جهان مدرن ، محصول آزادی بهخود وانهاده انسان
طالبزاده در این سخنرانی به بررسی مبانی فلسفی آزادی پرداخت و گفت: اندیشمندان و فیلسوفان مسلمان بهجای واژه آزادی از واژه حریت و اختیار استفاده کردهاند که بهعنوان یکی از سجایای اخلاقی مطرح بوده و با مفهوم آزادی متفاوت است. مفهوم آزادی از مفاهیم کلیدی در شناخت انسان است. آزادی از مفاهیمی است که بهمعنای مقام ذات بشر محسوب میشود و این مفهوم انسان را در جایگاه ممتازی نسبت به موجودات دیگر در عالم خلقت قرار داده است.
او به تبیین مفاهیم فاعل بالطبع و فاعل بالقصد پرداخت و افزود: فاعل بالطبع انجامدهنده کاری است که فعلش طبق محاسبات و درنظرگرفتن شرایط و ملاحظات نیست و نسبت به فعل خودش علم و آگاهی ندارد، بلکه فقط از روی میل باطنی و اشتیاق غریزی عملی انجام میدهد؛ اما فاعل بالقصد یا بالاختیار از روی تلائم و سازگاری با نفس و طبیعت عمل میکند. اینجا فاعل نسبت به فعل خودش ارزیابی و سنجش دارد؛ از این جهت فعلی که از فاعل بالاختیار صادر میشود، اگر در مسیر اخلاق میسر شود، دارای فضیلت و ارزش است.
طالبزاده با این مبنا مفهوم اختیار را بررسی کرد و گفت: برخی فیلسوفان مسلمان همانند ابنسینا در تعبیری، اختیار را اینگونه تعریف کردهاند: «فاعل و مبدأ اثر چنان باشد که آنگاه بخواهد انجام دهد و اگر نخواهد انجام ندهد». البته این تعبیر مفهوم اختیار را به فعل صرفنظر از فاعل به امور تصادفی و دوران میان خواستن و نخواستن تأویل کرده و بهنوعی ناقص است.
او به تعریف علامهطباطبایی از اختیار اشاره و تأکید کرد: حقیقت اختیار این است که فعل مستند به فاعل آگاهی باشد که فاعلیت آن تمام و در مقام تأثیر باشد که در این تعبیر، علامه اختیار را به مبادی آن استناد میدهد؛ اینکه ذات فاعل آگاه دارای علم و قدرت تام باشد. مرحله بعد، استناد فعل به نفس مجرد است. نفس مجرد حقیقت واحدی است که مقام جمع علم و قدرت است که در اتصال و اتحاد با بدن منتهی به فعل و فضیلت میشود.
طالبزاده درباره نقش آزادی در جهان مدرن گفت: انسان متناهی و تاریخی است و در تاریخ سیر میکند و انسان تاریخی در سنت و زبان متولد میشود و ذیل مفهوم آزادی است که علوم انسانی، انسان مدرن و عصر جدید ممکن شده است. انسان در عصر مدرن و بعد از گشودگی که در بستر تاریخ برایش پدید آمد، توانست امکانات خودش را به فعلیت برساند و آزادی خودش را اینگونه فهم کند و با صرفنظر از ماورای خودش دیگر به باطن عالم و حقیقت جهان خودش را مستند نکند و با امکاناتی که برعهده گرفت، جهان مدرن را پدید آورد و نوعی آزادی به خود وانهاده را رقم بزند.
