عنوان کمک به توسعه و پیشرفت جهانی تعریف کردهاند. رئیس دانشگاه MIT در توضیح برنامه میگوید: ما یک دانشگاه مستقل هستیم و با سیاستهای آقای ترامپ همسویی نداریم. اگر چه ما به منافع ملی و ارزشهای آمریکا احترام میگذاریم ولی اینگونه نیست که بگوییم روابطمان را با دیگر کشورها قطع میکنیم. در آنجا MIT خود را یک مؤسسه جهانی معرفی کرده و در واقع فراتر از منافع مالی کوتاه مدت به فکر پرستیژ خودش است.
در مجموع میخواهم عرض کنم که اگر ما دانشگاههایمان را به عرصه رقابتپذیری وارد کنیم، در این عرصه است که خلاقیت و نوآوری شکوفا میشود. البته سخن این نیست که در حال حاضر خلاقیت و نوآوری وجود ندارد، اما ساختار مالی وابسته به درآمدهای نفتی در دانشگاه در عمل اینرسی بسیاری را در مسیر رقابتپذیری و نوآوری بوجود آورده است. برای مثال وقتی استادان دانشگاه حقوق مشخصی در ماه دریافت میکنند و تفاوت محسوسی نیز میان این حقوقها وجود ندارد طبعاً تلاشها برای ارائۀ طرح نو و ابتکار عملهای مؤثر برای دانشگاه و جامعه نیز کم رنگ میشود. اما اگر شما یک فضای رقابتی در دانشگاه ایجاد کردید تا استادان این موضوع را حیثیتی ببینند و توان تخصصی و دانشی خود را در جهت نوآوری و خلاقیت به کار گیرند، شرایط تغییر میکند. رئیس فرهنگستان علوم ایران در نقد وضعیت جامعه علمی ایران برای افزایش انتشارات بینالمللی گفت: شما میگویید ما جایگاه شانزدهم جهان را داریم اما جایگاه چندم اقتصاد را توانستهایم به دست آوریم! هیچ همبستگی مثبتی بین اینها وجود ندارد. در حالی که شما وقتی میبینید ، شاخص توسعه علمی کشورهایی مانند ترکیه، سنگاپور و مالزی افزایش پیدا میکند همزمان شاخصهای توسعه اقتصادی و دیگر شاخصهایشان هم افزایش و اعتلا پیدا میکند. بنابراین اگر رقابتپذیری را سرلوحه کار قرار دهیم، بهمراتب معنا بخشتر از آن است که خلق پول را ملاک قرار دهیم.
دانشگاهی را که ما در ماردین ترکیه از آن بازدید کردیم و در برخی از شاخصها از دانشگاه تهران به عنوان دانشگاه تراز اول کشور مرتبۀ بهتری به دست آورده بود، در واقع توانسته بود ابتکار عمل را به دست بگیرند و دانشگاه خود را به درگاه تعامل بینالمللی کشور ترکیه با کشورهای سوریه و عراق تبدیل کنند. باید دانشگاههای اصلی کشور بتوانند دست کم در فضای رقابت منطقهای قرار گیرند.
