آنچه در پرونده اندیشه میخوانید فرازهایی از این سلسله جلسات است که توسط روزنامه ایران گزینش، تنظیم و تدوین شده است.
مهمترین محورهای جلسات مدرسه تابستانی با موضوع توسعه ایران بطور اختصار در ذیل آمده است:
علل شکست پروژههای توسعه در ایران
دکتر مقصود فراستخواه، جامعهشناس و عضو هیأت علمی مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی می نویسد: بهنظر میرسد که توسعه در ایران از آن دست موضوعاتی است که همواره در جامعه بحثانگیز بوده است. واقعیت این است که آنچه از دهه 1320 تحت عنوان برنامههای توسعهای شروع شده و تا دهه 1350 ادامه پیدا کرده است، نتوانسته پایداری و ثباتی نسبی را در جامعه رقم زند. یکی از نشانههای برجسته این ناپایداری، خود وقوع «انقلاب اسلامی» است؛ چراکه اگر قبل از انقلاب، برنامههای توسعه «پایداری» ایجاد میکرد، اساساً جامعه به انقلاب سوق پیدا نمیکرد.
«توسعه» به چگونه وضعیتی اطلاق میشود؟
در بحث از توسعه باید به دو پرسش بنیادین توجه داشت اینکه اساساً «توسعه» چیست؟ و به چه وضعیتی اطلاق میشود؟ واقعیت این است که توسعه به وضعیتی اطلاق میشود که طی آن جامعه به سطحی از بلوغ برسد که خود، خود را تنظیم کند، همچنین به شکلی درونزا سازمانیابی اجتماعی پیدا کند و بتواند قابلیتهای انسانی و اجتماعی را پیوسته ارتقا داده و این قابلیتها را در سطح دانش، مهارت، نگرش، نگاه به دیگری، عالم، طبیعت و زندگی بسط دهد. به نظر میرسد که نتیجه توسعه، چیزی جز «رفاه اجتماعی» نیست. توسعه، پایداری در چرخه زیست و نوعی برابری فرصتها است.
دستاوردهای توسعه
توسعه یعنی انسانها بهطور قانونمندی بتوانند باهم زندگی کنند. در جامعه پاسخگویی و گزارشدهی وجود داشته باشد، هم جامعه و هم دولت فعال شوند و شکاف میان آنها برطرف شود. توسعه وقتی است که نوعی رشد متوازن، عادلانه و پایدار شکل گیرد و گروههای اجتماعی همگی در نتایج این رشد سهیم شوند. نیکبختی عمومی وجود داشته باشد و همه شانس شکوفایی را پیدا کنند. اینها انشا و یکسری معانی انتزاعی نیست. اینها قابلیتهایی است که بسیاری از متفکران در دنیا از آنها با عنوان «دستاوردهای توسعه» سخن میگویند و برای رسیدن به آنها برنامهریزیهای بسیاری را در دستور کارشان قرار میدهند. همه این قابلیتها، در برنامههای توسعهای امکان تحقق دارند و میتوان با برنامهریزی از ثمراتشان بهره گرفت.
چه عواملی، مانع از تفکر جدی درباره توسعه شد؟
قبل از انقلاب متفکرانی داشتیم که نسبت به توسعه نقد و نظر داشتند. آنان متوجه بودند که مدل توسعه در ایران از ایراداتی رنج میبرد. «مجید رهنما» و «مجید تهرانیان» از جمله این متفکران بودند. آنان تأملات جدی پیرامون توسعه داشتند اما نه حکومتیان متوجه دغدغههای آنان بودند و نه روشنفکران. «غرور درآمدهای نفتی» از یک طرف و «غرور ایدئولوژیک» که یک معرفت کاذب برای ما ایجاد میکرد، از طرف دیگر، مانع از تفکر جدی در خصوص توسعه میشد.
فرمان توسعه در دستان عقلای تکنوکرات یا عقلای ایدئولوگ؟
یکی از فرضیات عباسمیرزا بهعنوان یک «کنشگر مرزی» در گفتوگویی که با «پیر آمدی ژوبر» (فرستاده دولت فرانسه به ایران در دوران قاجار) داشت، این بود که راز پیشرفت غرب و عقبماندگی ما در چیست؟ آنجا میپرسد آیا شما از عقلتان استفاده کردید و ما در ایران نتوانستیم از عقل استفاده کنیم؟ این یکی از فرضیات عباسمیرزا است. او فرضیه بزرگی را مطرح میکند، اما در پرسشی که طرح میکند مشخص نیست اساساً از چه نوع «عقلی» سخن میگوید؛ آیا درک ذاتباورانهای از عقل دارد؟ یا مقصودش از عقل، عقلایی است که در بالا قرار گرفتهاند و با عقلشان جامعه را اداره میکنند؟ یا شاید هم عقل را یک فرآیند اجتماعی میدانست؟
بهنظر میرسد یکی از مشکلات توسعه در جامعه ما این بود که نتوانستیم در جامعه، «مدینه عاقله» ایجاد کنیم؛ مدینهای که در آن سیستمها و ساختارها هوشمند باشند و عقل در سیستمها، روابط اجتماعی، تعاملات، جامعه مدنی، نقد اجتماعی، گزارشدهی، پاسخگویی، رسانههای جمعی و... نهادینه شده باشد، ما اینها را نداشتیم؛ بههمین خاطر در جریان توسعه همواره ضریب خطاهای بالایی داشتیم.
