کد خبر:24761   تاریخ انتشار: یـک شنبه ، 26 فروردین سال 1403 ساعت 12:34:0

حق قرآن را ادا نکرده‌ایم

صاحب تفسیر نور معتقد است؛ ما حق قرآن را ادا نکرده‌ایم. جایگاه قرآن در جامعه ما چیست؟ در کیف عروس، بالای سر مسافر، «بک یا الله» شب‌های قدر، استخاره با قرآن، تفال با قرآن، کاشی‌کاری با قرآن، منبت‌کاری با تخته سه لا؟ قرآن چه می‌خواهد بگوید؟ ما غفلت کردیم و از فهم قرآن محروم شدیم. باید استغفار کنیم تا خدا دستمان را بگیرد.




این سخن آشناترین چهره قرآنی برای مردم است که ملت شریف ایران حالا _ چهل و پنج سال تمام _ است که از طریق جعبه جادویی تلویزیون میزبان او و کلام شیرین به شهد قرآنش هستند. 
حجت‌الاسلام والمسلمین محسن قرائتی، زاده هشتمین روز دی ماه سال ۱۳۲۴ کاشان است. اردیبهشت ۱۳۶۱ با حکم امام راحل راهی نهضت پر افتخار سوادآموزی شد و ۲۸ سال به آبادی این نهضت و باسوادی مردم وطن پرداخت. قرائتی که در خانواده‌ای اهل قرآن تربیت و رشد یافته است، عمر انسش با قرآن به پیش از انقلاب اسلامی ایران و جلسات تفسیر قرآن شیخ علی نجفی برمی‌گردد. این انس، پای درس بزرگان حوزه استمرار یافت و استمرار مجدانه‌اش در امر ترویج و تعلیم قرآن تا امروز ادامه دارد. به باور کارشناسان علم ارتباطات و رسانه حجت‌الاسلام قرائتی رسانه‌ای‌ترین روحانی ایرانی است که با زبانی شیوا، روان و همه فهم، درس‌هایی از قرآن را به خانه و خانواده‌های ایرانی آموخته است. 
ایکنا به انگیزه تکریم مقام این معلم قرآن، صد و پنجاهمین شماره از ویژه نامه قرآن «رایحه» خود را به بازخوانی زندگی قرآنی حجت‌الاسلام محسن قرائتی پرداخته است. این مجلد قرآنی به همت ایکنا و در آستانه مبارک ماه رمضان با حضور ایشان و جمعی از فعالان قرآنی و دینی در محل ستاد اقامه نماز کشور معرفی و رونمایی شد. اکنون نیز گفت‌وگویی را که به منظور بررسی برخی پرسش‌های قرآنی با استاد انجام داده‌ایم را با هم می‌خوانیم، با ما همراه باشید:

ایکنا _ بسیار خرسندم این، سعادت نصیب بنده شد که خدمت شما برسم و از نزدیک شما را زیارت کنم و ارادت غیابی چندین و چند ساله ما به ارادت حضوری تبدیل شود. بحث ما یک گفت‌وگوی قرآنی است؛ از منظر کسی که دورادور با کارهای شما آشناست. اولین پرسشی که می‌خواهم مطرح کنم تا ذائقه‌مان شیرین شود درباره «حلاوت قرآن» است. به عنوان کسی که بخش مهمی از عمرش را در جوار قرآن و انس با قرآن سپری کرده در قرآن چه حلاوتی دیدید؟ چه شیرینی در این کتاب - که کتاب خداست - یافتید؟ می‌خواهیم آن حلاوت را از زبان شما بشنویم. 
قرآن حتماً حلاوت دارد ولی من نچشیده‌ام. در دعاها داریم «اللهم ارزقنی حلاوه ذکرک». می‌گوییم خدایا شیرینی یادت را به من بچشان؛ پیداست که یاد خدا شیرین است؛ اما من نچشیده‌ام. من را کنار بگذار ولی قرآن حلاوت دارد. الان اگر به شما بگویند که بالاترین شخصیت مملکت می‌خواهد با شما حرف بزند خیلی با عشق گوش می‌دهید. اگر خالق هستی بخواهد با شما حرف بزند چطور؟ قرآن، نازل شده است! از کجا نازل شده؟ «تَـنزیلاَ مِمَّن خَلَقَ الاَرضَ والسّمواتِ العُلَی».
 قرآن را کسی فرستاده که آسمان‌ها را فرستاد؛ یعنی خالق این کتاب خالق آسمان‌هاست. بنابراین حلاوت دارد؛ گرچه من نچشیده باشم. ممکن است یک جاهایی یک نسیمی از راه دور به من رسیده باشد ولی اینکه ادعا کنم چشیده‌ام، می‌ترسم دروغ باشد. قرآن حلاوت دارد حالا ولو ما نچشیم. شرط حلاوت قرآن چشیدن ما نیست. مثل استادی که خودش دانشمند است اما اگر یک شاگرد هم درسش را نفهمید مشکل از استاد نیست، از شاگرد است.
