در ادامه واکاوی و ریشهیابی مشکلات و معضلات نهاد خانواده در ایران و بررسی چالشها و عوامل تهدیدکننده این نهاد مقدس و راههای مقابله با آسیبهایی که متوجه این نهاد است، مرکز خبر شورای عالی انقلاب فرهنگی به گفتگو با دکتر علیاصغر احمدی، روانشناس، عضو هیئت علمی بازنشسته دانشگاه تهران و مسئول انجمن اولیا و مربیان وزارت آموزش و پرورش پرداخته است که مشروح این گفتگو را در ادامه میخوانید.
با عرض سلام و تشکر از فرصتی که برای این گفتگو در اختیار ما قرار دادید؛ به عنوان سوال نخست لطفا بفرمائید مهمترین آسیبی که در حال حاضر متوجه نهاد خانواده در جامعه ایرانی میدانید چه آسیبی است؟
در ابتدا باید عرض کنم که اهمیت و جایگاه خانواده و نقشی که در تربیت فرزندان و ارتقای فرهنگ جامعه دارد چیزی است که در همه جوامع شناخته شده و پذیرفته شده است. به عبارتی، غیر از دوره اوج اندیشههای کمونیستی و فراز و فرودهای آن که به طرح مباحثی همچون ارتجاعی بودن نهاد خانواده و حواشی آن نیز کشیده بود، همواره جایگاه خانواده در سطح جهانی کاملاً طبیعی و ضروری دانسته شده است. اما در عین حال شکی نیست که امروزه آسیبهایی متوجه خانواده است.
به عنوان کسی که در حوزه مسائل خانواده فعالیت میکنم باید عرض کنم که متأسفانه یکی از آسیبهای عمیقی که در این رابطه وجود دارد اظهارنظرهای پراکنده و غیرمبنایی از سوی افرادی است که به صرف این که در موضع اظهارنظر قرار میگیرند مباحثی را مطرح میکنند که آشفتگیها را در مسائل خانوادگی تشدید میکند. به عنوان مثال بسیاری از این افراد وقتی راجع به خانواده و تشکیل خانواده صحبت میکنند، بلافاصله مسائل مالی را مطرح کرده و علت تأخیر یا عدم تمایل به تشکیل خانواده از سوی جوانان را نداشتن پول و امکانات مادی عنوان میکنند. این افراد از قضا خیلی هم با هیجان پیشنهاداتی دارند برای تأسیس دستگاههایی که مسائل مادی جوانان را حل کند و به این نحو مشکلات ایجاد شده برای نهاد خانواده را مرتفع سازد.
این در حالی است که موضوع اصلی و اولی در شکلگیری و استحکام خانواده مسائل مادی نیست. نشانه آشکار این موضوع این است که ما بیشترین انحلال خانواده و بیشترین آسیبهای مربوط به خانواده را در مرفهترین مناطق ایران شاهد هستیم. بیشترین آمار طلاق مربوط به منطقه یک تهران است؛ یعنی در میان کسانی که برخوداری مالی بسیار بالایی دارند. از سوی دیگر میبینیم که در مناطق روستایی و مناطقی که برخوداری بسیار کمتری دارند خانواده از دوام و پایداری بیشتری برخوردار است.
نتیجهای که تا اینجا از این وضعیت میتوان گرفت این است که عامل یا عواملی دارد خانواده را دچار آسیب میکند و عدهای هم بدون این که نهاد خانواده را به درستی بشناسند اظهارنظرهای انحرافی میکنند. در اینجا نخستین کار برای این که به داد خانواده برسیم این است که جلوی کسانی را که به صرف پیدا کردن محلی برای خطابه، بدون شناخت درست، شروع به سخن گفتن میکنند، بگیریم.
به طور مشخص منظور شما از اظهارنظر انحرافی مباحثی است که درباره جنبههای مادی زندگی مشترک میشود؟
نه فقط این دسته که اولویت را به مسائل اقتصادی میدهند، بلکه کسانی که صرفاً قضیه را مربوط به ایمان میدانند یا مسائلی این چنینی را مطرح میکنند هم به ابعاد این موضوع بیتوجهاند. مثلا کسانی میگویند خانواده و حرف بزرگترها در گذشته حرمت داشت، کسی حق نداشت پای خود را جلوی درش دراز کند و از این دست حرفها. اینها همه نشاندهنده نفهمیدن اصل مشکل خانواده است.