بهطور خلاصه بفرمایید که این رقابت را بر اساس چه شاخصهایی باید تعریف کرد؟
رقابتپذیر بودن دانشگاه برحسب چشماندازی که برای خود ترسیم کرده، مزیتهای رقابتی که در طول فعالیت خود به دست آورده و نیز مجموع خدماتی که ارائه میدهد قابل بررسی است. برخی دانشگاهها در حوزۀ آموزش برخی در حوزۀ پژوهش و برخی در حوزۀ نوآوری و توسعۀ فناوری و برخی نیز در تمامی حوزه های گفته شده سرآمد هستند. رقابت براساس سرآمدی و نوآوری حاصل میشود. این سرآمدی باید در سه سطح محلی و بومی، ملی و بینالمللی کاملا ملموس و شفاف باشد. دانشگاههای ما عموماً مأموریتهای مشخصی در این سه سطح تحلیل ندارند. براین اساس نمیتوان از بالا به پایین برای دانشگاههای کشور تعیین تکلیف کرد و گفت که این دانشگاه باید چه کاری انجام دهد بلکه خود دانشگاهها باید اولویتهای خود با توجه به نکات گفته شده تعریف کرده و آنها را محقق کنند. از این موضوع میتوان تحت عنوان مشارکتپذیر کردن( Participatory) توسعه دانشگاه مطابق فرایندهای از پایین به بالا(bottom-up) نام برد؛ به این معنی که هیئت علمی، دانشآموخته، دانشجو و کارکنان و خدمات گیرندگان دانشگاه باید مشخص کنند که چه آیندهای را برای دانشگاه تصویرسازی میکنند و چه مطلوبهایی را انتظار دارند؟ به طور سنتی سیاستها و بایدها و نبایدهای دانشگاه مطابق فرایندی از بالا به پایین(top-down) به این شکل تعیین میشود که گروهی از اعضای هیئت علمی و متخصصان ذیل شورای تصمیمگیری ذی ربط یا ریاست دانشگاه مینشینند و با بررسی تجارب ملی و جهانی یک الگو برای دانشگاه ترسیم میکنند. هیئت رئیسه و هیئت امنا هم آن را تصویب میکند، اما آن الگو در اجرا، از صفر تا صد، دچار مشکل است. چرا؟ چون از کارمند دانشگاه نخواستهاند نظر بدهد؛ چون از دانشآموخته آن دانشگاه نپرسیدهاند شما که در این دانشگاه درس خواندی چه چیزی در آنجا برای تو مطلوب بود؛ مشخص نیست که چه میزان از انتظارات خانوادهای که دانشجو را به دانشگاه فرستاده محقق شده و کدامیک از آنها محقق نشده است؛ جستجو نشده که اعضای هیئت علمی از کار کردن در آن دانشگاه چه انتظاری داشتهاند و این انتظار تا چه حد محقق شده و کدامیک باید محقق شود؛ دانشجویی که در دانشگاه در حال تحصیل است و نیز سیاستگذارانی که در وزارت علوم، وزارت بهداشت و شورای عالی انقلاب فرهنگی وظیفۀ پشتیبانی از دانشگاه را برعهده دارند چه انتظاری از دانشگاه دارند؟. نبود چنین مشارکتی باعث عدم شکلگیری دورنمایی در خصوص آینده و شکلگیری سنت آیندهنگری به شکل بینالاذهانی در میان کنشگران دانشگاه می شود و همین امر هزینهها بسیار، کارهای تکراری و بی حاصل را به دانشگاه تحمیل میکند، به شکلی که در هر دوره ای برنامه ای تدوین و ساز و کاری برای اجرای آن پیش بینی می شود و در دوره بعدی به دلیل مأنوس نبودن تیم مدریتی جدید با برنامه تهیه شده در دورۀ مدریت قدیم برنامه را رها کرده و به دنبال شروع مجدد فرایند برنامه ریزی می روند.
با توصیفاتی که شما داشتید آیا میتوان نتیجه گرفت که توفیق در زمینه بینالمللیسازی آموزش عالی به نوعی مستلزم پویایی از پایین به بالا است؟
بله؛ دقیقاً. جالب است بدانید یکی از متخصصان حوزه بینالمللی شدن آموزش عالی، خانم جن نایت است که سال گذشته ما میزبان ایشان بودیم. ایشان تأکید داشتند و در کتابهایشان هم ذکر کردهاند که بینالمللی شدن فقط به معنای جذب دانشجوی خارجی، محقق خارجی و هیئت علمی خارجی نیست. یک مؤسسه میتواند بینالمللی باشد بدون اینکه تفاهمنامه یا دانشجوی خارجی داشته باشد و بدون اینکه زبان آموزشی آن، زبان انگلیسی باشد. میخواهم عرض کنم که اینها شکل ماجرا هستند، ولی جوهره آن این است که دانشگاه هویت و اثربخشی خود را در سطح منطقهای، ملی و بینالمللی براساس گفتمان فضای فهم و شناخت بین فرهنگی تعریف کرده باشد. تمام دانشگاههای برتر دنیا رسالت بینالمللی و جهانی برای خودشان قائل هستند. ما به افتخار و اعتبار سابقه و پیشینه تاریخی و تمدنی و فرهنگیمان باید دستمان خیلی پُر باشد ولی به شدت ضعف داریم. طی مطالعهای تلاش شد بسیاری از سندهای چشمانداز دانشگاههای برتر کشور بررسی شوند. نتیجه این بررسی آن بود که دریافتیم این سندها عموماً سندهایی تشریفاتی و شیک بوده که کمتر معطوف به عمل و اقدام میشوند. مثلا یک دانشگاه گفته است که در منطقه باید در جایگاه نخست قرار بگیریم اما معلوم نیست که این به چه معناست. اجازه دهید مثال دانشگاه آکسفورد را در خصوص شفاف سازی دانشگاه مطرح کنم. درگزارش این دانشگاه در سال 2017 مطرح شده بیش از 95 درصد دانش آموختگان این دانشگاه ظرف شش ماه بعد از دانشآموختگی استخدام میشوند. هر سال بیش از 14 هزار نفر متقاضی دورههای آموزشی کوتاه مدت این دانشگاه بوده و همین موضوع باعث شده است دانشگاه آکسفورد بزرگترین ارائه دهندۀ آموزشهای مداوم در انگلستان باشد. دانشکدهها و انتشارات دانشگاه باعث ایجاد 17 هزار شغل و تزریق بیش از 750 میلیون پوند به اقتصاد منطقهای شده که دانشگاه در آن قرار گرفته است.