ایکنا_ از همین حلاوتی که نچشیدید - ما هم نچشیدیم - بفرمایید. چهل‌ - پنجاه سال انس با قرآن چیز کمی نیست؛ یک عمر است. عمر مفید یک آدم در عرف ما می‌گویند سی سال است یک آدم سی سال کار می‌کند بازنشسته می‌شود. یعنی دیگر کاری از او برنمی‌آید؛ خیلی مؤدبانه مرخصش می‌کنند. در جوار قرآن بودن بازنشستگی ندارد. شما از آن‌ افرادی هستید که بازنشسته نشدید. در این محضر می‌خواهم از این حلاوتی که می‌گویید نچشدید کمی بیشتر بگویید می‌خواهیم به شخصی که هیچ از قرآن نمی‌داند این شیرینی را تصویر کنیم. چگونه باید تصویر کنیم؟
وقتی در ساده‌ترین کلمات قرآن دقت کنید، خواهید دید چقدر نکته از آنها درمی‌آید. در سخنرانی‌هایم مکرر این را گفته‌ام؛ مثلاً در قرآن داریم «‌وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً‌» دو کلمه است؛ به پدر و مادر احسان کنید. اما شاید سی نکته در این دو کلمه نهفته باشد؛ سی نکته که من فهمیده‌ام. چرا حرف «ب» را آورده است؟ در ادبیات عرب به این «ب» می‌گویند بای الصاق. الصاق یعنی چسبیدن. دو تا نامه را که سنجاق بکنند به نامه پشتی می‌گویند نامه الصاقی. یعنی احسان به پدر و مادرت بچسبد؛ خودت مادرت را ببر دکتر نگو این پول! این هم تاکسی تلفنی! خودت او را ببر. یا حدیث داریم «لقّمه بیدیک» لقمه لقمه غذا در دهان مادر بگذار؛ نگو این برنج و این روغن بپز و بخور. بالوالدین احسانا یعنی کار آنها را به کسی واگذار نکن. نکته دیگر اینکه گفته بالوالدین نگفته بالابوین؛ والدین فقط پدر و مادر است ولی ابوین دامنه وسیع‌تری دارد. به رهبر هم اب می‌گویند، قرآن می‌گوید: «‌مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ‌»؛ یا در حدیثی از پیامبر(ص) داریم: «‌أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ اَلْأُمَّةِ‌». به معلم، پدر زن حتی گاهی به عمو هم اب می‌گویند.
اگر قرآن می‌گفت به ابوین احسانا تمام این موارد را شامل می‌شد؛ اما حساب والدین از همه جداست. قرآن نگفته بالوالدین المؤمنین احسانا. گفته است به والدین احسان کنید، چه مؤمن باشند و چه کافر. نگفته بالوالدین الحیاً. به والدینت احسان کن چه زنده و چه مرده. نگفته تا چه زمانی؛ احسان، زمان ندارد. نمی‌گوید چه شخصیتی! رهبر انقلاب هم که باشی نسبت به مادر باید تواضع کنی. قرآن نگفته بالوالدین انفاقا. پدر و مادر پول نمی‌خواهند، محبت می‌خواهند. نگفته است بالوالدین الاحسان. الاحسان، معرفه است؛ یعنی احسان خاص. احسان بی الف یعنی مطلق. اگر می‌گوید مشت و مالم بده، برویم پارک، برویم نماز جمعه، برویم خانه فلانی، این کانال تلویزیون آن کانال تلویزیون، این میوه آن میوه، آن غذا هرچه او گفت! نه هرچه تو انتخاب کردی. اگر تو انتخاب کنی الاحسان می‌شود معرفه می‌شود؛ احسان بی ال و لام یعنی هرچه او انتخاب کند. هر کلمه قرآن را که ببینید، حرف زیادی دارد.
«‌وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ» یعنی لباس‌هایت را بشور. چرا نگفته بدنک فطهر؟ بهداشت تن یا بهداشت لباس کدام اولویت دارد؟ چرا گفته فَطهِّر نگفته فَطهُر؟ طَهِّر، باب تفعیل است یعنی خوب بشور. بدن دیر آسیب می‌بیند ولی لباس در معرض آب و هوا و باد است؛ زودتر کثیف می‌شود. زمستان و تابستان هم ندارد. روی هر کلمه و حرف قرآن که دقت کنید، نکته‌ای دارد. از امام صادق(ع) پرسیدند چرا شما در وضو جلوی سر را مسح می‌کشید ولی اهل سنت کل سر را؟ امام فرمودند آیه قرآن، با دارد. گفته است: «‌وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ‌» نگفته فامسحوا رئوسکم. یعنی یک گوشه را مسح کنید. امام صادق(ع) می‌خواهد بفرماید که قرآن هر صفحه و سطرش حرف ندارد هر کلمه‌اش حرف ندارد هر حرفش حرف دارد.
