نفسهای ما زنده است به جانش که جانبخش است، به سخنش که توأمان عشق، امید و زندگی است! دلهای ما روشن است به دستان نوازشگر او وقتی نهال وجودمان پی آگاهی و نور میگردد، در آستانه مبارک رشد ایستادهایم و پیوندمان با او برقرار میشود، رشد و پیوندی که مجموعهای از بیم و امید است! دست در دست معصومیتی ازلی، تازه پا به هفت سالگی مقدس گذاشته! همه چیز بوی خوش پاکی میدهد بیاحتیاج به عطری خارج از جان! دستمان را میگیرد و دستگیر رشدمان میشود با صدایی که امتداد آوای مهربانِ مادریست! با صلابتی در راستای قامتِ پدری! بیحرف و حدیث اضافه؛ او معلم است!
بسیار گفتهاند و بسیار شنیدهایم معلمی شغل انبیاست؛ به باور میگویم این همه ماجرا نیست. نه اینکه کار معلمی، راه معلمی و رسم مهربانش همان کار پیامبران و انبیای خدا نیست، همان است ولی بیپیشوند «شغل» که اگر شغل بود راهش به وظیفه باز بود و کارش به عشق بیهوده و کیست که نداند همه انسانهای خوب در این جهان خاکی دستپروردگان معلمانی بزرگ بودهاند که بیش از آموزش هندسه و فیزیک، منطق و فلسفه فرزندان خویش را با منطق و معنای زندگی و فلسفه خوب زیستن آشنا کردند و در این آشنایی هندسه انسانیت را به آنان مشق کردهاند. او شوق و ذوق دانایی را در ما نشانه رفت و ما پای سخن او درس زندگی آموختیم.
معلم شاهبیت همواره روشن زندگی ماست؛ شاهکاری انسانی که خود به دستان توانای معلم و معلمانی دیگر، بودن را به شدن رسانده است؛ احترام و تکریمش به روز، ماه و سال وابسته نیست که همه روز ما بسته است به آنچه پای سخنش، فهم کردهایم و کمی و فقط کمی از دیروزمان روشنتر شدهایم.
ایکنا همزمان با هفته بزرگداشت مقام معلم و به منظور بررسی جایگاه انسانی تعلیم و تربیت در نظام آموزشی به گفتوگو با استاد رضا داوری اردکانی از بلندنامترین چهرههای علمی کشور نشسته است. معرفی داوری اردکانی از هر حیث و جهتی که بدان بیندیشیم، به نوعی خارج از ادب است، او معرف حضور جمله مردم شریف ایران و خاصه اهالی علم، خرد و دانایی است. حق او به گردن فرزندان ایران، حق پدری است که برای آبیاری نهال نوجوان تعلیم و تربیت بیش از ۷۰ سال جوانمردانه ایستاده است و در راه شریف باغبانی روح و جان انسانها سربلند ایامها بوده است. این معلم فلسفه جانمایه عمر علمی و حرفهای خود را در قامت کتابهایی با مفاهیمی از خرد و توسعه، فلسفه تعلیم و تربیت، آزادی، حکمت افلاطونی، فلسفه اسلامی، فلسفه سیاسی، چیستی فلسفه غرب و... به من و ما تقدیم کرده است.
استاد داوری با قامتی همچنان رعنا، چشمانی همچنان روشن و صدایی که آهنگِ خوش آن فقط در حنجره معلمی همواره به گوش میرسد در یکی از روزهای مبارک اردیبهشتی با همان لبخند با شکوه خویش ما را مهمان درسی دیگر از درسهای زندگی کرد. او از فلسفه تعلیم و تربیت، نیاز ما به آموزش و پرورش، نیاز انسان به توسعه و دلایل توسعه نیافتگی و ... گفت. حاصل گفتوگوی یک ساعته ایکنا با این چهره ماندگار کشور را با هم میخوانیم:
ایکنا _ استاد ارجمند در آغاز سخن چنانچه محبت فرمایید از بزرگترین نقش انسانی «معلم» در مقام تعلیم و تربیت و آثار آن بر زندگی انسان نکاتی را بفرمایید.
