گسترش نفوذ فرهنگ اسلامی در شئون جامعه، تقویت انقلاب فرهنگی، اعتلای فرهنگ عمومی، تزکیه محیطهای علمی و فرهنگی از افکار مادی و نفی مظاهر و آثار غربزدگی از جمله اهداف ستادی بود که به نام «ستاد انقلاب فرهنگی» در نوزدهم آذرماه ۱۳۶۳ به فرمان امام خمینی(ره) تأسیس شد. پس از آن این ستاد به شورای عالی انقلاب فرهنگی تغییر ماهیت داد. به همین بهانه در سالروز تأسیس این شورا با پروفسور مهدی گلشنی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید.
جناب گلشنی! نزدیک به چهار دهه از تأسیس شورای عالی انقلاب فرهنگی میگذرد. آسیبشناسی شما نسبت به عملکرد شورا در این مدت چیست؟
شورای عالی انقلاب فرهنگی با توجه به مسائل فرهنگی، مصوباتی دارد؛ نقطه ضعف عمده این شورا عدم نظارت بر نحوه اجرایی شدن همین مصوبات بوده است. از همین منظر تخلفات زیادی میبینید؛ مثلاً فلان مؤسسه که ملزم به اجرای مصوبه شورا بوده، هر چه را خواسته به مصوبه اضافه یا از آن کم کرده است.
نکته دیگر نابسامانی وضعیت فرهنگی دانشگاهها بهخصوص در سالهای اخیر و مشاهده اغتشاش فکری در فضای دانشگاههای کشور است. رسالت شورا این بود که با رصد وضعیت فرهنگی دانشگاهها و مدارس، ببیند در آنها چه میگذرد و به دنبال راه علاج باشد. چون شورا به خوبی این رصد را انجام نداده، اعوجاج فکری در فضای کلان جامعه و بهخصوص فضای آموزشی کشور بیعلاج رها شده است.
آیا دلیل این اتفاق نمیتواند وجود افرادی با تخصصهایی غیر از علوم انسانی در شورا باشد؟
افراد زبدهای در شورا هستند ولی نکته اینجاست که یک عالِم باید از مقتضیات زمان خود آگاه باشد و به نظرم آگاهی از مشکلات دانشگاه و جامعه وجود ندارد. اگر این آگاهی وجود داشت تصمیمات به نحوی دیگر و اولویتها چیزهای دیگری بود.
این ناآگاهی از کجا نشأت میگیرد؟
مقداری به محدودیتها برمیگردد؛ مثلاً یک فرد حوزوی خیلی از مشکلات دانشگاه و آنچه در اذهان دانشجویان میگذرد خبر ندارد و بیتعارف خیلی از دانشگاهیان نیز سکولار بارآمدهاند. آن فرهنگ و جهانبینی که باید در محیط فکری ما غالب باشد، وجود ندارد. اگر آن جهانبینی حاکم بود، اولویت مسائل فرق میکرد. تصورات غلطی نیز از تصویب و اجرا وجود دارد؛ مثلاً فکر میشود به محض تصویب، مصوبه باید اجرا شود، در حالی که شرایط و زمینهها را نیز باید در نظر گرفت و با توجه به آنها مراحلی طی شود تا آن تصمیمات عالیه انجام شود.
برای رفع معضل سکولاریسم و حرکت به سمت علوم انسانی اسلامی چه باید کرد؟
برداشتی که خیلی در محیطهای حوزوی وجود دارد این است که فقط بر علوم انسانی باید دیدگاه اسلامی حاکم باشد و این ناشی از ناآگاهی است که در غرب میگذرد و به ما منتقل میشود. الآن بیشتر شبهات و نکات الحادی از علومی همچون علوم فیزیک، زیستشناسی و... میآید. خیلی از دانشگاهیان مسلمان نیز اسلام را در نماز و روزه محدود میدانند، در حالی که اسلام یک جهانبینی جامع دارد و همه ابعاد را در برمیگیرد.
