نشست بررسی دیدگاههای آیتالله مصباح یزدی درباره تحول در علوم انسانی، امروز، ۱۶ بهمن به همت سوی مجمع عالی حکمت اسلامی و با سخنرانی آیتالله سیدمحمد غروی، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، حجتالاسلام والمسلمین حمید پارسانیا، استاد حوزه و دانشگاه و حجتالاسلام والمسملین علی مصباح یزدی، فرزند آیتالله مصباح و استاد حوزه علمیه برگزار شد. در ادامه متن سخنان حجتالاسلام والمسلمین حمید پارسانیا را میخوانید؛
در این جلسه، دیدگاه و سلوک عملی آیتالله مصباح را تبیین میکنم. برداشت من این است که در مواجهه با علوم انسانی و علوم اجتماعی مدرن، یک برخورد سهگانه میتوان داشت. یک برخورد که در زمانهای قبل برخورد غالبی بود، تفسیر پوزیتیویستی بود که علم یک حقیقت جهانی دارد، اما با یک مبانی این مسئله را دنبال میکرد و آن مبانی خودش را چندان مفروغ عنه میگرفت و از آن زاویه وارد میشد، لذا دستاوردهای این رویکرد را در تاریخ اندیشه و علوم غربی در نیمه اول قرن بیستم، یک دستاوردهای جهانی میدانستند. این یک دیدگاه است که باید از این سفره استفاده کرد و این را از صدر مشروطه داشتیم و تعبیر این است که از عقلا تقاضا میشد مدتی تصرف نکنند و از دخالت عقل بپرهیزند و راهی که غربیها طی کردهاند را ما استفاده کنیم.
دیدگاه دوم که شاید آن زمان زیاد رایج نبود و البته به تدریج بروز یافت، رویکردهای نوکانتی و یا پستمدرنیستی است که به علم هویت فرهنگی و برساخت میدانند و جنه انکشاف حقیقت آن را یا انکار میکنند و یا تفسیرهای دیگر ارائه میدهند و البته این دیدگاهها از قرن بیست بود اما از دهه ۷۰ به بعد وارد محیط آکادمیک شد. مباحثی که در فلسفه علم مطرح شد و روشهای پوزیتیویستی را زیر سوال برد و این دیدگاه فرصتی ایجاد کرد و گفت علم هویت فرهنگی دارد و جهان اسلام نیز باید علم را با توجه به موقعیت فرهنگی خود بازسازی کند.
دیدگاه سوم که در این حوزه میتواند مطرح شود و دیدگاهی که قلمرو انکشاف حقیقت و ... است و قابل بحث بوده و امکان گفتوگوی علمی است این است که از این زاویه وارد شدند که علوم مدرن مبتنی بر مبادی فلسفی و متافیزیک و معرفتی خود هستند و آن مباحث باید شناسایی شوند و البته تفسیری پوزیتیویستی از علم این را برنمیتابید که علم مبنایی داشته باشد که فراتر از حوزه تجربه باشد. وقتی مواجهه آیتالله مصباح را میبینیم، یکی بُعد تحلیلی معرفتی و یک بعد مدیریتی و نحوه ورود ایشان است. یعنی حکما و اندیشمندان و ذخایر خوبی در امتداد حکمت اسلامی داشتیم، اما سلوک عملی آیتالله مصباح در وارد کردن این مجموعه مهم است.
دیدگاه ایشان به اقتضای حوزه حکمت اسلامی و تعریفی که از علم و معرفت داشتند، نه تعریفی که علم مدرن داشت را قبول میکرد و آن را رسمیت میداد، که علم همان است که از چارچوب مشاهده، فرضیه، نظریه و ... درآید و معتقد بود علاوه بر مشاهده، مبتنی بر یکسری سطوح دیگر است که حوزه متافیزیک است و آزمونپذیر نیست لذا همیشه بخش اول مسئله ایشان در ورود به هر حوزه نظری، توجه به قلمرو مبانی فلسفی آن است. از این زاویه، بازخوانی کرده است و این را به عنوان دیدگاهی میدانم که ایشان از این زاویه برخورد میکردند و این به شخصیت ایشان بازمیگردد که تکوین یافته در حوزه حکمت اسلامی است و امتداد این مسئله را دنبال میکردند. این خصوصیات مربوط به این ویژگی است که عملا در آثار ایشان میشود دنبال کرد.