این مشکل اصلی چیست؟
ما در درجه نخست باید بدانیم که جامعه در حال تحول است و با نظر به همین امر سیر تحول جامعه را مورد توجه قرار دهیم. مسئله مهم در جوامع امروز این است که این جوامع دارند به سمت فردگرایی و فردیت میروند و این چیزی است که در کل دنیا دیده میشود. پیش از این در جامعهشناسی مطرح میشد که کشورهای غربی فردگرا و کشورهای شرقی از جمله کشورهای کمونیستی و کشورهای اسلامی جمعگرا هستند، اما امروزه حتی تمام کشورهای جمعگرا هم دارند به سمت فردگرایی میروند. این یعنی آدمها در این جوامع دارند به تدریج از این که بخواهند از هنجارها و آداب و رسوم واحد تبعیت کنند فاصله میگیرند. این یعنی آدمها برای خودشان استقلال قائل میشوند و شما چنین جریانی را در کل جهان دارید میبینید. در کشور ما هم این ماجرا وجود دارد و آدمها دارند از جمعگرایی به سمت فردگرایی سوق پیدا میکنند.
طبیعتاً خانواده هم تحت تأثیر این تحولی که دارد روی میدهد قرار میگیرد. آن چه تحت این تأثیر پیش آمده این است که اعضای خانواده نقش خود را گم کردهاند. در نگاه سنتی ما یک نگاه سلطهگرانه و پدرسالارانه وجود داشت. اکنون آن نگاه پدرسالارانه شکست خورده و از میدان به در رفته است و جای آن چیزی ننشسته است تا یک مرد یا زن یا فرزند بداند که حالا چگونه نقش خود را ایفا کند. آنها الان در یک حالت سرگردانی ایفای نقش به سر میبرند و این مهمترین عامل آسیب خوردن خانواده است.
آیا این بدین معناست که شما فردگرایی را در مقام تهدیدی برای نهاد خانواده ارزیابی میکنید؟
نه. فردگرایی یک تحول است. اصولاً یکی از چیزهایی را که ما آسیب میدانیم این است که فردگرایی یا فردیت را، بدون توجه به ماهیت و معنای آن، فقط مورد هجوم قرار میدهند. فردگرایی تحولی است که دارد اتفاق میافتد
آقای دکتر! به نظر میرسد، چنان که برخی از متفکران مطرح کردهاند، باید میان دو معنا که یکی را میتوان فردیت نامید و دیگری را فردمحوری ـ که عموماً فردگرایی ناظر به آن مطرح میشود ـ تفکیک کرد. این دو مفهوم گاهی خلط میشود. فردگرایی بیشتر بر این معنا دلالت دارد که شخص عمده توجه و اهتماماش به منافع خودش باشد، اما دلالت فردیت بر این است که فرد شخصیت خود را با تمام تمایزات آن فعلیت ببخشد. این دومی از سنخ ساختن خود با تمام تواناییها و ویژگیهای منحصر به فرد در مقام یک فرد است، در حالی که مورد نخست از سنخ متمایز ساختن پیشاپیش خود از دیگران با تأکید بر منافع است. اما متأسفانه در جامعه این دو با هم اشتباه گرفته شده و فردگرایی رهزن فردیت و خیلی چیزهای دیگر میشود.
بله، اصولاً این اشتباه و خلط در بسیاری از نوشتهها و تألیفات هم وجود دارد؛ یعنی نه تنها عموم مردم بلکه بعضی از سخنرانان و به اصطلاح متخصصان هم وقتی صحبت میکنند و یا مطلب و کتابی مینویسند دیده میشود که این تفکیک صورت نمیگیرد و آنها را با هم قاطی میکنند. آن چه نیز در صحبتهای من مورد تأکید بود مسئله به استقلال حقیقی رسیدن فرد بود و نه صرفاً منافع خود را دنبال کردن.
شما میبینید که در حال حاضر این پدیده عمومیت یافته که هر فردی احساس میکند تواناییها و قابلیتهایی دارد که باید آنها را به فعلیت و تحقق برساند، اما به دلیل این که این جریان تحول توسط نظریهپردازان ما هدایت نمیشود مردم ممکن است آن را با این مفهوم که شخص حرف خود را بزند، یا با جمع و با خانواده مقابله کند، یا خودش را کنار بکشد و زندگی مجردی تشکیل بدهد قاطی کنند. در نتیجه چنین وضعی یک نوع آشفتگی به وجود میآید و این آشفتگی است که دارد به خانواده لطمه میزند.