آیا شورای عالی انقلاب فرهنگی توانایی چنین تحولی در دانشگاه را دارد؟
بله، باید تدابیری اندیشیده میشد تا این جهانبینی اصلاح شود به این نحو که باید کمیتههایی از افراد خبره تشکیل میشد تا به نیازسنجی در دانشگاه و آموزشوپرورش مبادرت کند و در سطحی مناسب با قضیهها برخورد کند. عدهای فکر کردند اگر تنها دروس معارف تدریس شود کل قضایا حل خواهد شد، در حالی که باید افراد خبره کنار هم جمع میشدند و نوع مواجهه با مسائل دانشگاه و مدارس را تعیین میکردند. تلقی برخی از مصوبات این است که با تصویب آن، بر پیکره یک مشکل تزریق میشود و آن را حل و فصل میکند؛ در حالی که فرهنگ چیزی نیست که بخواهد از این طریق با آن برخورد شود؛ چرا که فرهنگ صرافت، زبان مناسب و کار فرهنگی را میطلبد.
اضافه شدن یک بدنه جوان دانشجویی میتواند به شورا کمک کند؟
به نظر من جوانی و پیری خیلی در این مورد مطرح نیست؛ آنچه مهم است مسئله اطلاعات و فرهنگ یک شخص است. البته شایسته سالاری و منصوب کردن جوانان حوزوی و دانشگاهی نخبه برای مدیریت مجموعهها که کم نیز نیستند خیلی کمک خواهد کرد، ولی متأسفانه انتصابات بیشتر بر اساس حزببازی و رفیق بازی است. مرحوم دکتر شریعتی با زبان و بیانی که داشت وقتی سخنرانیهایش را شروع کرد واقعاً جوانان را تغییر داده بود و مصداق بارز این بیت بود که «درس معلم ار بود زمزمه محبتی/جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را». انسانی که مزین به اخلاق باشد و با بیانی مناسب، محتوای عالی را ارائه دهد قطعاً تاثیرگذار است.
قبلاً از تلاش غرب برای نفوذ از طریق دانشگاه گفته بودید. هنوز هم به آن اعتقاد دارید؟
صد البته! شواهدی زنده از گفتار خود غربیها و تحقیقاتی که انجام شده بر این موضوع صحه میگذارد. بارها گفتهام پژوهشی را وزارت خارجه آمریکا انجام داد و راه نفوذ را از طریق دانشگاه معرفی کرد. اعترافات زیادی هست که پس از فروپاشی روسیه، آمریکا از طریق کشورهای اروپای شرقی به سراغ استادان میرود. بنابراین در این مورد هیچ تردیدی وجود ندارد. الآن احساس هویت ملی و دینی در دانشگاهیان وجود ندارد و چشم و گوش بسته عاشق غرب و آمریکا هستند.
پروفسور مهدی گلشنی:
مشکل، بیقدر بودن علوم انسانی در جامعه است
اواخر قرن نوزدهم یک ژاپنی که در دانشگاهی در اروپا فیزیک میخواند به استادش در ژاپن نوشت: این اروپای مطنطن چیزی ندارد که ما نداشته باشیم و میتوانیم در ۲۰ سال به آنها برسیم. همین اتفاق نیز افتاد و احساس هویت و باور موجب شد ژاپن در جایگاه فعلی قرار بگیرد. این اتفاق برای کشورهایی همچون چین یا آلمان نیز تکرار شد. مثلاً آلمان در مدت کوتاهی پس از فروپاشیاش در جنگ جهانی دوم، خود را بدون کمک سایر اروپاییها بازسازی کرد و تبدیل به اقتصاد اول اروپا شد. جواب این سؤال که چه شد آنها به اینجا رسیدند و ما کجای قضیه هستیم نیازمند توجه به چند نکته است:
اول از همه اینکه به نظر سیر تحولات علوم انسانی در کشور ما کافی نیست؛ دلیلش نیز عدم همخوانی این تحولات با اطلاعات اطراف ما و تأثیرگذاری ضعیف آنهاست. اگر این تغییر و تحولات به حدی بود که هویت را در ما شکل میداد، اینقدر چشم و گوش بسته مرید غرب نمیشدیم. فضای رسانهای و آموزشی ما باید کاری میکرد که علوم انسانی و نظریهپردازی جاذبه پیدا میکرد نه اینکه مهندسی و پزشکی مد باشد و دانشآموز چشم و گوش بسته آنها را انتخاب کند. پس بهترین شاهد برای مشکل امروز ما این است که جامعه برای علوم انسانی شأنی قائل نیست.