او برای آنکه امکان پدیدآمدن جهان مدرن در تاریخ را توضیح دهد، به تبیین مفهوم قرآنی «اذن» پرداخت و گفت: اذن یعنی مجال، فرصت، توانایی و گشودگی امکاناتی که بهشکلی برای انسان فراهم شده است که اگر انسان آزادی خودش را ذیل ولایت تکوینی و تشریعی حق فهم کرده است، این امکان عظیم و آثار آن برایش پدید خواهد آمد؛ اما اگر آزادی خودش را صرفنظر از ولایت حق تصور کند، مجال و فرصت تازهای برایش پدید میآید که انسان مدرن با این امکان، عصر جدید را آغاز کرده است. «اومانیته» مقام اعتبار و فرهنگ است و فرهنگ را تحتالشعاع قرار میدهد؛ بههمیندلیل سیاست مدرن، اقتصاد، هنر، حقوق و حتی اندیشیدن با آن پدید آمده است؛ زیرا انسان با قطع ارتباط خدا و انسان، اومانیته را جایگزین و در تمام مناسباتش معنای اومانیته را اشراب کرده است. البته نظم تازه جهان، نظم تکنیک، نظم سیستماتیک و ریاضی است که حتی اومانیته و فرهنگ نیز تحت این نظم و در خدمت آن قرار گرفته است؛ یعنی تکنیک لجامگسیختهای که طبق اذعان اندیشمندان غربی به بحران منجر شده است.
طالبزاده درباره وضعیت علوم انسانی در عصر بحران تکنیکی مدرن گفت: دانشگاه زمانی مرکز علم و فرهنگ بوده است؛ اما الان مرکز بازار تلقی میشود. گفته میشود علوم انسانی باید تجارتمحور باشد و اصلا وقتی مفید است که تولید ثروت و منفعت کند. اقتصاد دانشبنیان، یعنی باید بنیان به اقتصاد کمک کند و اقتصاد، یعنی تکنیک که زیربنای جامعه و اصل قرار گرفته است و کسی قدرت مهار آن را ندارد. او با اشاره به علوم شناختی گفت: امروز سوژه در خدمت تکنیک قرار دارد و کسی به حرف متفکرانی که اصل را بر فرهنگ قرار دادهاند، گوش نمیدهد؛ اندیشمندانی همچون روسو، کانت، هگل و کسانی که انقلاب فرانسه را پدید آوردند. امروز تکنیک در خدمت قدرتهایی همچون آمریکاست که از همه معاهدات و تعهدات هستهای خارج میشود و امروز اومانیته، انسانیت و علوم انسانی در بحران است.
پیدایش علم غیرمدرن به انسان غیرمدرن وابسته است
حسین کچویان در این سخنرانی به موضوع تاریخ تکوینی علوم اجتماعی پرداخت و گفت: دو نوع تاریخنویسی در باب علوم وجود دارد: «تاریخنویسی متعارف یا رویکرد معرفتشناسانه» و «رویکرد پوزیتیویستی» که محصول عصر مدرن است. رویکرد معرفتشناسانه متمرکز بر علم خاصی است و از وقتیکه انسان قابلیت عقل را کشف کرد، این نوع نگاه به علم معمول شد.
او با اشاره به تاریخ فلسفههای قرن هجدهم گفت: تاریخ فلسفههایی که روی علم تأکید داشتند، محصول فرازونشیبهای علم هستند. در این تحولات علمی، معرفتشناسیهای درست جایگزین معرفتشناسیهای غلط شد و بعد از گذراندن طفولیت به بلوغ رسید که خروجی آن تمدن غرب است. نظریهها زمانی تغییر کرد که پاسخی برای سوالات بهوجودآمده در یک علم وجود نداشت. در تمام دورههای سیر تطور علوم، دانشمندانی هستند که برای حقیقتیابی تلاش کردند؛ اما درمقابل نگاه متعارف و معصومانه به علم، نگاهی بهصورت تدریجی شکل گرفت که رویکرد پوزیتیویستی و جاهطلبانهای نسبت به جهان داشت. در این رویکرد با عنوان سکولاریسم، ماتریالیسم یا دنیاگرایی، سیستم ارزشی انسان وارونه شد؛ بهنحوی که هدف اصلی و منطق جهان مدرن، ثروت، قدرت و لذت معرفی شد.
کچویان به دوره نوزایی و نخستین ظهور اجتماعی مدرنیته اشاره کرد و افزود: بعد از قرون وسطی و آغاز جنگهای صلیبی و ارتباطگیری غرب با جهان اسلام، دوره شرقزدگی و تحولات علمی و عملی غرب آغاز شد. در ارتباط با مسلمانان که در اوج علم و تمدن، معماری، طب و نظامات مختلف اجتماعی آن دوران بودند، انسانهایی با علایق جدیدی پدید آمدند که نسبت به علوم مختلف و حتی راجع به مسیح نگاه و تفسیر جدید و این دنیایی داشتند؛ مشابه تفسیر جدیدی که بعد از مشروطه در ایران حتی نسبت به قیام عاشورا پدید آمد.