برای مثال یک بار حاج حسن آقای خمینی گفت: «شما قبلاً نکته‌ای به من گفتید و من نسبت به آن بی توجه بودم. گفتید حالا که شما درس می‌دهید یک درس تفسیر هم بگویید. من آن زمان با خودم گفتم که تفسیر که حالا خیلی مهم نیست. برای من مثل این بود که بگویم آقا شما که درس خارج می‌خوانی یک دعای کمیل هم بخوان. نگاهم به تفسیر، نگاه کم رنگی بود. آن روز گوش ندادم ولی بعداً که وارد تفسیر شدم دیدم عجب دریایی از نکته است. الان روزی یک ساعت و نیم تفسیر مطالعه می‌کنم. هفته‌ای یک ساعت هم تفسیر می‌گویم. بعد فهمیدم چه حرف مهمی زدید و وارد شدم و مزه‌اش را چشیدم و آن حلاوت که شما پی اش می‌گردید، را چشیدم؛ حالا عاشق تفسیر شده‌ام».
خدا به همه گفته در قرآن تدبر کنید. یعنی آدم عادی هم تدبر کند، ممکن است، نکته‌ای نو بیابد. من سوادم کم است. سیکل هم ندارم. ولی دو استاد دانشگاه که یکی استاد تمام و تحصیلکرده غرب است در تفسیر نور ۲۶۰۰ نکته حقوقی پیدا کردند. با اینکه من حقوقدان نیستم مطالبی حقوقی را نوشته‌ام که خودم نفهمیدم این حقوقی است ولی آن استاد تمام دانشگاه فهمیده این نکته حقوقی است. باور نمی‌کردم یک قرائتی کم سواد راجع به حقوق ۲۶۰۰ نکته از متن قرآن استخراج کند.
اعداد قرآن یک دنیایی است. سال ۳۶۵ روز است ۳۶۵ تا کلمه یوم در قرآن آمده است. سال ۱۲ ماه است ۱۲ تا کلمه شهر در قرآن آمده است. ۱۱۵ تا کلمه دنیا در قرآن است ۱۱۵ تا کلمه آخرت. بعضی چیزها سه برابر است. عسر – سختی- ۱۲ تا است یسر ۳۶ تا. فان مع العسر یسرا ان مع العسر یسرا؛ اول می‌گوید فان مع بعد می‌گوید فا نمی‌خواهد ان مع العسر یسرا. فان یعنی این یسر بند به ماجرای قبلی است. بعد می‌گوید اِنَّ یعنی نه کاری به قبل نداریم. علامه طباطبایی در تفسیر آیه ۱۰۱ سوره بقره می‌گوید این آیه یک میلیون و دویست هزار معنا دارد! به جز افراد نادری، بقیه مزه قرآن را نچشیده‌اند، ما هم نچشیده‌ایم، به نسل نو هم نچشاندیم.
ایکنا_ قرآن در مقام توصیف خود تعابیر متعددی دارد؛ شاید یکی از بیشترین وصف‌های قرآن از خودش واژه «نور» باشد. اهل عقل و فلسفه می‌گویند که ظاهر برای خودش و روشن کننده برای دیگران «ظاهر لنفسه و مظهر لغیره». اگر قرآن نور است و ما باور داریم نور است چطور شده یا چطور می‌شود که این نور را نمی‌بینیم؟ چرا این نور از ما مخفی است و نمی‌تابد؟ یا اگر می‌تابد چرا نمی‌بینیم؟ چیزی به چشممان زده‌ایم؟ چشممان بسته است؟ پشت به نوریم؟ قصه چست که نور نمی‌بینیم‌؟
یک قصه ندارد. ندیدن هر کسی یک جور است. برای بعضی از روی تعصب است؛ لجبازی است؛ برای بعضی حسادت است «وَ إِذَا رَأَوْکَ‌ إِنْ‌ يَتَّخِذُونَکَ‌ إِلاَّ هُزُواً أَ هٰذَا الَّذِي‌ بَعَثَ‌ اللَّهُ‌ رَسُولاً» این پیغمبر است؟ چرا قرآن به آن پول‌دار نازل نشد؟ به محمد یتیم نازل شد؟ حسادت، تعصب، جهل، تبلیغات خارجی هر کسی از یک راهی محروم می‌شود.
