فهم «علوم انسانی اسلامی» در جامعه ما دچار کجتابیهایی شده که این ایدهها را با چالش مواجه کرده است چنانکه بعد از چند دهه هنوز نتوانستیم نتیجه مورد انتظار را بدست آوریم. علوم انسانی اسلامی نه تبدیل به فرهنگ علمی در مراکز علمی شده است و نه چرخه تولید دانش را بر محور خود قرار داده است؛ چرا که ساحت فکر آن منقح و نهادینه نشده است و این اصلیترین چالش ما در این زمینه است. اگر چیزی در حد فکر بماند و در جامعه نهادینه نشود و جان مخاطبان به وسیله آن فکر تسخیر نشود حرکت تمدنسازانه و چرخه تولید علم هم شکل نمیگیرد.
علمِ مبتنی بر «خرد خودبنیاد» اسلامی نمیشود
در جریان تولید «علوم انسانی اسلامی» برخی تلاش میکنند «علوم انسانی موجود» یا «علم مدرن» را اسلامیسازی کنند! که امری بیمعنا و ناشدنی است و از عدم فهم ما از علم مدرن ناشی میشود. علم مدرن، برساخته انسان مدرن است. انسان مدرن هم برآمده از بنیانهای فکر مدرن در عرصه هستیشناسی، انسانشناسی، انسانگرایی و غایات زندگی است. در گذشته علم به عنوان «معرفت» مطابق با واقع بود ولی علم مدرن «دانش» است نه «معرفت». تمام تحولاتی که علم مدرن از عصر روشنگری تا کنون پیدا کرده است سبب نشد از پارادایم علم مدرن خارج شویم؛ با وجود همه تحولاتی که در فلسفه علم مدرن رخ داد ولی هنوز هم در بنیاد و عناصر فکر مدرن قرار داریم. هنوز همه چیز در خدمت انسان است، هنوز بر اساس «خرد خودبنیاد» و استغنا از هر مرجع معرفتی بیرون از انسان و با نگرش مادی به عالم مینگریم. اینکه گفته میشود میخواهیم این علوم مدرن را اسلامی کنیم نتیجه بدفهمی و کژتابی در فهم ما از علم مدرن است، چرا که اساساً مبنا و بنیاد آن فرق دارد.
علوم انسانی با «استنباطهای فقهی» اسلامی نمیشود
کژتابی دیگری که اتفاق افتاده ناظر بر «روش» است به این معنا که برخی مدافعان علوم انسانی اسلامی، علوم انسانی را با فقه و استنباطهای فقهی اشتباه گرفتهاند و پسوند «اسلامی» را به معنای التزام به رویکرد اجتهادی و استنباطی (آنطور که در فقه وجود دارد) میدانند یعنی دانش درجه اول در علومانسانی را محصول مراجعه به کتاب، سنت و استنباط از منابع نقلی دین میدانند. بنابراین میگویند چون قرآن فرموده است که من تبیان برای همه چیز هستم ما میتوانیم علوم انسانی اسلامی را از اول تا آخر از قرآن و روایات بگیریم؛ که این هم نوعی سوءفهم از علوم انسانی است.
علوم انسانی عرض عریضی دارد و جنس برخی از علوم انسانی از جنس فلسفی است مثل فلسفه فرهنگ و فلسفه ذهن و فلسفه زبان. وقتی قصد داریم این دانشها را در قالب «اسلامی» تولید کنیم به معنای آن نیست که از «وجه فلسفی» به «وجه فقهی» برویم، چرا که قرار نیست «روش عقلی» جای خود را به «روش فقهی و اجتهادی» بدهد.
«عقلانیت موحدانه» باید جایگزین «عقلانیت سکولار» شود
بخشی از علومانسانی از سنخ «دانش توصیفی» است که نمیتوان آن را به روش اجتهادی بدست آورد. در حکمت متعالیه که بر همنوایی «عقل»، «شهود»، «برهان» و «قرآن» تأکید زیادی دارد سنخ فلسفی آن تغییر نمیکند بلکه بعد از فراغ از «وجه عقلی» سراغ قرآن، احادیث و... میرود و همنوایی و همخوانی آن را بیان میکند؛ نه اینکه به جای «تعقل و برهان» سراغ «روش اجتهادی» برود. وقتی میگوییم بخش فلسفی علومانسانی میتواند «اسلامی» شود یعنی به جای «عقلانیت سکولار» میتواند «عقلانیت موحدانه» داشته باشد و ما چنین علومی را «اسلامی» میدانیم.