او با اشاره به بحران علم مدرن گفت: در علم سنتی، تحلیل براساس ویژگیهای اخلاقی است؛ اما در علم مدرن، اخلاق جایگاهی ندارد و حتی برای حذف اخلاق تلاش میشود. در نظر علم مدرن، انسان ارزشی عمل نمیکند. منطق علم مدرن منطق تحلیل انسان نیست؛ بلکه منطق زندگی انسان مدرن است. منطق مدرن پیروز شده؛ بههمیندلیل، توانسته است انسان مدرن ایجاد کند. بنابراین، پیدایش علم غیرمدرن به پیدایی انسان غیرمدرن وابسته است.
کچویان مسائل اخلاقی و ارزشی در منطق مدرن را توضیحندادنی دانست و ادامه داد: انسان ارزشی همانند امام خمینی؟ره؟ در این منطق نمیگنجد و قابل توصیف و توضیح نیست؛ بنابراین مجبور است تحریف و تحلیل غیرواقعی عرضه کند. انسانشناسی جدید اخلاق جدیدی بهدنبال داشت؛ اخلاق کاملا دنیاگرایانهای که بعدا خودش منکر امور اخلاقی شد؛ یعنی اگر کسی فضیلتی را انجام میدهد، درهرصورت تحتتأثیر محرکهای دنیایی قرار دارد و اخلاق پوششی است برای رسیدن به مطامع. در علم مدرن، فرایند حیوانسازی انسان دنبال میشود و انسان را شبیه طبیعت و در مرحله بعد شبیه حیوان میداند. اگر به تعابیر هابز و اندیشمندان غربی دقت کنید، انسان حیوانی عاقل است. قبل از علم مدرن، علم انسانی علم اخلاق است که در علم یونانی با عنوان علم تدبیر منزل، سیاست مدن و اخلاق یا همان سیاست معرفتشناسانه از آن یاد شده و در علوم اسلامی با عنوان حکمت از آن تعبیر میشود.
کچویان تاریخ پیدایش علم اجتماعی در غرب را تاریخ تمام علوم دانست و گفت: در تاریخ علم غرب، از ماکیاولی تا مارکس و دورکیم، هرکسی که تحول و تطوری در علم ایجاد کرد، خودش را پدر علم جدید مطرح کرده است. البته، جامعهشناسی از بدو امر بهعنوان کل علم ظاهر شد و جامعهشناسی علم جهان اجتماعی است. فرایند شکلگیری علم جامعهشناسی بهصورت تام و جامع از قرن چهاردهم است که بهعنوان علم امپریالیستی و مسلط بر دیگر علوم شناخته میشود؛ چون علم اجتماعی که ابداع شد، دستورالعمل، فهم، منطق و چارچوب علوم دیگر نیز از علم جامعهشناسی گرفته شد.
تاریخ ایران در کشاکش تجددزایی و تجددخوانی
موسی نجفی در سخنرانی خود موضوع مواجهه تاریخی ایران با تجدد در قالب «تجددخواهی» و «تجددخوانی» را مطرح کرد و گفت: تجددخواهی ایرانیان همیشه بهمعنای گرفتن ابزار مدرن و جداکردن اندیشه از حامل اندیشه معنا شده و مثبت بوده است؛ اما آنچه دراینباره مذموم است، تجددخوانی و مدرنیزاسیون است که نوعی تقلیدگرایی است و ایرانیان در مشروطه و انقلاب اسلامی با آن مخالفت کردهاند. اندیشه ترقی هر چیزی غیر از خودش را ارتجاع میداند؛ اما بالاتر از ترقی، منتقلشدن به اندیشه تعالی است که خوانشی جدید از تجدد است و مشکلات و ضعفهای ترقی و تجدد را ندارد.