به من گفتند: «چرا اینقدر با قرآن استخاره می‌کنی؟‌» گفتم مگر باور ندارید که قرآن نور است؟ من الان نمی‌دانم چه کنم! مشورت هم می‌کنم هر کسی یک چیزی می‌گوید؛ پس استخاره می‌کنم. اگر قرآن نور است، یکی از مصادیق نور این است که به من بگوید کدام راه را انتخاب کن.
ایکنا _ این حرف در دوره‌ای مناسبت داشت که کفار، مشرکین و جهله پیرامون پیغمبر حسادت کنند. در روزگار ما چه حسادتی ممکن است به پیامبر اکرم(ص) بشود؟
جمهوری اسلامی چقدر حسود دارد؟ می‌گویند چرا مثلا انرژی هسته‌ای را کشف کردید؟ چرا فهمیدید؟ چه کار دارند که آنها بیایند فردو جلوی اختراع بچه مسلمان‌ها را بگیرند؟ این جز حسادت چیز دیگری است؟ بسیاری از مواردی که می‌گویند شما نباید داشته باشید خودشان دارند. می‌گویند من داشته باشم تو نداشته باش. حسادت همین است. حسود می‌گوید تو هم نباید داشته باشی. آتش حسادت الان هم تند است.
ایکنا _ یعنی ما در روزگار فعلی با یک موج حسادت به نور مواجه هستیم؟
موج حسادت، موج تعصب، موج جهالت، موج تبلیغات، یک موج نیست.
ایکنا_ حالا در فضای خودمان، به حسب اینکه به هر حال پرچمدار چنین امر مغفول هستید پرچم زکات را بلند کردید، پرچم نماز را بلند کردید، پرچم امر به معروف را بلند کردید، برای اینکه قرآن بیش از این مطرح شود و به دل‌ها راه یابد، غیر از این کارهایی که توسط شما انجام شده و شما هم بخشی از آنها را انجام دادید دیگر چه کارهایی به نظرتان می‌آید؟
تفسیر اقامه نشده است. اقامه یعنی بلند کردن. چهار اقامه در قرآن است. اقیموا الدین، اقیموا الصلاه، اقیموا الوزون، اقاموا التورات و الانجیل و ما انزل؛ «ما انزل»، قرآن است. قرآن هنوز اقامه نشده؛ تجوید، تواشیح‌، صوت، لحن و قرائت قرآن را داریم ولی اقامه قرآن به این چیزها فقط نیست. حدیث داریم امام زمان‌(عج) که ظهور می‌کند اولین کارش برپایی خیمه‌های قرآن است. نمی‌گوید دارالقرآن بسازید، چون دارالقرآن کاشی‌کاری می‌خواهد، پول می‌خواهد. اما خیمه یک چادر است.
هرچه می‌خواهید در قرآن است. یک وقت بحث سر کنترل نسل بود. شعارشان هم این بود: «فرزند کمتر، زندگی بهتر». گفتند: «شما هم حمایت کنید»؛ گفتم نمی‌گویم چون قرآن نمی‌گوید. «وَاذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلًا فَكَثَّرَكُمْ» خدا منت می‌گذارد؛ یادتان نرود شما آمارتان کم بود من زیادتان کردم. یعنی آمار زیاد یک افتخار است.
اگر دویست تا رشته دانشگاهی داریم، دویست رقم تفسیر می‌خواهیم. ما هنوز قرآن را به پا نداشته‌ایم. «‌خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ‌» یعنی قرآن را جدی بگیرید، کتاب آسمانی را جدی بگیرید، ما جدی نگرفتیم.
ایکنا _ می‌توانیم نتیجه بگیریم اگر قرآن اقامه نشود سه مورد دیگر هم اقامه نمی‌شود؟
جاده باید قبل از ماشین باشد. اول باید قرآن باشد که راه را نشان بدهد بعد انسان خلق شود. خدا می‌گوید اول قرآن را فرستادیم بعد انسان را خلق کردیم. اگر قرآن اقامه نشود، هیچ چیزی دیگری اقامه نمی‌شود.
ایکنا _ اقامه قرآن - که بقیه اقامه‌ها هم منوط به آن است - از کجا باید شروع شود؟ 
باید بازگردیم به خواص. خواص، قرآن را علم نمی‌دانند. بعضی‌هایشان می‌گویند یک کتاب مقدسی است، اما قرآن را کتاب علمی نمی‌دانند. امام رضا(ع) می‌فرمایند: «من اراد العلم فالیثور القرآن». ثور یعنی ناخنک زدن. اگر علم واقعی می‌خواهید به قرآن ناخنک بزنید. بسیاری از دانشجوهای ما نمی‌توانند قرآن را روخوانی کنند. امروز اگر بخواهید برای یک مفسر قرآن خانه بخرید یا نمی‌توانید، به سختی می‌توانید. قرآن به کسی که کتاب آسمانی را به پا ندارد گفته پوک. آیه‌اش هم این است: «یا اهل الکتاب لستم علی شی حتی تقیموا التوراه والانجیل وما انزل» ما انزل، قرآن است. یعنی پوکید جز اینکه کتاب آسمانی را به پا دارید. کسی که کتاب آسمانی را جدی نگیرد آدم پوکی است. حالا چه دکتر باشد چه آیت الله چه فوق لیسانس باشد. هر مدرکی می‌خواهد داشته باشد. قرآن به کسی که کتاب آسمانی را به پا ندارد، می‌گوید: پوک. آیه‌اش هم این است: «یا اهل الکتاب لستم علی شی حتی تقیموا التوراه والانجیل وما انزل» ما انزل قرآن است. یعنی پوکید جز اینکه کتاب آسمانی را به پا دارید.