معلم از این جهت مقام شریفی دارد که علم و آموختن، شأن انسانی و مخصوص انسان است، هیچ موجودی جز انسان «علم» ندارد و این آدم است که به او اسماء را آموختهاند، آدم زبان و استعداد دانستن دارد و به دانستن نیازمند است؛ یعنی زندگی انسان بدون دانستن نمیگذرد. حیوانات زندگی طبیعی دارند و به دانستن برای گذران زندگی نیازمند نیستند، در همه زمانها آدمیان، با آموزش نیاز به دانستن را برآورده کردهاند، پيداست كه همیشه این نیازها یکسان نبوده و به اين جهت آموزش زمان ما با آموزش زمان قدیم تفاوت کلی دارد، ما نیز مفهوم تازهای از معلم داریم. يكی از اين تغييرات اين است كه معلمی بيشتر به شغل تبديل شده است؛ البته شغلی شریف، در قدیم معلمی کمتر شغل بود و معلمان هم گروه بزرگی از جامعه انسانی نبودند و تعداد معلمان محدود بود. در قديم معلمان آموزش رفع نیازهای زندگی هر روزی را برعهده نداشتند، اما امروز آموزش و پرورش باید ببیند که مردم چه نیازهایی دارند و چه چيزهايی لازم است که بیاموزند.
مشکل بزرگ آموزش و پرورش کنونی نيز همين است؛ اما اینکه معلم چه اثری میگذارد، مطلبی است که باید توضیحی درباره آن داده شود و متأسفم که نمیتوانم مطلب را به تفصیل بیان کنم. همینقدر عرض کنم که معلمانی در تاریخ بودهاند که نامشان به عنوان آموزگار اثرگذار در تاریخ مانده است. امروز ديگر اثرگذاری معلم كمتر اتفاق میافتد و وقتی از اثر معلم و شأن و مقام او سخن میگوييم باید توجه كنيم كه معلم نماينده سازمان آموزش است. وقتی همه مردم باید درس بخوانند و بسیاری از مردم به شغل شریف معلمی اشتغال دارند (که من هم یکی از معلمان این سرزمین بوده و هستم و خیلی خوشحالم که در زندگی راه معلمی را انتخاب کردهام) طبیعی است كه معلمان وقتی میتوانند اثرگذار باشند که نظام آموزش و پرورش و برنامه آموزش و پرورش کار خود را به درستی انجام دهد. اگر نظام آموزش و پرورش كارآمد نباشد، معلمان هم کار بزرگی نمیتوانند بکنند، به عبارت ديگر معلم نمیتواند نظام آموزش و پرورش را تغییر دهد و برنامه آموزش و پرورش بنویسد. پيداست که اگر بخواهند برنامهای بنویسند بايد از وجود معلمان آگاه استفاده کنند. اما در نظام آموزش و در ادای وظيفه شغلی اثرگذاری در وضع آموزش و پرورش دشوار است و اگر باشد استثنايی است.
ایکنا _ پیشتر فرمودهاید تعلیم و تربیت مهمترین مسئله ماست، جایگاه این مهم را در نظام آموزشی کشور چگونه میبینید؟
تعيين جایگاه تعلیم و تربیت در نظام آموزشی، اندکی دشوار به نظر میرسد. اگر مقصود این است که امروز علمِ تعلیم و تربیت ما، مربیان ما، معلمان آگاه از تعلیم و تربیت چه جایگاهی در نظام آموزش و پرورش دارند، پاسخ اجمالی من این است كه ما به تعلیم و تربیت و آموزش علم خاص آن اعتنا و توجه چندان نداریم. آموزش و پرورش اكنون برای ما مسئله نیست، ما آموزش و پرورش را جزئی از بوروكراسی به حساب میآوریم يا درست بگويم مدرسه و آموزش جزئی از بوروكراسی شده است. متأسفانه در كار آموزش و پرورش پیشرفت چندانی نداشتهایم. از حدود ۱۰۰ سال پیش که به آموزش جديد توجه کردهايم، برنامه اي براي آموزش طرح كرديم و بعدها هم چندین بار کوشیدیم که این برنامه را برنامه با زمان مناسب و هماهنگ کنیم، به گمانم در این کوشش موفق نشدهايم و به آنچه در آغاز میگفتیم، مطلب خوب و تازهای نيفزوديم.