بنابراین ما چارهای نداریم جز اینکه مسئله هویت دینی و ملی را به دبیرستانها و فضای مدرسه وارد کنیم. مثالهای خیلی خوبی از مطالب ترجمه شده برای معرفی چهره حقیقی غرب و میراث گذشته ما وجود دارد که میشود به دانشجو و دانشآموز نمایانده شود. وقتی اینکار انجام شد دانشآموز که به دانشگاه پا گذاشت فکر نمیکند غرب همه مسائلش را حل میکند و آنجاست که به خود میآید و تلاش میکند خود راه حلی بیابد. دانشجو اینجا میداند دیگر نباید صرفاً مشقنویسی کند بلکه باید خود نیز به سرمشقنویسی دست بزند.
نکته بعدی توجه به میراثی است که ما برای حفظ هویت خود در مواجهه با غرب لازم داریم. نمونهاش نیز سخن پیامبر گرامی اسلام(ص) است که میفرمایند: «الاسلام یعلوا و لایُعلی علیه» یعنی جامعه اسلامی باید یک جامعه برتر باشد. برای جامعه برتر بودن باید لوازم و اقتضائات زمان را در نظر گرفت. مثلاً الآن نسبت به هزار سال پیش علم، نقش بسیار مهمی در جلو افتادن و پیشرفت جامعه دارد، پس رسالت امروز ما تلاش برای پیش افتادن در همین زمینه است.
نکته پایانی به نوع مواجهه ما با علوم غربی برمیگردد، جایی که محل سوءتفاهمها و نگاههای افراطی و تفریطی است. ما باید بدانیم تجارب و آزمایشها، مطلقاً غربی نیستند بلکه جهتگیری حاکم بر بیشتر علوم، غربی است؛ یعنی آن اندیشهای که میخواهد نتیجه تجارب و آزمایشها را جمعبندی کند. ما میتوانیم همین تجارب و آزمایشها را بگیریم و با یک جهتگیری اسلامی دنبال کنیم. با این کار جلو خیلی از شبهات و چالشها گرفته خواهد شد. اسلام نیز با علمی که از غرب بیاید مشکلی ندارد، همانطور که پیامبر اسلام(ص) فرمودند: «اطلبوا العلم ولو بالصین»؛ یعنی علوم را نادیده نمیگیرد بلکه آن را با توجه به اقتضائات زمان و نیازهای خود به کار میبرد. مثلاً لازم نیست در مواجهه با جامعهشناسی غربی کلاً آن را کنار گذاشت؛ چرا که بخش غالبی از آن برای امروز ما نیز کاربرد دارد. متأسفانه ما هنوز نه تنها در جهتگیری بلکه در کاربردها نیز نتوانستهایم راه خود را از غرب جدا کنیم. خودآگاهی ما در این برخورد، آن نقطهای است که راه ما را از این انحرافات مصون میسازد. آنچه خطرساز است جهتگیری علوم غربی است؛ همان چیزی که برتراند راسل نیز ۷۰ سال پیش به آن اعتراف کرد و گفت اگر علوم بخواهد همین مسیر فعلیاش را طی کند، تمدن انسانی در خطر قرار میگیرد. او میدانست این علوم با همین روند به دست سرمایهداران قدرت طلبی میافتد که تنها به فکر سود و زیان خود هستند و هیچ رحم و مروتی نخواهند داشت.
|