ایکنا _ به نظر می‌رسد این از پوک هم پایین‌تر است. می‌گوید «لا شیء» هستید چون پوک خودش جزو شیء است. پوک یک چیزی است، این لا شیء است. 
با نگاه فلسفی شما این هم درست است.
ایکنا _ پوک یعنی مثلا یک پوک است و یک تقه بزنیم می‌شکند...
همین مصاحبه شما و بعد چهل سال سراغ من آمدن همین دلیل بر اینکه ما به قرآن نرسیدیم؛ مصاحبه درباره قرآن را باید با علامه طباطبایی کرد. باید آنها بگویند، آن هم سال اول باید باشد نه بعد از چهل و چند سال.
ایکنا _ فرمودید مسئله رجوع به خواص است. بعد فرمودید که یک عده قرآن را علم نمی‌دانند. این یک عده چه کسانی هستند؟ یعنی فقها یا محدثین؟ خواصی که باید سراغ آنها برویم چه کسانی هستند؟ و دوم اینهایی که علم نمی‌دانند چه کسی هستند؟
این هم علم می‌خواهد هم جرئت. من نه علمش را دارم، نه جرئتش را دارم.
ایکنا _ به نظر ما هر دو را دارید. 
ثابت کنم که چه کسی ...
ایکنا _ حالا نه اینکه به تصریح...
ما حق قرآن را ادا نکردیم. الان شما نگاه کنید جایگاه قرآن در جامعه ما چیست؟ روی کیف عروس، بالای سر مسافر، «بک یا الله» شب‌های قدر، استخاره با قرآن، تفال با قرآن، کاشی‌کاری با قرآن، منبت‌کاری با تخته سه لا. قرآن چه می‌خواهد بگوید؟ ما غفلت کردیم و از فهم قرآن محروم شدیم. باید استغفار کنیم تا خدا دستمان را بگیرد. ان شا الله.
ایکنا _ در واقع کار را باید از آموزش و پرورش شروع کرد؟
اگر دیگ داغ نشود، آب هم داغ نمی‌شود. دیگ اگر داغ شد آب هم داغ می‌شود. اگر متصدیان آموزش و پرورش، وزرا، مدیرکل‌ها و دبیرها اهل قرآن باشند، دانش‌آموزان هم اهل قرآن می‌شوند.
ایکنا _ یعنی یک جوشش درونی؟
یک جوشش درونی، همت و بودجه. الان در هر شهری یک گروه تواشیح داریم؛ یک گروه اذان هم داریم؟ قرآن فرموده است: «اذا نودی الی الصلاه» ندا یعنی اذان. یعنی اذانی که در قرآن و روایات آمده را گذاشتیم کنار، تواشیح درست کردیم. تواشیح سرودی عربی است که معنی‌اش را نمی‌فهمیم؛ ممکن است تواشیح برای عرب‌ها خوب باشد اما برای ایرانی‌ها تواشیح عربی معنا ندارد. حدیث داریم امام صادق(ع) بخشی از آیات قرآن را جلوی چشمشان در اتاق نصب کرده بودند، یعنی جلوی چشمشان! ما کاشی‌کاری را دم پشت بام نصب می‌کنیم! چشم من اینجاست، کاشی نود متر آن طرف‌تر. یعنی هر کسی می‌خواهد بخواند... آن هم به خط کوفی و میخی و ... که نمی‌شود خواند. ما با الفاظ قرآن بازی کردیم توجه به پوست قرآن کردیم.
چند وقت شنیدم یک قراردادی می‌خواهد امضا شود که ما یک داد و فریادی کردیم جلویش گرفته شد. می‌خواستند قرآنی چاپ کنند که هر سوره‌اش روی چوب یک درخت باشد! مثلاً سوره والعصر با چوب عناب باشد. سوره والتین والزیتون با چوب انار باشد یعنی هر سوره‌ای با چوب یک درختی باشد. گفتیم خب این قرآن چند کیلو می‌شود؟ چه کسی می‌سازد؟ چند میلیارد خرجش است؟ تازه این قرآن را می‌خواهید چه کاری کنید؟ می‌خواهید از رویش بخوانید؟ می‌خواهید سر بگیرید؟ می‌خواهید چه کار کنید؟ خاصیت این کار چیست؟ گفتند در یونسکو به نام ایران ثبت می‌شود. گفتیم حالا خب به نام ایران ثبت شود، ثم ماذا؟ ما باید از قرآن خیر ببینیم.
