رئیس مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی گفت: به دلایلی از جمله خطی دیدن حرکت تکامل علم که البته خودم هم به آن نقدهایی دارم، مشترک شدن زبان علم، کوچک شدن جامعه علمی، ثمرات فزاینده تعاملات جهانی و شکلگیری پروژههای عظیم جهانی، نمیتوان هویت جهانی را نادیده گرفت.
حجتالاسلام والمسلمین رضا غلامی، رئیس مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی، امروز سه شنبه اول آذرماه در همایش «فرهنگ و هویتهای دیجیتال دانشگاه» با موضوع «هویت ملی، دانشگاه و جهانی شدن در فضای دیجیتال» به سخنرانی پرداخت.
در ادامه گزیده سخنان وی را میخوانید:
وقتی از هویت ملی صحبت میشود معمولا منظور احساس آگاهانه تعلق فرد به یک کشور یا دولت – ملت است؛ یک حس مشترک که یک کلِ در هم تنیده را به وجود میآورد و نمود آن، خود را در سنتها، فرهنگ، زبان و حتی سیاست نشان میدهد. ابتدا لازم است این سؤال را مطرح کنم که اگر هویت ملی وجود نداشته باشد یا احیاناً کمرنگ شود چه اتفاقی میافتد؟ به نظر میرسد اگر هویت ملی نباشد انگیزهای برای دفاع از سرزمین و کشور و فداکاری در این راه وجود نخواهد داشت یا اگر وجود داشته باشد بسیار ناچیز است. با فقدان هویت ملی گرایش جدی برای همافزایی در آبادانی و پیشرفت کشورها وجود نخواهد داشت.
تبعات نبود هویت ملی
در غیبت هویت ملی، میل و گرایشی به رقابت در صحنه بینالملل با پشتوانهای در قواره یک دولت - ملت وجود نخواهد داشت. اگر هویت ملی نباشد انگیزهای برای زیستن در یک کشور و تن دادن به قواعد و الزامات دولت ملت وجود نخواهد داشت. همچنین در صورت نبود هویت ملی رغبتی برای وحدت و بسیج ملی برای مقابله با خطرات ویرانگر اجتماعی وجود ندارد. اگر هویت ملی محو شود امکان تنوع و تکثر اجتماعی که در برخی از جوامع هم بسیار بالاست به یک کل در هم تنیده وجود ندارد و جامعه و زیست اجتماعی به شدت هویت خود را از دست خواهد داد. میتوان به این نکاتی که بیان کردم موارد دیگری را نیز اضافه کرد.
سؤال دیگری که ذهن بسیاری از جامعهشناسان و اصحاب علوم سیاسی و سایر رشتههای علوم انسانی را درگیر کرده این است که آیا هویت جهانی میتواند جای هویت ملی را بگیرد؟ آن چیزی که هویت ملی را تشکل میدهد مجموعهای از علایق و دلبستگیها همانند خاک، سرزمین اجدادی، وابستگیهای قومی و فامیلی، فرهنگ و آداب دلپذیر و همجنسیِ علایق با فرهنگی که برخاسته از ریشه همین علایق است، میراث فرهنگی و تمدنی معنابحش و قابل اتکا، ارزشهای مشترک همانند مقدسات مورد احترام، احساس غریبه نبودن، برخورداری از کرامت یا شهروند درجه یک بودن و اصالت داشتن، آرمانها و اهداف مشترک و امثالهم هستند.
خصوصیات هویت جهانی
بسیاری از آنچه که با عنوان مزیتهای ملی نام بردیم در هویت جهانی هم ممکن است به شکل دیگری وجود داشته باشد اما با این حال باید ببینیم آنچه به عنوان مولفههای هویت جهانی مطرح میشود تا چه اندازه میتواند نقش جایگزین برای هویت ملی ایفا کند؛ مثلاً دلبستگی به محیط زیست جهانی به جای دلبستگی به بخشی از محیط زیست جهانی که به آن کشور گفته میشود، انساندوستی به جای نژاددوستی و قومدوستی، دلبستگی به جامعه جهانی به جای دلبستگی صرف به کشور خود، دلبستگی به تمامی میراث فرهنگی و تمدنی در دنیا و احساس تعلق به آنها، داشتن فرهنگ و آداب جهانی و حتی دین جهانی به جای فرهنگ ملی و قومی، از جمله این موارد هستند. برخی مدعی هستند اینها می توانند جایگزین هویت ملی شده و مضرات از دست رفتن هویت ملی را جبران کنند.
