صوت سیزدهمین جلسه «تفسیر قرآن در حکمت متعالیه» با محوریت تفسیر آیات سوره «حمد» و با تدریس آیتالله سیدمصطفی محققداماد، منتشر شد که در ادامه متن آن را میخوانید؛
به یک بحث نسبتاً فلسفی و مهم رسیدهایم. ملاصدرا به یکباره، تیتری در کتاب خود میزند به نام مکاشفه. منظورش از این عنوان یعنی این کشف قلبی من است و البته مطلبی که میخواهد بیان کند، مبتنی بر مبانی فلسفه خودش است. یک مقدمهای دارد و میگوید معرفت حقیقت صراط، استقامت صراط، مرور بر این راه و عبور از آن و انحراف و گمراهی از این صراط از معارف قرآنی است که فقط کسانی که اهل مکاشفه و مشاهده باشند، میتوانند درک کنند. اما افرادی که اهل مکاشفه و مشاهده نیستند، بزرگانشان تصدیق دارند، اذعان دارند و ایمانش را نیز دارند، اما ایمان بالغیب است و با برهان قبول کردهاند، نه اینکه از نور یقین بصیرتی حاصل کرده باشند. نور یقین همان است که در سوره تکاثر میخوانیم که «لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ». اینجا میگوید نورالیقین که اینها با این نور درک نمیکنند، بلکه فقط تصدیق میکنند.
عالم ممکنات بر دو بخش هستند و وقتی میگوییم جهان، مرادمان زمین و آسمان و افلاک و عالم مجردات و ... است. بخش اول این عالم، قائم و بخش دوم متحرک است. عالم قائمات و عالم متحرکات را داریم. ملاصدرا میگوید قرآن مجید از عالم قائمات به عالم امر و عالم قضا و اراده تعبیر کرده است. در این عالم قائمات، ملائکه هستند که حرکت و سیر متحرک ندارند و همان هستند که از ابتدا بودند. در جایگاه خود و در مراتب خود قرار دارند و به حدی که خدا برایشان در کمال در نظر گرفته، خلق شدهاند و اینطور نیست که سیر تکاملی داشته باشند. اینها حرکت و سیر تکاملی ندارند، لذا در همه مقامات خود ثابت هستند و از آن مقام نیز یک ذره تغییر نمیکنند. برخیها در حال سجده هستند و یک عدهای رکوع دارند و یک ذره سجود ندارند. اینها عالم اراده حق هستند و همه اینها ممکن الوجود است.
اما عالم دوم، خلق است که در آن حدوث و زوال هست. موجود بخش دوم دارای حرکت جوهری است. موجودات عالم طبیعت که عالم دوم است، سیال هستند. جواهر مادیه نیز همینطور هستند و حرکت میکنند و هیچ کدام از ما با یک دقیقه قبل خود قابل مقایسه نیستیم و در حال شدنیم. جهان جهان «شدن» است و یک مقدار از آن را میفهمیم و یک مقدارش را نمیفهمیم. معنی حرکت، یک مبدأ و یک منتها است، اعم از اینکه مستقیم باشد یا گرد. اما همیشه مبدأ و منتهی در حرکت وجود دارد و ملاصدرا میگوید مبدأ و منتهی در عالم، خداوند است. یعنی مبدأ، خود و منتهی نیز خودش است، یعنی حرکتی دایرهای است و تمام جهان نیز اینطور است و به قول شاعر «ما ز بالاییم و بالا میرویم».
یکی از اعضای این جهان انسان است، اما همه که انسان نیستند، بلکه معدنیات، حیوانیات و نباتات را نیز داریم. در معدنیات دوری میزند و برمیگردد که هر عنصری از این عناصر به جای خود برمیگردد. ملاصدرا به آب مثال زده است و میگوید آب از دریا شروع میشود، سپس تبخیر و تبدیل به ابر میشود؛ وقتی که ابر شد، باران میآید. سپس تبدیل به چشمه میشود و مجدداً به دریا برمیگردد. یعنی از دریا به دریا است. نبات نیز به همین صورت است و البته احترام نبات یک مقدار بیشتر است که حبه تبدیل به گل میشود. بعد دوباره آن ثمره تبدیل به میوه و ... میشود، اما باز هم تبدیل به حبه میشود و .... . این دور زدن در تمام موجودات به همین صورت است.
حیوان نیز اینطور است که یک مقدار قوس عروجش بیش از دیگران است و یک مقدار طولش هم بیشتر است. چون یک مقدار درجهاش بالاتر است و درجه وجودی حیوان از مرتبه وجودی نبات بالاتر است، لذا ایستگاههایش تا بازگشت به مرحله نخستین بیشتر است، اما خدا یک آیهای دارد که میگوید: «مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»، این یعنی هیچ جنبندهای اعم از حیوان و ... نیست، مگر اینکه پیشانی آنها، یعنی ارادهشان دست خداوند است و خداوند بر صراط مستقیم است و نمیتوانند از این صراط مستقیم منحرف شوند که در این صورت فاسد میشوند و میافتند.
اما به انسان میرسیم؛ انسان غایت و مقصود اصلی جمیع خلائق و اکوان است و به دلیل انسان است که مکونات و ... خلق شدهاند که این تئوری ملاصدرا است. حال که چنین شد، منازل سیر انسان و صعودش به سوی خداوند بر نصفه صعودی دایره امکان به عکس مراتب نزول. شما خیال میکنید برای موجود شدن انسان چه اتفاقاتی افتاده است؟ حرکت انسان چطور حرکتی است؟ حرکت انسان یک حرکت شبیه حرف «U» در زبان انگلیسی است. مبدأ آن خداوند است و این وجود از ناحیه حق نازل شده است. خداوند عقل مطلق است و وجود نازل شده و به پایین آمده است تا به نقطه پایین «U» رسیده است. در نهایت تبدیل به ماده و خاک و جوهر و نبات و گیاه شده است و مجدداً از اینجا میخواهد بالا برود و این دو ساق «U»، رو به روی هم قرار میگیرند. عقل مجرد محض است و از تجرد مادی شده و حالا مادی قرار است مجرد شود. انسان ماده محض است و حالا این ماده محض قرار است تکامل یابد و به همان مرحله مجرد برسد. حال که دارد بالا میرود، درست مقابل آنجایی است که پایین آمده است، قبل از حیوان نبات بوده است و حالا که میخواهد بالا برود، از ماده به حیوان میرسد و سیر میکند.
این مبدأ و معاد با این سیر، هادی و هدایت و معلم میخواهد و کسی باید باشد تا انسان در این خط گم نشود. در هریک از این مراحل خطر تلف شدن وجود دارد؛ یعنی باید سیر خود را طی میکرد، اما فاسد و خراب میشود. لذا برای انسان شدن کار دشوار است. برای رسیدن به اوج، عنایت الهیه لازم است که یک ذره در این صراط منحرف نشود تا به نتیجه برسد. خطر اصلی انحراف از صراط است و تعبیر قرآن بسیار زیبا است. آنکه از خدا میخواهید صراط مستقیم است، نه اینکه رسیدن به مقصود باشد، چون اگر در خط مستقیم باشیم میرسیم. اگر قطار از ریل بیرون نیاید، به مشهد میرسد و خطر، این است که از این خط بیرون آید.
|