پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در یادداشتی به قلم آقای دکتر فرشاد مهدیپور، کارشناس مسائل سیاسی و استادیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی، به بررسی الزامات بازسازی انقلابی و عقلانی در حوزه فرهنگ میپردازد.
برخلاف آنچه در سیاستگذاری از جنس عمومیاش گفته میشود، معمولاً معضلهای فرهنگی و اجتماعی را نمیتوان حل کرد، اما میتوان از دامنهشان کاست و آنها را به مشکلاتی خُردتر (که امید رفعشان میرود) تقلیل داد. به دلیل سه گرفتاری همزمان که نظام سیاستگذاری فرهنگی ایران را دربرگرفته، کاهش معضلات مذکور، راهکاری کارکردی و از مسیر اصلاح برخی رفتارها و راهکارها ندارد و باید کمی عمیقتر بدان ورود کرد: اول ناکارآمدی فزایند در حوزه وضع و اجرای سیاست فرهنگی و رسانهای (که موازیکاری و فقدان اعتمادبه نفس سازمانی بخشی از آن است و در دهه اخیر، با افول قدرت دولت، سیر صعودی طی کرده)، دوم تهاجم سازمانیافته فرهنگی (که سه دهه است بهطور فشرده و دائمی، زیربناهای فرهنگی جامعه را چون موریانهای پوسانده و ثمره آنرا در افزایش مسائل اخلاقی و رهاشدگی پوشش و امثالهم میتوان دید) و سوم نبود ایده-نظریه مبنا برای حل و فصل مشکلات (که یا متکی به برداشتهای ناقص از ایدههای غربی چندفرهنگگرایی، خصوصیسازی و تمرکززدایی است و یا رویکردهای واپسگرایانه تفکیکگونه).
اکنون این گرفتاریها موجب افزایش شکافها و گسلها شده است، بهنحوی که در سطح کنشها و زندگی روزمره باعث ظهور از همگسیختگی در سبک زندگی شده، در سطح منش، میل به قدرتطلبی نسل جدید و تازه بهدوران رسیده پرمدعا از سویی و گریز از مرکز و واگرایی نسل تحصیلکرده مایل به غرب از سوی دیگر و در سطح بینش افزایش مناسکگرایی آیینی و توسعه روبناها (که در جایگاه خود، امری درست و دقیق است) بدون عمقبخشی نگرشی را به دنبال داشته است. حال چاره کار چیست؟
اول
مطابق آنچه در بیانیه گام دوم آمده، نظام حکمرانی در ایران نیازمند سطوحی از تغییرات است که در آن بازنگری در سه سطح گفتمانها و گفتارها، ساختارها و سازمانها و منابع انسانی و نیروی کار را ضروری میکند. استقلال عنصر مولد انقلاب اسلامی بوده که در تعارض میان شرق و غرب ( و تجلی آن در کاپیتالیسم آمریکا و مارکسیسم شوروی) هویدا میشد و برای کنشگران و مشاهدهگران امری واضح بود، اما در عصر مجازیشدن و مرززدایی و فروپاشی قدرتهای پیشین، مفهوم استقلال نیازمند بازسازی مجددی است، چون عنصر حیاتی هویت ملی ایران نوین را تشکیل میدهد و این بحث را میتوان درباب سازمانهایی که به ضرورتهایی تاسیس شده و اکنون در دوره مرگ سازمانیاند و یا منابع انسانیای که با دگردیسی بین نسلی، در صدد ورود به بازار کار بوده و تجارب نسل اول و دوم را ندارد، نیز پی گرفت.
اگر این ضرورت را بپذیریم، یک پاسخ صریح و قاطع و کوتاه این گزاره تعیینکننده است: «ساختار فرهنگی کشور نیاز به یک بازسازی انقلابی دارد. ما مشکل داریم در ساختار فرهنگی کشور؛ و یک حرکت انقلابی لازم است؛ البته «حرکت انقلابی» یعنی خردمندانه و عاقلانه». اما چون به سرانجام رساندن همآهنگ و همزمان این بازسازی، زمانبر بوده و از هر دو حیث مادی و معنوی هزینهزاست و ممکن است برخی موارد موجب تغییرات فوری در ترمیم مشکلات فرهنگی و اجتماعی نشود، باید تصمیم گرفت و اولویتهایی را پیش نهاد.
دوم
از آنجا که «معنای «انقلابی بودن» بیهوا حرکت کردن و بیحساب حرکت کردن نیست. [حرکت] انقلابی باید باشد، بنیانی باید حرکت بشود، در عین حال برخاسته از اندیشه و حکمت باشد»، تمرکز بر اصلاحات ساختاری در سه صورت میتواند در میانمدت، بازسازی انقلابی ساختار فرهنگ و رسانه در کشور را رقم بزند:
اولاً سازمانهایی که از منظر دانش مدیریت، بهدلایل گوناگون (تغییر محیط، جایجایی وظایف و...) در مرحله مرگ سازمانی قرار دارند و باید منحل شده یا در سازمانهای مشابه ادغام شوند؛ نمونههای متعددی از این امر در حوزه تبلیغ و ترویج فرهنگ در داخل و خارج از کشور وجود دارد.