ایکنا _ یک مفهومی داریم به نام «زندگی» که همگی داخل آن هستیم. یعنی ما به دنیا می‌آییم و زندگی می‌کنیم و از دنیا می‌رویم. قرآن هم حیات و موت را مخلوق می‌داند. یعنی می‌گوید همانطور که حیات را آفریدیم، مرگ را هم آفریدیم. این زندگی با قرآن چگونه است، بدون قرآن چگونه می‌شود؟ 
زندگی با قرآن یعنی زندگی با راهنما. زندگی بی قرآن یعنی زندگی بدون راهنما. در روزگار ما توی ماشین که می‌نشینید می‌گوید صد متر برو جلو، دست راست، دویست متر برو جلو، دست چپ و.... یعنی همینطور که راننده می‌رود مدام نگاه به نقشه می‌کند و دنبال نقشه می‌رود. زندگی با قرآن یعنی زندگی با نقشه زندگی بی قرآن یعنی زندگی بی نقشه؛ خیلی روشن است. «‌وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا‌». اتخاذ یعنی با علم و عمد کاری را انجام دادن. یک وقت کسی پایش را روی الله می‌گذارد نمی‌بیند خب این گناهش کمتر است. یا اصلا گناه ندارد چون نمی‌دانسته. اما یک کسی الله را می‌بیند بعد پایش را رویش می‌گذارد؛ «‌وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا». یعنی قرآن را با علم و عمد مهجور کردند.
ایکنا_ بنا را بر این می‌گذاریم که این مهجوریت عمدی نیست. زیست بدون قرآن را چگونه باید به زیست با قرآن تبدیل کنیم؟ 
قرآن می‌گوید: «‌فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکرِ‌». آدمی که راهنما ندارد از اهل ذکر بپرسد. عقل هم این را می‌گوید. لازم نیست قرآن و حدیث بگوید. عقل می‌گوید آدمی که نمی‌داند بپرسد. یک بچه کوچک دست پدرش را گرفته است و می‌رود؛ می‌گوید بابا این آب از کجا می‌آید؟ می‌خواهد بداند این آب منشأش کجاست؟ بعد می‌گوید آقاجان کجا می‌رود؟ اینکه کجا بودیم کجا هستیم این سؤال فطری انسان دو ساله است.
ایکنا _ می‌توانیم نتیجه بگیریم که چون سؤال نداریم به این روز افتاده‌ایم؟ 
بله. قرآن می‌گوید همه سؤالاتتان را من جواب می‌دهم: «فیه آیات للسائلین».
ایکنا _ ولی ما نمی‌پرسیم. 
بله؛ نمی‌پرسیم.
ایکنا _ فکر می‌کنیم می‌دانیم یا از کس دیگری می‌پرسیم. 
ما دیگران را به جای خدا نشاندیم: من یطع الله، من اطاع الرسول، اطیعوا الله و اولی الامر منکم. اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم. به ما گفته‌اند از چه کسی اطاعت کن و از چه کسی سؤالت را بپرس: «فاسئلوا اهل الذکر» نگفته «فاسئلوا العلماء». ممکن است کسی دانشمند باشد ولی غافل باشد. از دانشمندی هم که غافل است سؤال نکن چون تو را به دنیای غفلت خودش می‌برد. «فاسئلوا اهل الذکر‌» یعنی از عالمی سؤال کن که متذکر باشد.
ایکنا _ پیش از آغاز گفت‌وگو از من پرسیدید: «احساس نمی‌کنید این چند دقیقه‌ای که بناست صحبت کنیم اتلاف عمر است؟» می‌خواهم این سؤال را از خودتان بپرسم. در همه این سال‌ها احساس اتلاف عمر نکردید؟ 
نه.
ایکنا_‌ ابداً؟
اگر بفهمم که کارهایم قبول نشده و همه‌اش دکان، خیال و توهم بوده است؛ اگر بفهمم پوچ بودم، بله احساس اتلاف عمر خواهم کرد. الان پشیمان نیستم؛ اگر به گذشته بازگردم و یک نوجوان هفده - هجده ساله شوم همین راهی را می‌روم که رفته‌ام. الان پشیمان نیستم؛ مگر اینکه پرده کنار برود و معلوم شود که این کارها از سر اخلاص نبوده است.
ایکنا _ اگر هفده ساله بشوید برمی‌گردید همین راه را می‌روید؟
از راهی که خدا جلوی من گذاشته است یک دقیقه هم پشیمان نیستم.
