به مناسبت ارتحال ملکوتی آیتالله مصباح یزدی، برای بررسی ابعاد علمی و شخصیتی ایشان به گفتگو با آیت الله رشاد عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، رئیس شورای سیاست گذاری حوزههای علمیه استان تهران و رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی پرداختیم که در ادامه از نظر شما میگذرد:
*در پیام تسلیتی که برای رحلت آیت الله مصباح یزدی صادر کردید اشاره داشتید: فقدان این شخصیت علمی و فکری عمیق و دقیق و خلیق و جامع، بصیر و شجاع، خلأ عظیمی را در حوزههای علمیه و عرصه تفکر پدید آورد که هرگز جبران نخواهد گشت. لطفاً در مورد ابعاد علمی و شخصیتی استاد توضیح دهید و بفرمائید این شخصیت جامع محصول چه تلاشهایی است؟
شخصیت و شکلگیری شخصیت، مانند شکلگیری معرفت است. مانند آفرینش یک اثر هنری است. همانطور که معرفت برآیند یک فرآیند است و یک سیری طی میشود تا به تکفل معرفت در ذهن یک انسان منتهی شود؛ همان طور که یک اثر هنری حاصل یک دوره طولانی و یک فرایند مفصلی است که بسا در ذهن هنرمند از سالها پیش صورت بسته باشد و آرام آرام پخته و سخته شود تا بر روی بوم یا تابلو بنشیند. شخصیت هم این گونه است. شخصیت ناگهان ظهور نمیکند، شخصیت برآیندی است که یک فرایند طولانی را طی کرده تا صورت بسته است.
شخصیت علامه بزرگوار، متکلم فیلسوف بزرگ، مفسر و قرآنپژوه سترگ و اندیشمند و متفکر بی بدیلِ بدیع پرداز، آیتالله حاج شیخ محمدتقی مصباح یزدی هم چنین است. ما و نسل ما طی این دهههای اخیر با آن مرد آشنا شد ولی مصباح نهالی بود که روزی در خاک قدسی قم در باغ و بوستان حوزه رشد یافت، دست باغبانها او را نواخت و آبهای زلال در پای این نهال فروریخت. بالید، تناور شد، درختی بارور و سایهگستر گشت که میلیونها انسان زیر سایه معنویت او و در هاله شخصیت او رشد کردند، راه یافتند و آنها نیز در حد خود با بهرهگیری از این شخصیت عظیم بالیدند.
آیتالله مصباح از لحاظ شخصیت علمی یک شخصیت جامعی بود و باید تأسف خورد که امروز پس از ارتحال ایشان به صیغه ماضی راجع به او سخن میگوییم. ایشان هنوز هستند، با آثارشان زنده هستند، با افکارشان زنده هستند، با محبوبیتی که در قلبهای مؤمنین داشته و دارند، به زندگی خود ادامه میدهند.
ایشان به لحاظ علمی شخصیت جامعی بود. او هم متکلم بود و هم فیلسوف، هم فقیه بود و هم مفسر، هم قرآن پژوه بود و هم تسلط فوق العادهای به علوم انسانی داشت. هم معارف سنتی و به اصطلاح کلاسیک خودمان را داشت و بر آن مسلط بود و هم به معارف زمانه و آرا و افکار عصری تسلط فوق العاده داشت. در میان فقها و حکمای معاصر کمتر کسی را مانند علامه مصباح یزدی میشناسیم که این مقدار بر آرا و افکار نو و دیدگاهها و نظریههای جدیدی که از این سو و آن سوی عالم به ایران فرا میرسید آگاهی و آشنایی داشته باشد.
*شما در مورد علامه مصباح یزدی گفته اید: ایشان طی عمر پربرکت خویش منشأ خدمات معنوی و تربیتی، علمی و فکری، انقلابی و سیاسی بیبدیل و ارزندهی بسیاری بود؛ تألیف افزون بر یکصد جلد آثار فاخر در فلسفه، کلام، تفسیر، قرآنپژوهی، اخلاق، علوم انسانی اسلامی، اندیشهی سیاسی؛ تربیت هزاران فاضل برجسته و صالح؛ تأسیس و هدایت مرکز علمی بزرگ و تأثیرگذار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، نمونهای از خدمات ارزشمند و حسنات ماندگار آن بزرگوار است. در مورد جایگاه ایشان به عنوان متکلم و فیلسوف، بیشتر توضیح میدهید؟
آیتالله مصباح از نظر شناخت مکاتب بسیار بر آرا مسلط بود. کلام او کلام معاصر بود. با اینکه او فیلسوف بود ولی در متکلم بودنش یک متکلم تمام عیار بود ولی نه متکلم سنتی و متکلمی که صرفاً یک سلسله آرایی که از پیشینیان بازمانده باشد را در سینه داشته باشد، بلکه او در کلام نوآوری میکرد، مسائل نو را طرح مینمود و پاسخ میگفت و به همین جهت اگر مکتب کلامی ایشان، به لحاظ مبانی، موضوعات، مسائل، منطق، روش و ادلهای که ایشان در بعضی مسائل اقامه میکرد که اختصاص به خود ایشان داشت صورتبندی شود و مجموع اینها تدوین گردد، کلام جدیدی شکل خواهد گرفت.
هیچ نکتهای و هیچ فقرهای و هیچ مطلب درخور بحثی در نهایة الحکمة نبوده است که علامه مصباح یزدی بر آن تعلیقه نزده باشد. و کمتر تعلیقهای ذیل کلمات مرحوم علامه طباطبایی خورده که جنبه انتقادی نداشته باشد. یعنی تعلیقه نهایة الحکمه در حقیقت نوعی نقادی، مطالعه انتقادی، ارزیابی و شرح انتقادی نهایة الحکمة است. این در حالی است که او با نهایت احترامی و همه علاقهای که به استاد خود علامه طباطبایی قائل بوده، در زمان حیات ایشان این تعلیقه نگاری را آغاز میکند و در یک نقطهای حدود اواسط نهایة الحکمة میآورد که: «در حالی این قسمت را مینویسم که استادم علامه طباطبایی به ملکوت اعلی پیوسته است.»
*در مورد فعالیتهای و اندیشههای سیاسی ایشان هم توضیح میدهید؟
او مجتهد سیاستمدار بود و در سیاست مجتهد و مستقل بود. جهت دیگری که میتوان به این موضوع افزود این است که او هرگز سیاست را چنان پیشه ندید و او سیاست را چنان اندیشه میدید. او سیاست را شغل ندانست و هرگز سمت سیاسی نپذیرفت و هرگز وارد عرصههایی که منتهی به دست یافتن به سمتهای سیاسی بود، نشد. زیرا شأن ایشان فراتر از این بود. او سیاست را به مثابه مسئولیت، آنهم مسئولیت شرعی تلقی میکرد.
|