کد خبر:16358   تاریخ انتشار: چهارشنبه ، 29 بهمن سال 1399 ساعت 13:19:0

شعرخوانی دکتر سیار در مراسم جشن انقلاب

دکتر محمد مهدی سیار از شاعران جوان و نامدار کشورمان در مراسم جشن انقلاب دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی به شعرخوانی پرداخت.


به گزارش مرکز خبر شورای عالی انقلاب فرهنگی، مراسم جشن انقلاب دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی با حضور دکتر سعید رضا عاملی دبیر این شورا و جمعی از مدیران و کارکنان این شورا در محل تالار اندیشه حوزه هنری، برگزار شد.
در این مراسم دکتر عاملی و دکتر حسن غفوری فرد به ایراد سخنرانی پرداختند، همچنین در این مراسم از برگزیدگان اولین دوره جایزه پژوهشی مرحوم دکتر فضائلی تقدیر به‌عمل آمد.
در بخش دیگری از این مراسم دکتر محمد مهدی سیار از شاعران جوان و نامدار کشورمان به شعرخوانی پرداخت.
دکتر محمدمهدی سیار در اول تیر ماه سال 1362 در شهر فسای استان فارس متولد شد، وی در دانشگاه امام صادق(ع) و همچنین دانشگاه تربیت مدرس تحصیل کرده‌ است و شاعر و ترانه‌سرا نیز هست و همچنین در دانشگاه تدریس می‌کند.
در این مراسم دکتر سیار پس از خوش‎آمدگویی به حاضران، فرارسیدن سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی را تبریک گفت. برخی اشعاری که وی در این مراسم قرائت کردند به  شرح ذیل است:
راه را از روشنایی‌های ناپیدا بپرس
اسم شب را از لب خاموش شب بوها بپرس
کو به کو آوارگی و مو به مو آشفتگی
حال مجنون از شکنج طره لیلا بپرس
راز این شور از زبان شوره زاران نشنوی
شرح حال رودها را از لب دریا بپرس
چشم برگیر از نگاه دره ها و صخره ها
راز فتح قله را از گام‌های ما بپرس
خوشترین نقش پر پروانه را آتش کشید
رسم پرواز از همین پرهای بی پروا بپرس
ره نخواهد بود در این آسمان بیگانه را
خط به خط قصه از شنهای این صحرا بپرس
از شمیم گیسوان نخلهای سوخته...
از شکوه پرچم این خاک پر رؤیا بپرس

دکتر سیار در ادامه شعر ذیل را خواند.
از کتاب درسیای بچگیام
چیزی یادم نمیاد
چیزی یادم نمیاد جز یه نگاه
که همون صفحه اول میدرخشید مث ماه
پیرمرد هزارتای برکه و دریا بود چشاش
باب تماشا بود چشاش
پیرمرد چشم امیدش به ما بود
امیدش بین همه به ما دبستانیا بود
با هزارتا آرزو چشم امیدش میشدیم
توی بازیای بچگی شهیدش میشدیم
حالا ما بزرگ شدیم، حال امیدتو بپرس
 حال و احوال کوچولوی شهیدتو بپرس
خوش نداشتیم عکس ماهت
 روی سکه ها وکنج اسکناسا بشینه
زینت قابای خاتم بشه و
 پشت میز با کلاسا بشینه
عکستو قاب میگیرن فقط تماشا میکنن
اسمتو میارن و رسمتو حاشا میکنن
چشم بیدار تو رو دیدن ولی
دلشون خوابه هنوز
بی خیال نگاه شرقی تو
چششون به اون ور آبه هنوز
این روزا دلم گرفته ولی باز
بغضمو میخورم و همراه پا برهنه ها داد میکشم:
حالا من چشم امیدم به توئه
من هنوز
انتظار فرج از نیمه خرداد می کشم