توسعه در ایران از چه مشکلاتی رنج میبرد؟
وقتی از «مدیریت پروژه» حرف میزنیم همیشه بحث «شکست پروژه» هم مطرح میشود؛ مثلاً پروژههای ملی ما گاهی پنج برابر زمان تعریف شده زمان میبرند و پروژهها و طرحهای ملی ما آنطور که پیشبینی میشود، نتیجهبخش نیست. بنابراین، به نظر میرسد ایرادات توسعه در ایران جدی است و باید در خصوص کاستیهای توسعه در ایران به شکلی عمیقتر اندیشید.
اینجا است که باید از نسبت «جامعه» و «توسعه» پرسید؛ اینکه جامعه ما در چه موارد و موضوعاتی مشکل دارد که موجب بیاثری یا ناکارآمدیش در برنامههای توسعه میشود؟ آیا شکست پروژههای توسعه با فرهنگ و رفتار ایرانی ما ارتباط پیدا میکند؟ آیا در فرهنگ عمومی، حرفهای یا سازمانی ما مشکل وجود دارد که برنامههای توسعه در کشور ما به تعویق میافتد؟ بنابراین، باید عمیقتر به علل شکست پروژههای توسعه در ایران نگریست.
توسعه تنها امری سیاسی یا اقتصادی نیست و نقش جامعه در تحقق آن بسیار جدی است
برنامه و پایگاهی در دنیا تحت عنوان «پیمایش ترجیحات جهانی» دادههایی بینالمللی را تولید میکند. اعضای این برنامه میکوشند تا بررسی کنند ترجیحات ملیتهای مختلف چیست؟ و براساس این ترجیحات، ملتها را با یکدیگر مقایسه میکنند. برای مثال «شکیبایی» یکی از شاخصهها است و پرسش این است که مردم ملتهای مختلف چقدر در زیستاجتماعی و ارتباطهایشان شکیبا هستند؟ براساس دادههایی که این مرکز ارائه کرده است، ایران جزو کشورهایی است که زیر میانگین شکیبایی جهانی، قرار دارد؛ یعنی شکیبایی ما کمتر از میانگین شکیبایی در دنیا است. این دادهها نشان میدهد که ما در برخی مسائل اجتماعی «مسألهمند» شدهایم. بنابراین، اگر قرار است که توسعه اتفاق بیفتد نباید آن را به امر سیاسی یا اقتصادی تقلیل دهیم، توسعه در ایران امری اجتماعی نیز محسوب میشود.
واقعیت این است که فرآیند توسعه در ایران، نتوانسته در سطح نهادهای اجتماعی بهطور رضایتبخشی مستقر شود و در آن انواع حرکتهای سینوسی و ناهمگرا وجود دارد، تغییرات جامعه همزمان نیست، بخشی از جامعه حرکت میکند اما بخشی از آن همچنان پسافتاده میماند و در مجموع ما وضعیتی ریتمیک از نظر تحولات و دگرگونیهای اجتماعی، فرهنگی و ساختاری نداریم. بهعنوان مثال سرمایههای اجتماعی فرسایش پیدا میکنند و نمیتوانند آن زمینهها و شرایط لازم را برای حرکت چرخدندههای اجتماعی فراهم کنند. ما کشوری هستیم که در رابطه با سرمایه اجتماعی با مشکلاتی مواجه هستیم؛ مرتب تقلا داریم و بالا و پایین میشویم. در این رابطه نه کشوری هستیم که در وضعیت اسفباری به سر میبرد و نه کشوری کامروا و بالندهایم؛ چیزی در این میانه هستیم و مرتب با تنش و تعارضها مواجه میشویم.
واقعیت این است که همه اینها یک احساس ترومایی(قربانی) در ما ایجاد کرده است که طی آن نه میتوانیم به شکل رضایتبخشی توسعه پیدا کنیم و نه میتوانیم از توسعه دست برداریم. اگر میخواهیم به توسعه فکر کنیم، باید به «جامعه» فکر کنیم. در این فضا، باید بیش از پیش به «نسبت میان توسعه و جامعه» اندیشید؛ متأسفانه در مطالعات توسعهای ما «نسبت توسعه و جامعه» مورد غفلت واقع شده است.
منبع: ایرنا
|