اشاره كردم كه در حدود ۱۰۰ سال پیش، دکتر عیسی صدیق، رساله دکتری خود را درباره برنامه آموزش و پرورش جديد ایران نوشت. در آن زمان به آموزش و پرورش اندكی بيشتر اعتنا میشد و ما استادان دانشمندی در رشته تعلیم و تربیت داشتیم كه من نيز شاگرد آن بزرگان بودم و به آنها احترام مي گذارم. در طي اين مدت بارها كوششهايی برای تغيير برنامه آموزش و پرورش صورت گرفت كه چندان موفق نبود. در آخرین نوبت هم که ما سعی کردیم تغییر بنیادی در نظام آموزش و پرورش ایجاد کنیم، متاسفانه به نتيجهای نرسيديم؛ البته کوششهای بسیار زیادی با حسن نیت بسیار زیاد صورت گرفت اما برنامه آموزش و پرورش بازسازی و نوسازی نشد.
ایکنا _ همه جوامع انسانی به حرمت و اعتبار علم و اهل آن قائل هستند، هرچند این احترام در سخن و در عمل با تفاوتهایی همراه است، اعتبار و احترام معلم از نظرگاه استاد رضا داوری اردکانی به چیست؟
اعتبار و احترام معلم به از آن روست که عالم انسانی، عالم فهم و درک است و انسانیت انسان با فهم و درک و علم تحقق پیدا میکند، بنابراین، علم و آموزش و پرورش نمیتواند در زندگی انسان وجود نداشته باشد، آموزش و پرورش امر ضروری همه جامعهها در همه جهان است. اهتمامی که به آموزش و پرورش میشود، احترام به مقام انسانیت انسان است. پيداست كه علم در برابر جهل قرار دارد و انسان میتواند به جهل مبتلا شود. انسان در ابتدا جاهلی است با استعداد عالم شدن. اینکه کسانی در جهل ابتدایی خودشان بمانند، مطلبی است! ولی ما یک جهل بزرگتر داریم که تعلیم و تربیت باید به فکر آن جهل باشد و تعلیم و تربیت اساسی آن است که به فکر رفع «جهل مرکب» باشد. جامعهای که مبتلا به جهل مرکب است، به تعليم و تربیت اعتنا ندارد. به معلم هم چنان كه بايد احترام نمیگذارد. تعلیم و تربیت باید اهتمام داشته باشد به اینکه جهل مرکب را از میان ببرد، جهل مرکب نه در شأن انسان و عالم انسانی است و نه اگر باشد بیخطر و بیضرر است و اگر وجود داشته باشد به انسانیت انسان آسیب میرساند، بدترین مصیبتی که انسان میتواند به آن دچار شود و کشورها میتوانند بدان مبتلا شوند، ابتلای به جهل مرکب است و یکی از عیبها و بلاهای جامعه توسعه نیافته این است که میل به جهل مرکب دارد و این میل، توسعه نیافتگی را تثبیت میکند و شدت میبخشد.
ایکنا _ آنچه معلمان ایران باید بدان بیشتر توجه داشته باشند و به نظر شما مورد غفلت ایشان است، چیست؟
چنانكه عرض كردم، اختيار آموزش و پرورش به دست معلمان نيست. وقتی معلمی شغل باشد، معلمان وظیفه شغلی خود را باید انجام دهند، آنها درس معینی را تدریس میکنند و کتابهای معینی هم برای آموختن این درسها وجود دارد، آنها به وظايف شغلی خود عمل کنند و البته به عنوان اشخاص آگاه اگر نقصها و اشکالهایی در راه و در کار میبینند، بايد تذکر دهند و اگر میتوانند نقصی را برطرف کنند. اما معلمان به عنوان صاحبان شغل معلمی نمیتوانند در برنامه آموزش و پرورش و در نظام آموزش پرورش تغییری ایجاد کنند.