ایکنا _ با چه افزوده‌ای؟ آیا چیزی به کارهایتان اضافه نمی‌کنید؟
تجربه‌های تبلیغی. الآن هر کجا دعوتم می‌کنند، شرط قبول دعوت من در هر استانی این است که حتماً برای دانشجویان دانشگاه فرهگیان آنجا سخنرانی کنم. چون دانشجویان دانشگاه فرهنگیان حدود صدهزار نفر هستند که قرار است برای سی سال معلم شوند. نسل آینده در اختیار این صدهزار نفر قرار دارد. ما هرچه بتوانیم در دانشگاه فرهنگیان کار کنیم، خوب است. چون دانشجویان بقیه دانشگاه ها وقتی لیسانس و فوق لیسانس می‌گیرند، تازه اول بدبختی شان است، شغل می خواهند کار می خواهند؛ خیلی‌ها لیسانس و فوق لیسانس اند بعضی ها دکترند ولی کار ندارند. دانشگاه فرهنگیان از روز اول به دانشجو حقوق می‌دهد؛ مشکل سربازی هم ندارند.
تعدادی از کتاب‌هایی که ما نوشتیم راجع به تعلیم و تربیت است. اخلاق استاد و شاگرد؛ اخلاق انتقاد؛ اخلاق تدریس و مهارت معلمی. در مجموع، پشیمان نیستم. ان شا الله در قیامت هم پشیمان نباشم.
ایکنا _ برداشتم این است که حتماً تجربه گذشته را به کار می‌گیرید. 
بله، من هرچه دارم تجربه است. سخنرانی‌ها و حرفایم بحمدالله از سه چیز بسیار غنی است. اول اینکه خیلی آیه دارد. قدم به قدم آیه دارد، در همین نیم ساعتی که با من صحبت کردید، آیاتی که من خواندم زیاد نبود؟ روایات حرف‌هایمان هم زیاد است الحمدلله. ضرب‌المثل‌هایش هم خوب است، تمثیلاتش هم خوب است. گاهی یک مسئله مشکل را با یک مثل حل می‌کنم؛ یعنی خدا با زبان ما حل می‌کند.
ایکنا _ مطایباتش را نفرموید!
بله. این هم هست!
ایکنا _ اگر بخواهیم زندگی حضرتعالی را در یک شعار خلاصه کنیم آن شعار چه خواهد بود؟ 
«قل انما اعظکم بواحده» خداوند می‌فرماید: من یک شعار بیشتر ندارم «ان تقوموا لله» بلند شوید، ننشینید، دین ما دین قیام است. قیامت را می‌گوییم قیامت یعنی قیام کردن. به پیغمبر می‌گوید: «قم» یعنی قیام کن، بایست. اقاموا الدین، اقیموا اصلاه، اقاموا التوراه، دین ما دین قیام است. «اقیموا» یعنی باید قیام کرد، لله برای خدا مثنی یعنی دوتا دوتا بعد ممکن است دو نفر نباشید، می‌گوید فرادی قیام کن. یعنی ممکن است شما قیام کنید برای یک حرکت هیچ یاوری نداشته باشید، اینجا می‌گوید اگر یک نفر هستی به تنهایی قیام کن. «انما اعظکم بواحده» نصیحت من نیست، نصیحت قرآن است که امام خمینی(ره) به شاگردانش می‌فرمود.
ایکنا _ این توصیه قرآن است. من می‌خواهم توصیه آقای قرائتی را بدانم. فرض کنید اولاد، نوه، نتیجه یک جا جمع شده‌اند و می‌خواهید یک نصیحت بکنید. 
به ما گفته‌اند دو روزتان مثل هم نباشد. یعنی بروید جلوتر. قرآن اول می‌گوید: «بشر الصابرین» بعد می‌گوید صابر کم است. «کل صبار» معنایش این است که صابر کم است، صبار باش. «یا ایها الذین آمنوا امنوا» تو که ایمان داری ایمانت را عمیق کن. «ثم ازدادوا ایمانا». یعنی باید روز به روز در حال رشد باشیم. نمی‌توانیم جمع اقوال کنیم و بگوییم باید تکان بخوریم.  تقوموا یعنی تکان بخورید. بالاتر از تکان خوردن، بلند شوید و بایستید.
ایکنا _‌ به عبارت دیگر، حرکت کنید؟
بله، قیام کنید!
ایکنا _ در روز چقدر قرآن می‌خوانید؟
انتهای این سؤالات اسباب شرم و آبروریزی است!
ایکنا_‌ شما بدون اینکه قرآن بخوانید قرآن می‌خوانید. 