ثانیاً بازآرایی قانونی و ساختاری شوراهای عالی موجود نظیر انقلاب فرهنگی، فضای مجازی و اجتماعی کشور است، بدین شرح که اولا در مجلس دارای قانون باشند (چون اصلاح قانون اساسی به سختی امکانپذیر است)، ثانیا در دولت کرسیای از آن آنها باشد (مثلا دبیران مذکور، معاون رییسجمهور هم باشند)،
ثالثاً حوزه مسوولیت نهادیشان روشن شود (مانند آنچه در انتخاب وزیر دادگستری در اصل ۱۶۰ قانون اساسی آمده که رییس دستگاه قضایی صاحب نظر در آن است، برای دبیر شورای عالی فضای مجازی در انتخاب وزیر ارتباطات، برای دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی در انتخاب وزرای آموزش عالی، آموزش و پرورش و فرهنگ و ارشاد اسلامی، برای دبیر شورای اجتماعی کشور در انتخاب رییس کمیته امداد امام خمینی ره، سازمان بهزیستی و...)، امکان اعلام نظر و رای فراهم شود.
رابعاً حذف فعالیتهای موازی در حوزه فرهنگ و رسانه و حرکت به سمت نظام جامعه رسانهای-فرهنگی در کشور؛ چرا که فضای مجازی به اصلیترین درگاه تولید محتوا مبدل شده و اگر محتوا را محور کنش رسانهای و فرهنگی بدانیم، صدور مجوزها، تنظیمگری و مشوقها در این حوزه باید یکپارچه و متحد باشد.
سوم
اما همه فرهنگ و رسانه، با چنین اصلاحات ساختاریای سامان نمییابد و بازسازی نمیشود، چون «فرهنگ زیربناست و خیلی از این خطاهایی که ما در بخشهای مختلف انجام میدهیم، ناشی از فرهنگ حاکم بر ذهن ماست»؛ در اینجا میتوان به دو دسته از کارها اندیشید، اموراتی که با بهکارگیری منابع انسانی تازه نفس، میتوان آنها را بازسازی کرد و اقداماتی که باید از تعلل و تردید و ولشدگی ذهنی رها شد و برایشان راهبرد و تدبیر داشت.
در گروه دوم، زیست مسرفانه ما، سبک زندگی غلط ما و تمایل به تجمل و اشرافیگری ما، همگی ریشه در فرهنگ دارد؛ به آشفتگیها در زمینه فساد اخلاقی در حوزه فرهنگ بنگرید، گویا برخی بنا مقابله و مبارزه با اینموارد را ندارند و مرتبا در حال عقبرفتن از مرزهای متعارف فرهنگیاند. اما در گروه اول از حدود ۷-۸ سال قبل، حرکتهای خودجوش رسمیت یافت و جمعی بزرگ از جوانان تحصیلکرده و علاقهمند وارد فعالیتهای فرهنگی و رسانهای شدند؛ این اتفاق پس از آن روی داد که کارآیی ساختارهای فرهنگی موجود، زیرسوال رفت و نیروی انقلابی خودجوش، فعلیت یافت. تمرین تولید در عرصه صنایع فرهنگی و خلاق، گرچه به تولد بدنهای نوپا منجر شود، لیکن چنانچه این بخش، مورد حمایتهای نظاممند قرار نگیرد، ممکن است بهدلیل موانع واقعی در میدان به کنار گذاشته شود و البته در اینجا دوگانه جهادی-سازمانیشدن را باید لحاظ کرد و اجازه نداد، رسمیشدن سد راه خلاقیت و ابتکار شود.
به یاد داشته باشیم که «عرصهی رسانه و فرهنگ، از یک طرف، یک دانشگاه بزرگی میتواند باشد و هست، و از طرفِ دیگر یک آوردگاه صلاح و فساد است، آوردگاه حق و باطل است و عرصهی جنگ فرهنگی با کسانی است که فرهنگشان ایجاد فساد در دنیا است؛ از این دو جهت باید نگاه کرد به آن» و با چنین دیدگاهی است که میتواند بازسازی فرهنگی اجتماعی کشور را رقم زد.
نسخه قابل چاپ
برچسبها: فرهنگ؛ فرهنگسازی؛ فرهنگ ملی؛ ارتقای فرهنگ و فکر و عمل دینی؛ اصلاحات انقلابی؛ تقویت فرهنگ؛ جنگ فرهنگی؛ فرهنگ عمومی؛ مدیریّت راهبردی فرهنگی؛ کار فرهنگی؛ هدفگذاریهای فرهنگی؛ دکتر فرشاد مهدیپور؛
|