ایکنا _ به عنوان یکی از نیکنامترین معلمان جامعه ایرانی بفرمایید، در روزگاری که اطلاعات از پنجرههای پر تعداد تکنولوژی هر بام و شام به کودکان و نوجوانان ما سلام بیحساب میکند، ایفای نقش تربیتی معلمان چگونه است؟
در پرسشتان اشاره خوبی به تعلیم و تربیت در زمان اطلاعات کردید، در روزگار اطلاعات مردم زیاد میدانند اما نمیدانند که کدام یک از این مطالب، «زیادی» است و کدام یک برای زندگی لازم است. مهم در تعلیم و تربیت این است که بدانیم چه نیازی به دانستن داریم و به چه دانستههایی بیشتر نیاز داریم، اینکه همه چیز در ذهن ما تلمبار شود و ما یک گونی اطلاعات باشیم، مشکل زمانه است و اهل نظر و تفکر و فلسفه باید درباره این مهم فکر کنند. اینکه این روزگار چیست و چه روزگاری است و چه شئون و آثاري دارد، بايد اساس كار صاحبنظران تعليم و تربيت باشد. شما توجه بسیار خوبی کردید که تعلیم و تربیت در زمانه اطلاعات را مشکل دانستيد. در اين زمان تشخیص دانستههای لازم و دانستههای غیرلازم بسیار مشکل شده است.
ایکنا _ انسان توسعه نیافته محصول چه معلمی است؟
من سؤال را قدری تعدیل میکنم، زیرا فكر نمیكنم که معلم «انسان توسعه نیافته» را میسازد. در روزگار توسعه نیافتگی انسان توسعه نیافته خود به خود ساخته میشود، معلمان انسانِ توسعه نیافته نمیسازند، آنها وظایف خود را انجام میدهند، اگر روزگارشان توسعه نیافته است آنها هم در هوای روزگار خود به سر میبرند و نباید آنها را مقصرِ نقص نظام زندگی و وجود توسعه نیافتگی دانست.
ایکنا _ همانطور که میدانیم، تربیت نسل در روزگار ما دچار تغییرات جدی نسبت به دوران پیش شده است، به نظر جنابعالی برای مدیریت و هدایت این تغییرات به سود تربیت مطلوبتر انسان، معلمان باید چه نقشهایی را بازی کنند؟
قاعدتاً باید معلمان در طرح برنامه آموزش و پرورش شريك باشند و اگر غیر از این باشد آن برنامه دیگر برنامه تعلیم و تربیت نيست. اما چیزی که مخصوصا بايد به آن توجه کنیم این است که تغییرات کلی در جهان و در نظامهای جهان با نظر شخصی اشخاص و ميل گروهها انجام نمیشود. معلمان به خصوص در زمان ما چنانكه گفته شد وظیفه شغلی خود را انجام میدهند. اگر در قديم معلمانی بودند که آموزگار جامعه و زمان خود شدند، حساب آنها جداست. امروز هم ممکن است چنين معلمانی باشند و ما نيز به چنین معلمانی نیاز داریم. اما معلم به عنوان کسی که شغل معلمی دارد، وظیفه معلمی خود را انجام میدهد اگر روزگار مجال دهد کسانی از بین معلمان پیدا میشوند که بتوانند برنامه و طرحی برای آموزش و پرورش آینده تهیه کنند که موافق با زمان و امکانهای زندگی امروز باشد، اما اکنون اختیار آموزش و پرورش به دست سازمان آموزش و پرورش و مدیران این سازمان است و از آنها باید سؤال کرد که چه میکنند و چه میخواهند بکنند؟
ایکنا _ استاد گرامی در صورت امکان یادی از بهترین معلم خویش داشته باشید.