ببینید نقش و اثربخشی دانشگاه در پیشرفت محلی، ملی و بینالمللی وتوسعه کشور انگلستان به شکلی دیده میشود و این موضوع ناظر بر تحول مهمی به نام «پاسخگو بودن دانشگاه» است. شما در خصوص دانشگاههای تراز اول کشور دربارۀ این که چه کاری برای پیشرفت کشور یا بومی که در آن قرار گرفتهاند، چنین شفافیتی در اثربخشی دانشگاه نمیبینید؟ دانشگاه برای رویارویی با بحرانها محلی و ملی چه کرده است؟ دانشگاه برای پاسخ به بحرانهایی همچون خشکسالی، اشتغال، آلودگی هوا، افزایش بهرهوری بخشهای غیردولتی، حمایت و گسترش بنگاههای خرد و متوسط و ... چه کرده است؟ زمان آن رسیده که ما باید به صورت جدی به عملکرد و اثربخشی دانشگاههایمان نگاه کنیم. گاهی حمایت از دانشگاهها از حیث تأمین هزینههای حقوق، دستمزد، حفظ و نگهداری تأسیسات و ... برخلاف عقلانیت اقتصادی و مسیر توسعۀ محلی و ملی معنا خواهد شد و در چنین شرایطی شاهد حذف دانشگاهها در کشور خواهیم بود.
عرضم را جمعبندی میکنم: اعتماد به دانشگاه و واگذاری استقلال عمل لازم به دانشگاه و وادار کردن دانشگاه برای ادارۀ خود به کمک خرد جمعی تمامی ذینفعان که به شکل مستقیم و غیرمستقیم از دانشگاه تأثیر میپذیرند و بردانشگاه تأثیر میگذارند و نیز مشارکتپذیر کردن فرایند ادارۀ دانشگاه تلاش شود نخست تصویری از آینده دانشگاه در میان ذینفعان ایجاد شود که دانشگاه مطلوب است به کجا برود؟ و سپس در خصوص چگونگی طیّ مسیر از وضع کنونی به وضع مطلوب هماندیشی شود تا از میان وضعیتهای بدیل بهترین وضعیت و راهبردها مشخص شوند. دانشگاهها باید در تحقق اهداف و برنامههای توسعهای خود فرهنگ مشارکت ذینفعان را همه گیر کنند. ذینفعان یعنی خانوادهای که فرزندش را به دانشگاه میفرستد، کسی که در آن دانشگاه درس خوانده و دانشآموخته شده است، دانشجویی که در حال حاضر درس میخواند، کارمندان و کارکنانی که در دانشگاه خدمات پشتیبانی ارائه میدهند، اعضای هیئت علمی، رهبران دانشگاه، سیاستگذاران ستادی و کنشگران محلی و بومی. این چند عنصر باید به صورت مشارکتی با هم دانشگاه را به پیش ببرند. دانشگاهی که در منطقۀ بی آب کشور قرار گرفته است، دامنه ذینفعانش به اهالی شهر هم گسترش پیدا میکند. این دانشگاه باید بتواند برای بحران خشکسالی، بحرانهای زیست محیطی و حوزههای دیگر اثربخشی داشته باشد. لازمه این امر هم اجرای ساختار مشارکتی در سیستم برنامهریزی دانشگاهها است تا بتوان از اسناد تشریفاتی فراتر رفت و به تحقق کارکردهای دانشگاه در سطوح مختلف نزدیک شد.