ایده علمی یا پروژه سیاسی؟
مانع دیگری که بر سر راه توسعه ایده علوم انسانی اسلامی قرار گرفته است تلقی سیاسی از علوم انسانی اسلامی است. بخش قابل توجهی از مخالفان علوم انسانی اسلامی، این ایده را مقابله انقلاب اسلامی با استکبار و غرب میدانند و آن را «پروژه غربستیزی انقلاب اسلامی» تلقی میکنند؛ یعنی بر این باورند که بانیان علوم انسانی اسلامی از این طریق درصدد «منازعه سیاسی» با غرب هستند. از طرف دیگر، مدافعان ایده علوم انسانی اسلامی هم به تنور سیاسی شدن بحث میدمند یعنی اغلب، کسانی مدافع این ایده شدهاند و عَلَم آن را بدست گرفتهاند که بیشتر تشخص سیاسی دارند. وقتی امری در جامعه دوقطبی شد «فهم حقیقت» مختل میشود. این دوقطبی شدن همواره در حال پررنگتر شدن است و گاه، آنقدر شدت میگیرد که هر دو طیف بدون هیچ تأملی با هر آنچه از سوی طیف دیگر مطرح شود صددرصد مخالفت میکنند؛ فارغ از اینکه این طرح حق است یا نیست! این اتفاقی است که متأسفانه بر سر ایده علوم انسانی اسلامی آمده است.
بیش از آنکه تولید کرده باشیم، حرف زدهایم
چالش دیگر در زمینه تولید علوم انسانی اسلامی عدم توازن تولید دانش «درجه اول» و «درجه دوم» است. ما بیش از آنکه «دانش درجه اول» در علوم انسانی اسلامی تولید کرده باشیم درباره آن حرف زدهایم و این حرفها هم توأم با بسیاری از کژتابیهاست و ساحت فکری آن هنوز تنقیح و نهادینه نشده است، علاوه بر اینکه در مباحث روششناسی آن هم وفاق نسبی نداریم.
از سوی دیگر، موفقیتهای ما در تولید «دانش درجه دوم» علوم انسانی اسلامی غیرقابل انکار است. ما چند دهه است که در زمینه علوم انسانی اسلامی کار میکنیم و عدهای غیرمنصفانه میگویند که در این چند دهه کاری انجام نشده است. بشدت با چنین قضاوتهایی مخالفم، چرا که مثلاً بعد از انقلاب حجم زیادی «مطالعات سیاسی» تحت پارادایم «ولایت فقیه» و «حکومت دینی» تولید شده است که هیچ تناسبی با مطالعات سیاسی در علوم غربی ندارد، اما مخالفان ایده علوم انسانی اسلامی اینها را دستاورد نمیدانند. چطور است که اگر در حقوق سیاسی و فلسفه سیاسی تحت پارادایم غرب کار شود تولید علم است ولی وقتی در پارادایم مردمسالاری دینی باشد علم محسوب نمیشود؟
آسیب ما از اینجا ناشی میشود که در تولید دانش علوم انسانی درجه اول و درجه دوم، تعادل و توازن ایجاد نکردهایم.
وقتی علوم انسانی در ساحت مدیریت جایگاه رفیعی نداشته باشد
چالش دیگر، جدینگرفتن حکمرانی علم در حوزه علومانسانی است. اساساً دو مشکل وجود دارد؛ اول اینکه علوم انسانی در ساحت مدیریت کشور جایگاه رفیعی ندارد و به جای محوریت علم در حکمرانی با غلبه شبهعلم و تجارب فردی و نگاههای گروهی مواجه هستیم؛ تلاشهایی شده است ولی پیوند طبیعی میان مقوله حکمرانی و تولید دانش وجود ندارد. دوم اینکه در خود حکمرانی علم هم مشکل داریم و آن وجود نگاه اقتدارگرایانه و پروژهای دانستن علوم انسانی اسلامی است.
ایجاد زیرساخت، شرط لازم برای تحقق علوم انسانی اسلامی است یعنی اگر در رأس مدیریت مراکز علوم انسانی ما کسانی وفادار به علوم انسانی اسلامی نباشند قهراً ضربه خواهیم خورد و برعکس اگر مدیران وفادار به این ایده باشند کمک زیادی به توسعه علوم انسانی اسلامی خواهد شد ولی اکنون در این زمینه نگاه پروژهای و از بالا به پایین غلبه دارد که باعث میشود نتیجه معکوس بگیریم.
در برزخ بیمبنایی بسر میبریم
باید بدنه رسمی و غیررسمی علمی کشور به حرکت درآید تا علوم انسانی اسلامی محقق شود. مشکل بنیادی در علوم انسانی اسلامی این است که ما در برزخ بیمبنایی بسر میبریم و ساحت فکری که مولد تمدن و علم متناسب با این تمدن است تولید نشده است. در برزخ تعلق خاطر به سنت و مدرنیته گیر کردهایم و جامعه علمی ما هم در این برزخ قرار دارد. لذا موتور حرکت علوم انسانی اسلامی به کار نیفتاده است با اینکه ایده، طرح و فکر مقدسی داریم ولی همانند تمدن اسلامی در قرون گذشته «انسان متمدن اسلامی» را تربیت نکردهایم.
|