نام بردن از معلم خاص دشوار است و شاید درست هم نباشد، آنچه میتوانم به شما بگویم این است که من در دبستان، دبیرستان، دانشسرای مقدماتی و دانشگاه معلمان و استادان خوبی داشتم و خدا را از این بابت شکر میکنم. چیزی که میخواهم به شما بگویم و شاید خوشبينانه نباشد اين است كه معلمانی زمان تحصيل من، امروز کمتر وجود دارند. نه اینکه معلمان امروز نخواهند کاری را که معلمان خوب دیروز انجام میدادند، انجام بدهند، بلکه زمانه طوری بود که معلم میتوانست بیش از آنچه اکنون ممكن است به وظیفه مهمی که دارد، عمل كند. امروز همه كارها و من جمله کار تعليم و تربيت، دشوارتر شده است، من معلمانی در همه مراتب تحصیلی داشتم که تدریس و تعلیم برایشان چیزی بالاتر از شغل بود و معلمی نیاز به این فراتر رفتن و در ورای شغل بودن دارد.
به عبارت ديگر، معلمی وقتی شريفتر است که معلم، كار خود را شغل نداند و وجود خود را وقف تعلیم کند. بهترین معلمان کسانی هستند که شوق آموختن و شوق دانستن در شاگردان خود به وجود میآورند، اینها معلمانی هستند که منشاء آثار و تحولات بزرگ میشوند.
ایکنا_ وضع تعلیم و تربیت صحیح تا چه میزان وابسته به نوع حکومتهاست؟
این پرسش مهمی است که معلمی و تعلیم و تربیت به طور کلی تا چه اندازه تابع سیاست است. میدانيم كه آموزش و پرورش در قدیم تابع سیاست و حکومت نبوده است. گاهی کسانی در حکومتها بوده و مقام مؤثری در سیاست داشتهاند كه در آموزش و پرورش هم بنايی گذاشته باشند. اما تا دوره جديد آموزش و پرورش سازمان نداشته و تابع سیاست هم نبوده است. در قديم وظایف حکومت معلوم بوده و حکومت، معمولا کاری به تعلیم و تربیت نداشته است. اگر بزرگانی بودند که مدرسه تأسیس کردند، این وظيفه حكومتی آنها نبوده است. ما غیر از نظامیهها که نظامالملک ساخت و شاید تا حدودی مقاصد سیاسی هم در كار او دخيل بود، مدارس دیگری را هم میشناسيم كه سياستمداران بنا كردند و مثال آنها دارالفنون است. تكرار میكنم در قدیم آموزش و پرورش جزئی از سیاست نبود و در دوره جدید آموزش و پرورش شأن دیگری در جامعه پیدا کرد. در عالم قدیم همه مردم نیاز به آموزش مدرسی نداشتند، عالم جدید طرح آموزش همگانی را پیش آورد و در آن همه به آموزش نيازمند شدند. اکنون هيچ جامعهای نمیتواند مدرسه نداشته باشد. وقتی آموزش همگانی شود، یک نظم و سازمان آموزشی میخواهد و این نظم و سازمان آموزشی معمولا جزئی از سیاست است.
یک وجه اين است كه سياست نمیتواند به پرورش فرزندان كشور بیاعتنا باشد. پس طبيعی است كه نظام آموزش و پرورش در اختیار حکومت و دولت است و ما در دولت وزارت آموزش و پرورش داریم که مسئول آموزش و پرورش کشور است. اینکه وزارت آموزش و پرورش و به طور کلی دولت چه نگاهی به مسئله آموزش دارد و چه اثر و نقشی در پیشبرد و بهتر شدن آموزش و پرورش میتواند داشته باشد مطلبی است که باید درباره آن فکر کرد، حتی شاید لازم باشد پژوهش شود که سیاست در ۱۰۰ سال اخیر در آموزش و پرورش چه کرده و چه اثری داشته است. آموزش و پرورش دهها سال است که جزئی از بوروكراسی است؛ یعنی یک سازمان اداری آموزش و پرورش را اداره میکند و پيداست كه کسانی بايد در رأس این سازمان باشند که آگاهي از آموزش و پرورش داشته باشند، نمیگویم برای تحقق اين مهم سعی نشده است، اما تا آنجا که میدانم همیشه اینطور نبوده که زمام آموزش و پرورش در دست اهل آموزش و پرورش باشد.