مقصودم این است که با وجود این که مسئله فردیت در حال گسترش است، از آنجا که ما به روشنی در مورد آن صحبت نمیکنیم و به اصطلاح حسن و قبح و اهمیت و فقدان آن را مورد بررسی قرار نمیدهیم دارد مسیر خود را طی میکند. نتیجه آن این میشود که برخی افراد وقتی با موضوع تشکیل خانواده مواجه میشوند میگویند چرا خودم را درگیر یک "دیگری" کنم که بخواهد وقت و فرصت زندگی مرا بگیرد. بدین نحو او به سمت مجردی کشیده میشود. این اتفاق بعد از ازدواج هم ممکن است بیفتد بدین صورت که برای مثال خانمی که فعالیت علمی و اجتماعی داشته پس از وارد شدن به زندگی مشترک میبیند که وقتش را باید صرف شستن و تمیز کردن و غذا پختن کند. او ممکن است به این نتیجه برسد که چرا باید وقتاش را صرف این قبیل کارها یا صرف شوهر یا خانواده شوهرش و مهمانی و رفت و آمد کند. در این صورت او ممکن است به این نتیجه برسد که وقتاش دارد هدر میرود و خود را کنار بکشد.
با توصیفی که شما از این وضعیت دارید افق آن را چگونه میبینید و به نظر شما اساساً چه کاری میشود انجام داد؟
من با این حال که شاهد چنین وضعیتی هستیم، حقیقتاً زیاد به آینده بدبین نیستم. من این گونه فکر نمیکنم که با همه این چالشها خانواده در ایران دچار اضمحلال جدی شود؛ آن گونه که در غرب اتفاق افتاده است. به عقیده من ما بازگشتی به سمت خانواده خواهیم داشت، منتها بایستی اولاً تبیین واقعبینانهای از جریانهای تحول اجتماعی و تحول فرد در یک چنین جامعهای ارائه شود و ثانیاً در طول زمان الگوهایی ترسیم شود که با این ویژگیهای اجتماعی جدید تطابق داشته باشد.
اشاره کردم که الگوی سابق خانواده با قدرت بلامنازع پدر شکل یافته بود و فرزندان هم خود را مطیع پدر میدانستند و باید از او تبعیت میکردند. این الگو تا پیش از این جواب میداد ولی الان به دلایل متعدد دیگر کارایی سابق را ندارد. به همین دلیل در واقع باید مدلهای جدیدتری متناسب با فرهنگ خودمان طراحی و ترویج کنیم.
به نظر شما مهمترین ارزشهایی که فرم و الگوی جدیدی از ترسیم نقش در خانواده در کشور ما باید بر آن بنا شود چیست؟
الگوی مورد نظر من هم کاملاً ارزشی است، اما به نظرم پیش از این که موضوع را ارزشی ببینیم باید به عنوان یک واقعیت اجتماعی به آن نظر کنیم. واقعیت این است که انسانها به هم نیاز دارند و نیاز مرد و زن به هم خیلی گستردهتر از در جوار هم بودن و هم صحبت بودن است، بلکه یک نیاز فراگیر است. بهترین شکل برآورده کردن این نیاز هم در درون خانواده امکانپذیر است. در عین حال باید مدلهای تعاملی در خانواده را به گونهای ترسیم کنیم که به عنوان مثال اگر بخواهیم با ادبیات سیاسی روز آن را توصیف کنیم، همه احساس برد کنند. فرزندان، پدر، مادر، همه در روابطشان احساس برد ـ برد داشته باشند و احساس برد و باخت در خانواده به وجود نیاید. احساس مسابقه دادن و غلبه پیدا کردن به وجود نیایدغ چون دیگر دورهای که به اصطلاح گربه را دم در حجله میکشتند تمام شده، بلکه دم حجله باید یاد داد که با همراهی هم و با معاضدت هم میتوان زندگی را به پیش برد.
پس آن چیزی را که شما معتقدید در نهایت مشکلساز شده و در شرایط فعلی هم افق مثبت و روشن به واسطه آن میتواند ایجاد شود، موضوع تعاملات و ارتباطات افراد است؟
بله، همین طور است. ما باید بتوانیم مشکلات همزیستی زن و مرد را برطرف کنیم. به طور کلی اگر بخواهیم کاری انجام دهیم باید مدلهای تعاملی مبتنی بر رشد فردیت را طراحی و ارائه کنیم؛ مدلهایی که در یک طیف یا پیوستار تعریف و ترسیم بشوند و خانوادهها بتوانند دست به انتخاب بزنند. اما در کل اصل باید این باشد فردیت هر شخصی بسیار حائز اهمیت است و وجود او در خانواده به عنوان یک انسان توانمند و یک فرد با قابلیتهای بالا به رسمیت شناخته شده و دارای اهمیت دانسته شود.