او مدرنیزاسیون در عرصه فرهنگ و اعتقادات را خطرناک دانست و گفت: ایرانیها همیشه تجددزایی و نوآوری را مثبت دانستهاند؛ اما با مدرنیسم فرهنگی و اعتقادی مقابله کردهاند. درمقابل، مدرنیسم بهمعنای ابزار جدید و استفاده از علوم بشری برای رفاه و پیشرفت مقاومتی نبوده است؛ اما ایران اسلامی همیشه با فرهنگ، اعتقادات و ادیان جدید (بهاییت و فرقههای نوظهور) و ایدئولوژیککردن مدرنیسم مقابله کرده است. ما درادامه تجددزایی جدید، از دوران صفویه و مشروطه به انقلاب اسلامی رسیدیم و با تأسی از فرهنگ و تمدن برتر خود و در مواجهه با ابزار و افکار سیاسی جدید غرب، انقلاب اسلامی را با دو معیار اسلامیت و جمهوریت انتخاب کردیم؛ بنابراین، همانقدرکه انقلاب از بنیادگرایی به دور است، از مدرنیزاسیون نیز جداست.
نجفی با اشاره به عقبه فکری و نوزایی اروپاییها گفت: غربیها در دورهای متوجه مسلمانان شدند تا نواقص و ضعفهای خودشان را رفع کنند. ما هم در دوره قاجار متوجه غربیها شدیم؛ اما بهجای برطرفکردن نواقص خودمان، هویتمان را گم کردیم؛ بنابراین دچار بحران و انحطاط شدیم. حدود ۵۰۰ سال قبل که رنسانس در اروپا شروع شد، تجددخواهی و تجددزایی نیز در ایران با ظهور صفویه و انتقال قدرت به تشیع آغاز شد؛ ازاینرو، ایران صفوی در مشرق اسلامی و خلافت عثمانی در مغرب اسلامی و غرب جدید در اروپا، سه قدرت جهانی بودند. ایرانیها قرآن را با اوستا مقایسه کردند، بهتر را برگزیدند و اسلام را انتخاب کردند؛ بنابراین، عرب نشدند و زبان فارسی را حفظ کردند. خدمات متقابل اسلام و ایران شهیدمطهری را مطالعه کنید. چند دوره رشد و انحطاط داشتهایم. صدر اسلام عصر طلایی است و دوره دوم انحطاط است که درنهایت، با حمله مغولها به سقوط منجر شد؛ اما بعد از مدتی دوباره رشد دوم و امپراتوری عظیم صفوی در قرن دهم و در سال ۹۰۶ آغاز میشود و ایرانیها از اسلام خلافتی عبور و اسلام ولایتی و اهلبیت؟عهم؟ را انتخاب کردند.
او ادامه داد: دوره قاجار، دوره استعمار و انحطاط است؛ اما از اواسط دوران قاجار با بیداری اسلامی دوباره رشد آغاز میشود. هرچند بحرانهای زیادی داشتهایم، به هویت و خودآگاهی تاریخی توجه کردهایم. بههمیندلیل، در جهت رشد و پیشرفت گاهی با بحرانهایی روبهرو شدهایم؛ همانند مریضی که باید درمان کند و دوره نقاهت را طی کند، ما نیز برای ازبینبردن وابستگی، رسیدن به آزادی، پیشرفت و تحول علمی در کشورمان با این بحرانها مواجهیم.
نجفی دستاورد ایران از مدرنیسم غرب را کوچکشدن ایران و عقده حقارت دانست و گفت: ایرانیها تجددخواه هستند؛ اما برخی مثل رضاخان تجددخوانی و تقلیدگرایی ایران را میخواهند. وقتی بخشهایی از ایران در دوران قاجار جدا شد، افرادی همانند آخوندزاده با درجه سرهنگی برای قوای روس خدمت میکرد و رمانهایی در تحقیر ایران و ایرانی مینوشت تا اشغال این مناطق را مشروع جلوه دهد و شهروندان ایرانی به غیرایرانیبودن خودشان افتخار کنند و فرهنگ بیگانه را بپذیرند.
منبع: روزنامه صبح نو
|