این مطلب وجه دیگری هم میتواند داشته باشد، یعنی به اعتبار دیگری هم در آن میتوان نظر کرد. اكنون بايد ديد كه سیاستهایی که حکومتها دارند در آموزش و پرورش چه اثري میتواند داشته باشد؟ اینکه حکومت چه کسانی را انتخاب میکند که آموزش و پرورش را مدیریت کنند و آن را راه ببرند، مطلبی است كه بايد به آن انديشيد. اگر حکومت هر نظمی كه به تعليم و تربيت بدهد بايد مورد تاييد اهل آن باشد. اگر اشخاص صالحی را انتخاب کند و آنها خود به صورت مستقل به آموزش و پرورش فکر کنند و برای آموزش و پرورش برنامه بنويسند میتوان به اصلاح آن اميد داشت. در این صورت رابطه خوبی بین سیاست و آموزش و پرورش وجود دارد. اما اگر سیاست بخواهد مقاصد خود را از طریق آموزش و پرورش محقق کند، این مقاصد هرچه باشد محقق نمیشود و آموزش و پرورش را عليل و ضعيف میکند.
كار آموزش و پرورش آموختن چيزهايی است كه برای زندگی لازم است. البته سیاست ممکن است بگوید آنچه من میاندیشم و آنچه را كه میخواهم محقق كنم مهم و لازم است و آموزش و پرورش باید بكوشد این مقاصد محقق شوند. حكم در باب این مطلب را باید به عهده اصحاب آموزش و پرورش گذاشت که اگر آنها نظر حكومت را درست دانستند برای تحقق آن اقدام کنند. مشکل بزرگی که در این راه وجود دارد این است که گاهی روزگار، «روزگار تفکر و خرد» نیست و درک زمان و امکانهای آن دشوار است و به آسانی نمیتوان دانست كه چه باید کرد و چه میتوان کرد. درست است که آدمی اهل علم است و استعداد یاد گرفتن دارد و به یاد گرفتن نیاز دارد و باید آموزش بدهد و آموزش ببیند، اما اینطور نیست که همیشه شوق و ذوق دانستن و آموختن به یک اندازه باشد، زمانهایی هست که علم مطلوب جامعه است، زمانهایی هم هست كه در آن به علم بیاعتنایی میشود يا اگر اعتنایی بشود برای بهرهبرداری است. بهرهبرداری از علم مسئله پیچیدهایست و مخصوصا بايد دو معنی بهرهبرداری از علم را از هم جدا کرد.
علم جدید علم تصرف در موجودات و بهرهبرداری است. علم جدید علم تکنولوژیک است. اين علم باید در نظم اجتماعی و اقتصادی جامعه سهیم، شریک و موثر باشد.
