در ادامه یادداشت روزنامه ایران به قلم حجت الاسلام داود مهدویزادگان سرپرست سازمان سمت در ۲۷ آذر میخوانیم: حوزه و دانشگاه، دو نهاد آموزشی و پژوهشی تأثیرگذار در پیشرفت و توسعه جامعه است. هر یک از این دو، نماد علمی تمدن اسلامی و مدرن است. حوزه در عامترین تعریف آن که شامل همه مراکز آموزشی و پژوهشی مسلمانان، اعم از شیعی و سنی می شود، نقش اساسی را در پیدایش تمدن اسلامی ایفا کرده و همچنان عهدهدار این نقش است و نمیتوان این وظیفه را از آن گرفت.
چنانکه دانشگاه نیز در تعریف مدرن آن، سامانهای علمی برای بسط تمدنی غرب جدید است. طبیعی بود که صورتبندی جدید دانشگاه دیر یا زود در ایران پا بگیرد و به عنوان نهادی تأثیرگذار در سرنوشت ایران زمین به رسمیت شناخته شود. شاید اولین اقدام عملی برای ورود نهاد دانشگاه در ایران به تأسیس دارالفنون (۱۲۳۰ش/ ۱۸۵۱ م) توسط مرحوم میرزا تقیخان امیرکبیر بازگردد. از آن زمان به بعد با افزایش فارغالتحصیلان دارالفنون و نیز جوانان اعزامی به بلاد راقیه غرب، انگیزه تأسیس دانشگاه در ایران جدیتر شد تا اینکه دولت پهلوی به شکل وسیعتری دست به کار تأسیس دانشگاه در ایران شد.
همین اهتمام با جدیت بیشتری پس از انقلاب اسلامی، در نظام جمهوری اسلامی پی گرفته شد. بر خلاف تصور اولیه برخیها که گمان میکردند گفتمان انقلاب اسلامی با دانشگاه به مثابه نهاد علمی غربی مواجهه مثبتی نخواهد داشت، چنین اتفاقی رخ نداد بلکه نظام اسلامی در جهت عمومیسازی دانشگاه، ایده دانشگاه آزاد اسلامی را مطرح کرد. بهطوری که امروزه این ایده در اغلب نقاط کشور عینیت پیدا کرده است و سهم بسزایی در افزایش فارغالتحصیلان دانشگاهی دارد.
بنابراین ما در یکصد و پنجاه سال گذشته در سه نظام سیاسی قاجار و پهلوی و نظام اسلامی شاهد سه تجربه حکمرانی در مواجهه با ایده دانشگاه مدرن بودهایم.
در هر سه تجربه حکمرانی، خواهی نخواهی نسبتی با حوزه علمیه به مثابه نهاد علمی بومی شکل گرفته است. این نسبت به نوعی تنظیمکننده رابطه حوزه و دانشگاه بوده است. نسبت دانشگاه با حوزه در تجربه قاجاری خنثی بود. چون اصولاً نگاه قاجاری به ایده دانشگاه در حد و اندازه رفع نواقص حکومتی بوده است. قاجارها از پی شکست برابر روسها به این باور رسیدند که مهمترین نقصان حکمرانیشان، فقدان نهاد آموزشی مدرن است. لکن این درک از نقصان لزوماً به معنای سازگاری یا ستیز با نهاد حوزه تلقی نشده بود. شاید هم به دلیل نگاه حداقلی آنها به دانشگاه چنین التفاتی درباره نسبت حوزه و دانشگاه پیش نیامده بود.
اما در تجربه حکمرانی پهلوی این التفات به گونهای پررنگ وجود داشت. با این تفاوت که دولت پهلوی به دلیل ماهیت مطلقه شبه مدرنیستی در برقراری نسبت حوزه و دانشگاه، رویکرد نامهربانانه حذفی را حاکم کرده بود. پهلویها هر اندازه که به دانشگاه اقبال نشان میدادند و نیروی انسانی خود را از این نهاد تأمین میکردند، در مواجهه با حوزه علمیه برخوردی حذفی و سرکوبگرانه را پیش گرفته بودند.
در نتیجه رویکرد نادیدهانگاری و سلبی نسبت به حوزه علمیه بر مدیریت دانشگاهها حاکم گشت. به همین خاطر در این دوره هیچگونه اقدام عملی برای همزیستی و نزدیکی میان حوزه و دانشگاه شکل نگرفته بود. اگرچه بزرگانی از حوزه علمیه علیرغم مانع تراشیهای زیاد، وارد دانشگاه شدند ولی حضور آنان تأثیر جدی در کنار گذاشتن رویکرد نا مهربانانه در تعامل با حوزه پدید نیاورد.