آنچه از بحث نظری مهمتر است امکان تحقق عینی آنهاست که آیا جدای از اینکه با فضای انتزاعی که در دانش داریم در عمل هم این موارد میتواند محقق شود؟ در این زمینه تردیدهایی وجود دارد که به نظرم ناشی از واقعیتهایی است که خیلیها در چند دهه گذشته آنها را درک کردهاند. تصور میکنم نباید به نسبت هویت ملی و هویت جهانی به شکل صفر و صدی نگاه کرد و بگوییم یا باید هویت ملی یا هویت جهانی را انتخاب کنیم. علت این است که به بن بست میرسیم چون در جهانی زندگی میکنیم که با جهانهای گذشته تفاوت زیادی پیدا کرد ولی میتوان به قرائتی از هویت جهانی رسید که با هویت ملی قابل جمع باشد اما مسلم است که هویت جهانی هنوز با ابهاماتی رو به رو است.
برخی میگویند از سه جهت شامل رابطه ساختی دانشگاه، رابطه کارکردی دانشگاه و رابطه خدمات دانشگاه با هویت ملی، میتوان به رابطه آن با هویت جهانی نگاه کرد. به نظرم مسئله اصلی ما درباره دانشگاه و هویت ملی، به رابطه ساختی و کارکردی دانشگاه برمیگردد و سوال اصلی این است که اگر بخواهیم بین هویت ملی و جهانی پیوند بزنیم، در ساختار و کارکردهای دانشگاه چه تغییر و تحولاتی رخ میدهد؟ به نظرم به دلایلی از جمله خطی دیدن حرکت تکامل علم که البته خودم هم به آن نقدهایی دارم، مشترک شدن زبان علم، کوچک شدن جامعه علمی، ثمرات فزاینده تعاملات جهانی و شکلگیری پروژههای عظیم جهانی، نمیتوان هویت جهانی را نادیده گرفت.
دلایل وجود گسست میان مردم و حاکمیت
حامد طاهریکیا، عضو هیئت علمی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی نیز در این نشست به نکاتی درباره دلایل گسست در جامعه ایرانی پرداخت و گفت: سؤال من این است که دانشگاه ایرانی چه نقشی در رخداد ۱۴۰۱ دارد؟ جامعه ایران از دوره مشروطیت و قاجار، ضمن آشنایی با فرهنگ غرب و پدید آمدن روشنفکران و شکلگیری نشریات وارد یک وضعیت اضطراری شد؛ بدین معنا که رابطهای بین حکومت و مردم در جامعه ایران شکل گرفت و اینکه حکومت و مردم چگونه میتوانند تاثیر متقابل بگذارند لذا روشنفکری میخواست فرهنگی را به وجود بیاورد که مردم را به سمت پرسشگری و دخالت در نظام سیاسی ترغیب کند و دغدغه حکومت نیز این بود که چگونه جریان تحول خواهی که در ایران شکل گرفته بود را مدیریت کند.
وی افزود: از دوره پهلوی اول و دوم تا الان یعنی مهرماه ۱۴۰۱ این شرایط اضطراری وجود داشته است یعنی پنجرههای بین نظام سیاسی و حکومت برای تعامل بسته بوده است. وقتی کانالهای ارتباطی بین حکومت و مردم بسته میشود ما وارد شرایط اضطراری میشویم یعنی در نظام سیاسی یک حلقه اخوت و برادری و رانتها شکل میگیرد و در عین حال در میان توده مردم نیز نوعی درک ناعدالتی شکل میگیرد که منجر به تورم قدرت در میان آنها میشود بنابراین اگر این تورمهای قدرت نتوانند چرخش پیدا کنند در نتیجه به شرایط اضطراری میرسیم.
عضو هیئت علمی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی یادآور شد: در چنین شرایطی با نوعی از اردوگاههای قدرت درونی مواجه هستیم که با هم گفتوگو میکنند بدون آنکه با توده مردم گفتوگو کرده و ارزشهای معنایی آنها را در نظر بگیرند. یعنی دو نظام ارزشی متفاوت بین مردم و حکومت جریان پیدا میکند بدون اینکه با هم ارتباطی داشته باشند و بر هم تأثیر بگذارند. حال سؤال پیش میآید که این وسط دانشگاه چه کاره است؟ دانشگاه هم یک فضای آستانهای بین نظام سیاسی و مردم است و از زمان پیدایش دانشگاه در ایران وجود داشته و هرچه جلوتر آمدهایم این فضای آستانهای بیشتر شده است.