این به لحاظ مبنایی بودن و حوزه مبانی است که معتقد بودند، علوم تجربی و انسانی و تجربی، فارغ از یک مبادی نیستند و ایشان آن حوزه مبادی را نیز برخلاف تعریف پوزیتیویستی از علم، علم میدانستند و برخورد عملی با آن حوزه را داشتند و ایشان با این قلمرو وارد میشدند و هر نظریه و هر حوزهای را مطرح میکردند. همه آنچه در این علوم هست، بهرغم اینکه شکل سامانیافته او مطلوب نیست، اینطور نیست که نتواند بازسازی شود و مورد استفاده قرار نگیرد و نباید کنار برود. این مسئله موجب میشد تا یک مواجهه در قبال آن دو رویکرد که فقط باید در امتداد این جریان علمی باشد و یا علم کاملا هویت فرهنگی باشد اتخاذ کرد و این اعتدال کار ایشان بود.
همانطور که حس و تجربه در تکوین علوم نقش دارد و به اقتضای حکمت اسلامی، عقل نیز نقشی در تولید دانش دارد، نقل نیز نقش دارد که این یکی از مبانی روششناختی ایشان است و نقش نقل در حاشیه جایگاه وحی است، چون ارتباط ما با وحی از طریق نقل است و لذا اگر در کتبی که بعدا در دفتر همکاریهای حوزه و دانشگاه شکل گرفت، از روشهای نقلی نیز بهرهبرداری میشود و نظریات خود را با روش نقلی نیز بیان کرده است.
در کانون این مبانی، مبانی فلسفی و متافیزیکی مهم است و معنای اعم دارد و بحثهای هستیشناختی و انسانشناختی است که از حیث انسانشناسی فلسفی است و همچنین مباحث معرفتشناحتی است که البته ایشان در این مبانی یک توجه پیشگامانهای به مبانی معرفتشناسانه نیز دارند که از بحث ما خارج است. ویژگی دیگری که به لحاظ روشی در ورود به مباحث داشتند و از ابداعات عملی ایشان در کارهایشان، ایضاح مفهومی هر حوزهای که وارد میشدند است که این کار را در دستور قرار میدادند، به نحوی که جلوی مغالطههای لفظی که پیش میآید و یا بیشتر مغالطههایی که در ناحیه مفاهیم است را میگرفتند. این یک فصل مقدماتی است که وارد میشود.
به لحاظ شیوه عمل و رفتار نیز ایشان سلوک خاصی را داشتند و یک مسیر خاصی را دنبال میکردند. یکی توجه به تعامل با جامعه علمی و اینکه حوزه علوم اجتماعی و انسانی متناسب با مبانی فرهنگی و تاریخی و فلسفی اسلامی اگر بخواهد که عملیاتی شود، بدون یک مواجهه و تعامل با جامعه علمی موفق نمیشود. از آغاز، حضور و تعامل با جامعه علمی را داشتند و سلوک ایشان دعوت اساتید بود و اساتید از تعامل و پیگیری ایشان اظهار شگفتی میکردند. نکته دیگر در سلوک عملی اینکه ایشان در بخشهای مختلف فعالیتهای خود این ویژگی را داشتند و در حوزه سیاست و اجتماع نیز اینطور بودند.
در مواجهه علمی در حوزه مباحث نظری سعه صدر و تواضعی حتی تواضع مثالزدنی داشتند، یعنی در قلمرو بحث که وارد میشدند تواضع و سعه صدر و شجاعت را داشتند. یک وقت بحث تواضع موجب میشود، انسان حقیقتی را نگوید، اما در مورد ایشان اینطور نبود و حق قلمرو بحث را ادا میکردند و این مطلب مشهور است از ارسطو که نسبت به استاد خود، حقیقت را بیش از استاد خود دوست داشت و این مسئله را در روابط ایشان و استادشان علامه طباطبایی میتوانید ببینید و در همین مباحثی که در حوزه علوم اجتماعی مطرح میشود و در مورد هستی جامعه است، گفتوگوهایی بین ایشان و استادشان هست و کاملا در تقابل با نظر استاد خود صحبت میکنند.
|