امروز علوم تخصصی داریم، این علوم تخصصی باید در موقعیت خاص خود در جامعه به کار بیایند. بنابراین در اینکه علم باید بهره داشته باشد بحث نمیكنيم بلكه باید فکر کنیم که اگر علم میآموزیم و دانشگاه تأسیس میکنیم و رشتههای تحصیلی جدید ایجاد میکنیم مبنای كارمان چيست و اين علوم و رشتهها چه کار میآیند و چگونه میشود از آنها بهرهبرداری کرد. ما اكنون دانش و دانشمندانی داریم که از آنها چنانكه بايد در جای خودشان بهره نمیبريم. آنها مي توانند به پژوهشهايی بپردازند كه کشور و مردم از آنها بهره ببرند. اما دانش آموختن نبايد با نيت و قصد بهرهبرداری باشد. این رویه ضددانش است و امری نیست که با روح دانشدوستی، دانشطلبی و با روح معلمی تناسب و هماهنگی داشته باشد. بنابراین باید بدانیم علم را به قصد بهرهبرداری نباید آموخت، علم را باید آموخت از این جهت که آموختنی است، علم را باید آموخت از این جهت که ما تعلق خاطری به آن داریم و اگر تعلق خاطر نداشته باشیم که تنها تکلیفی اجتماعی را انجام میدهیم، بچهها که به مدرسه میروند علاقه به علم ندارند، به مدرسه میروند، برخی علاقهمند میشوند و برخی علاقهمند نمیشوند. ممکن است شرایطی در آموزش و پرورش وجود داشته باشد که آنها را از درس خواندن بیزار سازد و یا شرایطی حاکم باشد که آنها را علاقهمند و راغب به آموختن کند. اینها مسائلی است که اینجا مجال بحثش نیست اما سیاست وظیفه دارد که به مصالح كشور و مردم بپردازد. سیاستی که به این موضوعات نیندیشد به تعلیم و تربیت هم نمیتواند توجه داشته باشد. سياستی كه به تعليم و تربيت توجه دارد میخواهد مردم توانایی بیشترین مشارکت در کار جامعه را داشته باشند و در پيشرفت امور كشور مؤثر باشند.
پس سیاست و تعلیم و تربیت نمیتوانند در زمان ما با هم نسبت نداشته باشند. اما دو نوع نسبت را بايد از هم تميز داد؛ يكی نسبت وابستگی اداری و سازمانی است و كه در بيشتر كشورها وجود دارد. ديگری نسبت وابستگی سياسی - ايدئولوژيك است. اینکه حکومتها در آموزش و پرورش چه بايد بكنند حكم کلیاش معلوم است. حکومت، نبايد خواستهها و سلیقهها و ایدئولوژی خود را در تعلیم و تربیت دخالت دهد. وقتی به تاریخ ۱۰۰ سال ۱۵۰ سال اخیر نگاه میکنيم حکومتهایی را در تاريخ میيابيم که به علم و آموزش و پرورش و فرهنگ با نگاه ایدئولوژیک نگریستند و آثار بدی از این نگریستن حاصل شد.
يك نكته ديگر بگويم و آن اينكه سیاست علاوه بر اثر مستقیمی که در تعلیم و تربیت دارد و سازمان تعلیم و تربیت کشور را مدیریت میکند، اثر غیرمستقیم نيز میتواند در تعلیم و تربیت داشته باشد و آن ترجيح برخی علوم و آموزشها بر علوم و آموزشهای ديگر و دخالت در كار آموزش علوم است. حکومتهایی بودهاند و هستند که به بعضی علوم توجه بیشتر داشته و دارند و اعتنايشان به بعضی علوم كمتر است و احيانا از آموزش بعضی از علوم ممانعت كردهاند. این کار همیشه نتیجه نامطلوب داشته است. سیاست نمیتواند بگوید که به کدام علم رو بايد كرد و از كدام علم روگردان بايد بود. علم و سیاست دو شأن جامعه كنونیاند، اما آنچه مسلم است سیاست، تکلیف علم را معین نمیکند. شاید کسانی باشند كه بگویند که علم، تعيين كننده تکلیف سیاست است. ولی درست آن است كه بگوييم سياست و علم و اقتصاد در تناسب با يكديگر قرار دارند. علم و سیاست در جوامع كنونی باید با هم در تناسب باشند و سياست نبايد اين تناسب را برهم زند. وقتی بلشویسم رو كردن به علوم انسانی را محدود كرد، به علم آسيب رساند. شايد حکومت بتواند با اعتنا به تکنولوژی و علم اين هماهنگی ميان علوم را برهم زند. اين رويه به فرض اينكه موفق باشد به سود کشور نیست و شايد به علم زيان برساند. با توجه به اين ملاحظات به نظر میرسد كه سياست موفق، سياست مراعات دانايی و دانش است.
|