مهمترین دلیل سیطره این رویکرد بر دانشگاه، ماهیت خواست قدرت در حکمرانی پهلوی بود. دولت مطلقه رضاخانی اساساً دین و نهاد حوزه را مهمترین مخالف خود تلقی میکرد. از این رو با رویکرد ابزاری به دانشگاه در پی به حاشیه بردن و حذف نهاد حوزه به مثابه رقیب سر سخت سیاسی خود بود.
لکن در حکمرانی اسلامی که ثمره انقلاب شکوهمند مردم به رهبری امام خمینی(ره) است، رویکرد نامهربانانه و سلبی حاکم در برقراری نسبت حوزه و دانشگاه تماماً کنار گذاشته شد و رهبریت نظام اسلامی و به تبع از ایشان، مقام معظم رهبری بر اصل وحدت و همکاری حوزه و دانشگاه تأکید ورزیدند. حتی در راستای تحقق این امر در همان اوان پیروزی انقلاب اسلامی، شورای عالی انقلاب فرهنگی تأسیس شد تا در جهت تحقق این اصل اساسی گام برداشته شود. از جمله این اقدامات، تأسیس سازمانی بود با عنوان سازمان سمت که با مشارکت دادن اساتید حوزه و دانشگاه اقدام به تألیف کتب دانشگاهی در علوم اسلامی و انسانی بپردازد.
نکته اساسی در تجربه جمهوری اسلامی، چرایی پیگیری رویکرد همکاری و وحدت به جای رویکرد دشمنی با نهاد دانشگاه، آنگونه که در تجربه دولت مطلقه شاهدش بودیم، است. به نظر میرسد که در جمهوری اسلامی، خواست قدرت در چنین تصمیم راهبردی هیچ نقشی نداشته است. دانشگاه در اندیشه رهبری و متفکران روشنبین نظام اسلامی به مثابه رقیب سر سخت حوزه تلقی نشده است تا رویکرد سلبی بر روابط حوزه و دانشگاه حاکم نشود. بخصوص که دانشگاهیان در شکلگیری انقلاب اسلامی و بر پایی نظام اسلامی هم تراز با حوزویان نقش بسزایی داشتهاند.
از بررسی اسناد بالا دستی نظام اسلامی کاملاً میتوان فهمید که این رویکرد محصول افق نگاه رهبری و اندیشمندان حکمرانی دینی بوده است. پهلویها از افق خواست قدرت به تنظیم نسبت نامهربانانه میان حوزه و دانشگاه پرداختند. لکن افق نگاه حکمرانی اسلامی از همان آغاز تاکنون بر پایه خواست سیاسی قدرت نبوده است و دقیقاً به همین خاطر است که در این تجربه، رویکرد ابزاری به دانشگاه کنار گذاشته شد و مقوله اصالت را که پهلویها از هویت دانشگاه ستانده بودند، به آن بازگرداند. در واقع نظام اسلامی از افق نگاه تمدنی به مسأله رابطه حوزه و دانشگاه مینگرد.
چنانکه این افق نگاه را در عالیترین شکل از بیان، هم در وصیتنامه سیاسی- الهی امام خمینی(ره) و هم در بیانیه گام دوم انقلاب مقام معظم رهبری میتوان مشاهده کرد. بر پایه افق نگاه تمدنی، وحدت و همکاری حوزه و دانشگاه، ضرورت انکارناپذیر است. اگر ایرانیان بنای بازخوانی و شکوفایی تمدن نوین ایرانی- اسلامی را دارند؛ بدون وحدت حوزه و دانشگاه ممکن نیست به چنین آرمان و آرزویی دست یابند.
پهلویها گمان میکردند که تنها با بال دانشگاه میتوان وارد مرحله تمدنسازی شد. در حالی که این گمانی باطل و تمدنسوز بود. بگذریم که رویکرد ابزاری آنها به دانشگاه، این امکان را حتی با همان بال دانشگاه، به حکمرانی پهلوی نمیداد که در مسیر تمدن قرار گیرد. در حالی که نظام اسلامی بدرستی پی به این اصل اساسی برده است که برای قرار گرفتن در مسیر تمدن ایرانی- اسلامی به هر دو بازوی دانشگاه و حوزه نیاز است و نباید یکی را به نفع دیگر حذف کرد،
بلکه باید هر دو نهاد علمی تمدن ساز را در راه پیشرفت و ترقی ایران زمین به خدمت گرفت. اگرچه نگاه نامهربانانه و خصمانه از ناحیه برخی جریانات سیاسی و فکری سکولار در حوزه و دانشگاه همچنان دامن زده میشود لکن نظام اسلامی تصمیم خود را بر ضرورت همکاری حوزه و دانشگاه گرفته است و نگاه جدا انگارانه را به رسمیت نمیشناسد. بدیهی است که تعیین روزی به نام وحدت حوزه و دانشگاه (۲۷ آذر ماه) برای یادآوری این اصل ضروری است.
|