بله، لابه لای حرف‌ها به قرآن زیاد ارجاع می‌دهم. اما اینکه یک برنامه مدونی داشته باشم که هر روز چقدر قرآن بخوانم، نه، چنین برنامه‌ای ندارم، گاهی قرآن می‌خوانم. کمی با قرآن مأنوسم. آیات به ذهنم می‌آیند ولی حافظ قرآن نیستم.
ایکنا_ در ادامه بحث می‌خواهم بدانم چقدر به مرگ فکر می‌کنید؟
«نسوا یوم الحساب». قرآن می‌گوید عده‌ای قیامت را فراموش کردند. کسانی که به مرگ فکر می‌کردند، امامان ما بودند. آنها وقتی به مالک یوم الدین می‌رسیدند بارها می‌گفتند: مالک یوم الدین.
ایکنا_ سؤالی دارم که در واقع مجهول شخصی بنده است و می‌خواهم با شما مطرح کنم، درباره قضیه کربلایی کاظم ساروقی است که یک مرد عامی بوده است. تحلیل شما از این واقعه‌ای که یک شخصی می‌رود در یک امامزاده‌ای زیارتی می‌کند بعد این نور در او جاری می‌شود، چیست؟
بدون شک، موضوع کربلایی کاظم کارش معجزه است. معجزه است که یک مرتبه در یک لحظه آدم تمام قرآن را حفظ کند.
ایکنا_ می‌دانید که آیت‌الله بروجردی و علمای دیگر ایشان را امتحان کرده بودند. شما ایشان را دیده بودید؟
نخیر، قبل از ما بوده‌اند. آیت‌الله صافی و به نظرم آیت‌الله مکارم و چند نفر دیگر ایشان را دیده بودند.
ایکنا _ بنده از آقای دکتر دینانی شنیدم که فرمودند: ‌او را دیدم و امتحان هم کردم، به این صورت که روزنامه‌ای جلویش گرفتم گفتم که کربلایی بخوان گفت: «تاریک است» روی یک کاغذ دیگر آیه نوشتم گفت: «این نور می‌دهد». یک تشری هم زد و گفت: «برو بچه این تاریک است، ولی این نور می‌دهد». 
یعنی آن نور را می‌دید. آن وقت ما از خود همین می‌توانستیم استفاده کنیم. بگوییم آقا یک شخصی هست وجود خارجی دارد اسمش مشخص است پدرش مادرش این نور را دیده است. ولی این کار را نکردیم. کربلایی کاظم یک استثنا بود. دعوت امام خمینی(ره) را نگاه کنید. از خارج از کشور پیام داد که قیام کنید! راهپیمایی کنید! در نهایت هم ایران را از شر شاه نجات داد و یک رژیم چند هزار ساله سقوط کرد. الان هم آن طرف آبی‌ها پیام می‌دهند به بچه‌های ما برای اغتشاش! آن پیام امام (ره) برای حذف شاه بود این پیام برای حذف مؤمنین است. نور روشن الان هم هست. لازم نیست ناخنک بزنیم و در مرده‌ها پیدا کنیم. الان هم «قد تبین الرشد من الغی» است. قرآن می‌گوید رشد و غی برای شما روشن است.
ایکنا_ شما در حوزه بین‌المللی هم فعالیت‌هایی داشته‌اید اگر مصلحت می‌دانید به اجمال از زبان خود شما بشنویم؛ چون منظر خود شما برای ما مهم است.
من اقدامی نکردم بلکه اتوماتیک کارهایی انجام شده است. مثلاً تفسیر نور به زبان اردو و زبان عربی و ترکی استامبولی چاپ شد و نیز زبان ترکی آذری و قسمت‌هایی هم به زبان چینی چاپ شده است. یک دور تفسیر قرآن هم از اول قرآن تا آخر قرآن فیلمبرداری کرده‌ایم.
ایکنا _ یک تفسیری دیدم اگر اشتباه نکنم اسمش تفسیر کاشف بود. جناب آقای بروجردی نوشته‌اند. در مقدمه نوشته‌اند که شما به ایشان توصیه کردید این کار را بکنند. 
بله، در سفری به مکه مکرمه و در راه بازگشت ایشان را دیدم که مسئولیت دیپلماتیک در جده داشتند. به من گفتند: «سه سال در اینجا مأمور هستم». گفتم: «اینجا جده است؛ بین مکه و مدینه، محل وحی. شما بیایید این سه ساله یک دور وحی را مطالعه کنید و یک تفسیر بنویسید!» قدری فکر کرد و گفت: «ان شا الله». من نمی‌دانم از کجا در جده همدیگر را دیدیم. یعنی گاهی وقت‌ها در یک آسانسور در یک راهرو در ترمینال، در مسجد، در حسینیه، در سینما گاهی یک کسی یک کلمه به آدم می‌گوید این کلمه سرنوشت آدم را عوض می‌کند. این لطف خداست.